اولین آخرین حرف رو هم بزنیم :)

  • ۱۲:۰۰

سال نو، قالب نو :)

حیف که دیگه زیاد شبیه بانوی ساکورا نیستم :( البته از اولم نبودم احتمالا! اون عکس بالای معرفی هم هرکاری میکنم نمیتونم وارد صندوق بیان بشم، برای همین کلا پاکید :(

خب بیخیال.

*-*

 اول، ممنون 98 به خاطر این هشت دلیل برای هشت لبخندی که میگم(برگرفته از شارمین، به دعوت پریسا، دعوت از پرنده، پرنیان، سولویگ، گربه سنپای و همهههه):

1)قبول شدن تو تیزهوشان(لبخندک)

2)درست شدن مجوز دبیرستان اوکاساما :)

3)اون روزی گه لپتاپ گل اومد خونه

4)مامان شدن یه آدم خاص :)

5)اولین کامنتم توی این وبلاگ

6)مغازه اینتل، سی دی هنر شمشیر آنلاین

7)ولنتاین، با شقایقی ها، خونه ماریا، پیکسل اوز :)

8)آسمون خیلی آبی، یه بیت شعر، باد سرد، روی جدول، آواز twinkle twinkle، سایه :)

9)یکی دیگه هم بگم:اون روزی که پاور ژاپن رو تو کلاس زیست ارائه دادم و چند نفر اومدن ازم انیمه گرفتن :)

10)یک دیگه؟ تو رو خدا: شبی در مدرسه، هانابی توی آسمون، تو کل رستوران می دوییدم داد می زدم:هانابی هانابی :) قبلشم خوابیدن کف زمین مدرسه، داغون و خسته جارو کردن نمازخونه، آماده که اگه خانم ناظم اومد از روی میز آزمایشگاه بپریم پایین.

 

----

 

نمی دونم ژاپنی ها بودن یا کره ای ها، که تولد جشن نمی گرفتن. وقتی سال جدید میومد خودشون رو یه سال بزرگتر حساب میکردن. تازه اون نه ماه داخل شکم مادر رو هم جزو سنشون حساب میکردن.

خب چرا نمی دونم کدومشونه؟ژاپنی ها یا کره ای ها؟

به خاطر اینکه چند وقت پیش یه کتاب می خوندم(خیلی وقت پیش در واقع) آنسوی جنگل خیزران. درباره جنگ بین کره و ژاپن بود آخرای جنگ جهانی دوم. و یه خانواده که توی این مهلکه باید زندگیشونو ادامه میدادن. داستان، داستان واقعی زندگی نویسنده بود. شخصیت های اصلی هم دو تا خواهر بودن که در طول سفر همه خانواده شونو عملا از دست دادن. 

قشنگ یه تیکه ای رو یادمه که سال نو بود. و دو تا خواهر سیاره زهره رو توی شب تونستن ببینن(بعضی وقتا بزرگتر از شکل یه ستاره کوچیک میشه دیدش) خواهر بزرگتر به خواهر کوچکتر میگفت:تو الان یه سال بزرگتر شدی. تازه، ما امسال تونستیم سیاره زهره رو ببینیم. این یعنی امسال قراره یه سال بهتر باشه و...

جدا از اینکه کتاب خیلی قشنگی بود،(واقعا قشنگ.)، من هیچوقت نفهمیدم اینا کره این یا ژاپنی.  اینکه آدمای مقابلشون کره ای بودن یا ژاپنی. فقط فهمیدم دو تا خواهر توی داستان بودن که حاضرن برای کمک به همدیگه و بقیه هرکاری بکنن. عشق و محبتی که توی داستان بود، همه چیزی بود که من فهمیدم. نه اینکه کی برنده شد کی بازنده.

--

اگه مثل ژاپنی ها فکر کنیم، ما همه دو روز دیگه یکسال بزرگتر میشیم. اتفاقات زیادی افتاد، خوب و بد، سخت و آسون، و البته، فکر نکنم زندگی من قسمت سخت داشت تو این سال. سختی که من مثلا برای آزمون تکمیل ظرفیت کشیدم در برابر خیلی سختی ها مثل خوشی میمونه.

