این قسمت:سایه و آسمان جادو می کنند

  • ۱۶:۰۲

دیانای عزیزم

چرا وبلاگت خالیست؟ منتظرم بخوانمش.

بحث را عوض نمی کنم. اصلا هم نمی خواهم به رویم بیاورم که چند هفته(دوتا؟)است که بهت زنگ نزدم.

واقعا مرا ببخش. تا آخر نامه را بخوانی، می فهمی دلم واقعا برایت تنگ شده بود. ولی میدانی...بیشتر دلم برای خودم تنگ شده بود. از ماریا هم بپرسی بهت می گوید، تا بهم زنگ نمی زد، باهم حرف نمی زدیم. باید از همه چیز دور می بودم.

وحالا، خبرها:

شب یلدای فامیلی جمعه شب بود. یلدای اصلی، شب شنبه بود که من و باران دوتایی گرفتیم. تا دو صبح بیدار موندیم و وراجی کردیم. 

یهو گفت:آبجی. وقتی تبلت دستت نیست خیلی بهتری.

حسابی راست میگفتا.

بع هر حال، یلدایت حسابی مبارک.

____

صبح سر کلاس خوابیدیم. هیچ وقت کلاس اونقدر ساکت نبود.

زنگ بعد و بعدش، به بغل دستی گفتم به سایه بگه نیاد دنبالم. 

هنوز تو مود داغان «من یه دختر انیمه ای خنگ و دکو و بدردنخورم»بودم. کلی صدا، همون طور که دارک آنجل تو یه پستی می گفت، تو مغزم حرف می زدن. هیچکدومشونم هلن نبودن. هلن غر میزنه و کمک می کنه. این صداها فقط سرزنش می کردن و تهدید.

به همه جاهای مورد علاقم سر زدم. تونل درختی، قسمت فوتبال دستیا، حیاط پشتی قفل شده(دنیای راز)، شوفاژ قدیمی و فلزی طبقه دوم(تازه کشفش کردم. نشستم روش پاستیل های بنفشو خوندم. اسمشو گذاشتم خورشید.)(نکته:تازه آنی شرلی خوندم:/)

خلاصه که صداهای توی مغزم اروم و ارومتر شدن.

زنگ سوم خواستم از تو جامدادیم خودکار در بیارم که دیدم به کاغذ توشه. خط سایه بود. نقشه مدرسه و محل های آرامش دهندشو کشیده بود.

خیلی خیلی عجیبه، ولی تو سایه خیلی شبیه همید دیانا! خطش کاملا شبیه تو بود. فانتزی گونه و بانمک. مثل قبلا های تو ریزه میزه است، کمی خجالتیست و ساکت. ولی در عین حال ترسناک *_*

تکه کاغذ حسابی خوشحالم کرد. شاید چون یاد تو افتادم. شاید چون یاد یک گذشته خیلی دور و ریز در افق قدیم افتادم.

___

زنگ بعد، بادکنک کش رفتیم و والی بادکنک بازی کردم. والیبال بادکنکی! یک نقطه چینی آمد در بهترین نقطه بازی، بادکنک را ترکاند. بعد هم از کلاس رفت بیرون. ناگهان لبخند، از داخل جیبش یک بادکنک در آورد و مای ناامید را شاد کرد.

بعدا فهمیدم بچه ها حسابی دلشان پر است. انگار از بچه هایی که پارسال ماژیک تو سطل بازی می کردند، تعهد گرفته اند. و هر جور بازی دیگری هم ممنوع است. واقعا از نا انتظار دارند فقط یک وظیفه الهیی را (درس) بر عهده بگیریم و تمام. چه باکاگونه :)

____

زنگ تفریح چند تا تکه ابر وسط آسمان بود.امروز اسمان خیال پرداز شده بود. ققنوس و غول چراغ جادویی را توانستیم تشخیص بدهیم که زنگ خورد.

ولی راستی زاستی، برای همین است که فکرهای شخصیت های کمیک را داخل یک ابر نشان می دهند.

ابرها، خیالات و حرف های آسمان هستند.

دوستدارت، متاسف و حالا خیلی شاد،

هلن.ن.پراسپرو

____

آن دریا، تا منتها می رود.

تا ابد، تا موج ها می رود.

این دریا، در آسمان دلم،

تا ابرها، تا ابرها، می رود.

علی ام
شما دخترها چه دنیای رنگی رنگی و قشنگی دارید. اینکه هوای همو دارید. حال همو درک میکنید و سعی میکنید با یه تکه کاغذ همو شاد کنید. قشنگه... :)
شعر آخر از خودتون بود؟ بعید میدونم.
اگر آره استعداد نوشتن شعر های عمیق و قشنگ زیادی رو دارید. حدود ده باری خوندمش چون دوست داشتنی بود، و راستش هی نمیتونستم معنایی توش پیدا کنم. تا اینکه کم کم حس های قشنگی توش پیدا کردم. یجورایی میشه از زاویه دید هر فرد معنی بشه شعره؛ ولی روان بودنش باعث میشه هی بخوای بخونیش :)
نمیشه گفت همیشه ما دخترهاست. بعضی از  ما دخترا هم به همدیگه نارو میزنیم، غیبت می کنیم(خیلی زیاد) و... 
از همه نوعش هست. ولی وقته قشنگ باشه...قشنگه.
پسرها احتمالا یه جور دیگه هوای همو دارن. 
بله از خودم بود. یهویی اومد تو ذهنم. خود من بعدا معنیشو کشف کردم.
این دریا، منظورم از دریای درون ذهن و قلب خودم بود، آن دریا، منظورم آسمون بود.
نظر لطفتونه :)
علی ام
آره پسرا هم سعی میکنن به زبون خودشون با شوخی و بد و بیراه گفتن به خودت و چیزی که اذیتت کرده و دنیا آرومت کنن. با معرفت بین پسرا هم هست. ولی...
هیچوقت تا این حد که برات یه دست نوشته بزارن تو جامدادیت که خوشحالت کنن پیش نمیرن... این دیگه مختص دنیای رنگی رنگیه شما دختر هاست. آره منم بخش دومش (بخش آسمان دل) همین برداشتو داشتم. تعبیر تا انتها و تا موجها هم بدلیل اینکه موجها تو حرکت هستن و خودشون انگار تو راه انتها هستند قشنگ شده. حس قشنگ ابر ها و تکرارشونم... کلا شعره آرامش قشنگی توشه :)
خب پس...چه خوب که دخترم :) بدون این رنگی بازیگونه ها دنیا خیلی غریب می شد.

انگار خودم تازه دارم مفهوم شعرمو درک می کنم. انگار یه چیز دیگه اومد اینو گذاشت تو مغزم نه خودم.
:)))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
Designed By Erfan Powered by Bayan