الان که دارم وبلاگمو مرور میکنم، میبینم من زیاد درباره اتفاقاتی که افتاد ننوشتم. درباره کرونا که فقط دو سه بار کلمشو بردم. برای سردار سلیمانی، برای هواپیما برای همه اینها... کم گفتم. چون همه اینها رو می گفتن بالاخره.

میخوام همه چیو بگم، سفید بشم، و سال بعد دوباره خودم رو پر کنم.

نقش کلماتی که 14 سال گذشته روی کاغذ وجودم بوده هنوز هست. ازشون استفاده می کنم و خودمو بهتر مینویسم. یاد میگیرم. یاد میگیرم. یاد میگیرم. چون تنها کاریه که میتونم بکنم.

به هرحال خیلی ها رفتند و ما ادامه دادیم. یک روزی هم ما می رویم و بقیه غصه میخورند و ادامه می دهند.

یکسال بزرگتر شدیم... به کسانیکه یکسال بزرگ نشدند و هیچوقت هم نمی شوند، مدیونیم. پس ادامه میدهیم.

ممنون که بودید، ممنون که خوندید. ممنون که نوشتید.

ممنون.

 

پ.ن:مقدم یاردگاری هاتون رو گرامی میداریم. برای دل من یه کوشولوشو این زیر بنویسید که بعدا بخونییییییم ذوق بنمایییییممم. (چشم التماس آمیز انیمه ای)

nobody --

واو قالبشوو*-** بکگراندشووو*-**** دوسش میدارم

متنتم دوس داشتمم. امیدوارم تو این سالی ک داره میاد ب همه ی آرزوهای کوچیک و بزرگی ک میخای برسی و تعداد لحظاتی ک از ته دل لبخند زدی میلیون ها بار بیشتر از امسال باشه =) بری اون رشته ای ک میخوای و موفق باشی =)♥

ممنون ک بودی، ممنون ک نوشتی و ممنون ک احساساتتو با متنات ب ما منتقل کردی =)))

(ذوق مرگ می شود)
منم دوسش میدارمممم *-*
ممنون ممنون هزار بار ممنون :)
🍃 ح جیمی

 اتفاقا این قالبتو شخصاً بیشتر میدوستم😊مبارکه⚘

سال نو رو هم پیشاپیش بهت تبریک میگم🥰سبز باشی🌱☘

(بالا پایین می پرد) من هم خیلی دوستشش دارم *-*

ممنون. شما هم همینطور :)
گربه بزرگ

اونا کره ایان که سنو از وقتی داخل شکم مامانشونن حساب می کنن:) همیشه هم سر محاسبه ی سنشون دچار مشکل می شن و قاطی می کنن:)

 

نوروز مبارک و ممنون از دعوت:)

گفتم آخر سر نفهمیدم اینا کره این یا ژاپنی...همینه دیگه =)


ممنون و خواهش :) نوروز تو هم مبارک سنپای :)
پریسا سادات ..

چه قالبی شد، به به:)

چه سال خوش لبخندی بود برات، ایشالا سال آینده خوش لبخند تر باشه:)

 

این جمله هه رو یه جا خوندم فک کنم مال بنچلی بود:

دوازده سال طول کشید تا بفهمم استعداد نویسندگی ندارم، اما دیگر نمیتوانستم از آن دست بردارم چون خیلی مشهور شده بودم!

 

(تند تند و با ذوق سر تکان دادن)
ممنون. سال شما هم پر از لبخند :)


چه جمله ای!
باید با آب نقره(طلا گران است!) نوشتش :)
سُولْوِیْگ .🌈

به‌به هلن چان، قالب نو مبارک، خیلی قشنگه! 

سال نوت هم مبارک باشه، امیدوارم واقعا و واقعا خوشحال باشی تو سال جدید.

و ممنونم از دعوتت. ایشالا فردا پس‌فردا می‌نویسمش. =) 

نمی‌دونم اونا کره‌ای بودن یا ژاپنی، اما می‌دونم که کره‌ای‌ها این باور رو دارن که نه ماه قبل از تولد هم جزو عمر آدم محسوب می‌شه. کتاب جالبی به نظر می‌رسه، ایشالا می‌خونمش. ممنون بابت معرفی‌ش.

هلن‌شدن خوبه؟ این‌که دیگه باهم نیستید و یه نفرید؟ 

^_^ ممنون. 
و همچنین.حسابی منتظرم که لبخنداتو بخونم :)


فکر کنم اونا ژاپنی بودن، ولی کره ایها این باور رو دارن و من قیمه ها رو ریختم تو ماستا =") یادمه کتاب خیلی آرومی بود و به دل می نشست.

فکر کنم..
آخه نقش هلن در زندگی من مثل ندای درونی بود که وقتی کار غیر هلن گونه ای میکردم سرم غر بزنه، یا مجبورم کنه تغییر کنم. یا اینکه به فکرم باشه، یه وقتاییم نازمو بکشه. انگار همش به هلن نیاز دارم.
و یه جورایی فکر کنم...خیلی وقته درونم حل شده. شده جزوی از من، نه خود من. یه تیکه ای از من. یعنی زیاد فرقی نکرده. فقط من تر شده :)
# ح جیمی

🐀⚘🐁

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ .¸¸.•°˚˚‌‌‌‌ ‍‌‌ ✶❤️

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀࿐❁❁࿐❀

.¸¸.•°˚˚°✺¸¸.•‌‌‌‌ ‍‌‌ ‍‌✶❤️

🐭به هوش باشین 

دیگه چیزی به عید نمونده

حساب کتابهای

امسالتون روصفر کنید 

مبادا کینه و بدی ها

رو به سال نو

راه بدین

قهرها،دشمنی ها،

و بددلی هارو

رو بندازین دور

🐀سال نو پیشاپیش مبارک🐀

شما هم مبارک :)
free bird

میشه من لبخندامو پای پست شما بریزم ؟ لطفا :))

۱.کنکور دادم و رشته‌ای که دوست داشتم رو شروع کردم به خوندن :)

۲.وبلاگمو جدی گرفتم و با افراد خوب و با ارزشی آشنا شدم و تجربیات جدید کسب کردم :)

۳. وقتائی که برادر زاده‌ی کوچولومو می‌ذاشتم رو شونه هام‌:) یا می‌بردمش جای میله تخت و کمکش میکردم بارفیکس بره :) 

۴.توی دانشگاه هم استادای خوب و هم دانشجوهای خوبی رو ملاقات کردم

۵.یک‌ روز یک دوست عزیز برام یک خوراکی درست کرد ، بغلم کرد و بهم داد ، یک روز دیگه هم بهم پیام داد و کلی خوشحالم کرد :)

۶. رفتم دوستای دبیرستاتمو دیدم ، باهم حرف زدیم و خوشحال بودیم

۷.ممم ، وقتی بالاخره تونستم با گاز و کلاچ ماشین کنار بیام :)) واقعا خوشحال بودم  ! 

۸. تو تابستون وضعیت دشواری برام پیش اومده بود ، ولی خدا رو شکر ، دیدم قلب‌های پر از محبتی کنارم هستن و باعث شد خوشحال باشم :) 

نوروزتون مبارک هلن پراسپرو D: 

حیفه خب آخه! همینا رو کپی پیستشون کنید تو انتشار مطلب جدید، تا همه مثل من لبخند بزنن :)

چه لبخند های عمیقی :) مخصوصا مورد اول، حسودیم شد =)

نوروز شما هم مبارک. سال نوتون پر از لبخند و شادی و آتیش بازی و گل ساکورا و رنگ و هیجان و انیمه و مانگا و کتاب و...(این لیست ادامه دارد تا زمانیکه یکی جلوی دهان وی  را بگیرد) 
:)
__PARNIAN __

چه سال قشنگ و پرباری داشتی😍

هیچی نمیگم. فقط از ته قلبم بهترین ارزوها رو واست دارم :)

شاگرد شماییم سنپای ؛)

همچنین :)
خیلی خیلی خیلی برام با ارزشه :)
هیوا جعفری

“وقتی میگید سخته مترادف جمله “من به قدر کافی قوی نیستم تا براش بجنگم” است،
بس کنید این حرف های مزخرف رو، مثبت باشید و هرچقدر هم سخت باشه، باید بروید بیرون و بدستش بیاریدوینس لومباردی

قالب خیلی قشنگه مبارک باشه

امیدوارم سال خوبی داشته باشی عزیزم 

=`) احساس می کنم دقیفا باید به جای سخته همینو می گفتم.
به اندازه کافی قوی...


ممنون.
شما هم همینطور :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan