دفتر نقره ای عزیزم

  • ۱۳:۵۷

دیگه حالم داره از خودم بهم میخوره که تا تقی به توقی میخوره پست میذارم. ولی خب...چه کنم که نیازمندم. به حرف زدن و شنیدن. شما هم اگر یک هفته تمام با دو بزرگسال استرسی، و یک کودک روی مخ در خانه گیر می افتادید، همین حس را می داشتید(دارید؟)

 

ایچی(1):دورارارا(سه تا را) را نگاه کردم :) تا هشت قسمت اول گیج و ویج بودم. ولی بعدش...قشنگ تر شد. آهنگ اندینگش عاااالیه 

درباره یه شهریه با یک عالمه شخصیت که همه شون به هم ربط دارن و داستان خودشون رو هم دارن. یه شهر پر از جرم و جنایت در تیرگی ها و کوچه پس کوچه ها. دیدنش توصیه میشه، با صبر البته. :)

اندینگش

اوپنینگش

نی(2): دفتر نقره ای قدیمیم، اولین دفتر غیر کاهی و نویسندگی عمرم رو از زیر خاک در آوردم. کتاب اولیم رو توش مینوشتم. چقدر اون زمان :1)خطم داغون بوده  2)نثرم بچگونه بوده و تقلبی:| مثلا جمله ها و تشبیه های آنه شرلی و کت رویال قشنگ توشون ضایعست   3)راحت مینوشتم. اصلا..انگار ایده ها راحت تر میرسیدن.   4)چقدر من اونموقع رو دوست دارم. خیلی...بد شدم. آدما باید وقتی بزرگ میشن خوبتر بشن نه داغان تر:|

این دفتر برای دوران کلاس ششمم بوده، که من ازش فقط یه صندلی قرمز تک نفره یادم میاد با یه دختری شبیه من که روش نشسته داره تو دفترش چیز میز مینویسیه یا کتاب میخونه. حتی باران هم، که اون زمان کلاس دوم تو مدرسه ما بود، فقط یادش میومد که من شیر و کیک دوقلوخوران داشتم تو حیاط راه می رفتم. انگار اون سال اصلا وجود نداشته.

 

سان:اصلا دلم برای بچه ها و معلما و امتحان ریاضی تنگ نشده :) جدی میگم. ولی دلم برای خود مدرسه تنگ شده. ساختمون مدرسه رو...دوست ندارم. عاشــقشم. :)

free bird

سلام :))

من منتظر بودم یکی پست بزاره برم بخونم :))

2 . آیا داشتید خونه‌ تکونی میکردید که پیدا شد ؟ :) 

همینکه می‌نوشتید خیلی خوب بوده D: 

2)نه. تو جعبه چیزمیزجاتم بود. یهو دل گرفته شدم رفتم خوندم
(ما و خونه تکونی آخه؟)

:)



پ.ن:اه راستی...اوپنینگ و اندینگ همین انیمه ها رو گذاشتم تو پست. قبل از اینکه بذارم شما خوندید البته. اگه خواستید اینان:
free bird

چون از من داره کار کشیده می‌شه ، دوست داشتم بشنوم تنها نیستم :))

حال دلتون بهتر شد ؟ 

این جعبه ها خیلی خوبن :) منم یک پوشه از نامه‌هایی که هیچوقت ارسال نکردم دارم :))

+ معلومه که می‌خوام D: خیلی ممنون :)) 

کار کردن ای من تو راهه. پیشاپیش همدردی :)

یه ذره :)

وای چه قشنگگگ. من اصلا تو عمرم نامه (رسمی. مثلا بخوام پست کنم) ننوشتم :/ حتی قصد نکردم. فضای مجازی نقطه چین :/
:)
__PARNIAN __

دفتر نقره ای..

من از هفتمم دفتر نویسی رو شروع کردم. الان دو تا دویست برگ پر شده.

بوس

آخه من که مرتب ننوشتم. دو سه تا دفترچه کوچول موچول تا حالا پر کردم:(

^_^
وایولت

یعنی تو هم بچگیت با دست خط داغون داستان مینوشتی؟ اخی!منم از این کارا میکردم.من حتی توی یه سالنامه ی کوچولو موچولو داستان شرک رو همراه نقاشی نوشتم.بچگی دوران خوشیه. نه،الان خوب نیست. آدم هرچی بزرگ تر میشه دغدغه هاش هم بیشتر میشه. و من اینو دوست ندارم.

کلا من باید بیام اینجا که بتونم باهات حرف بزنم؟ دیگه انگار زندگی پیشتاز کارساز نیست؟

راستی منم یه وب زدم. توی بلاگفا. اما اصلا چرخ دنده های مخم نمیچرخه که با چرت و پرتام پرش کنم!اسمشم فعلا الکی گذاشتم. کلی کار داره

آره
اصلا میبینم از بچگیم تنها چیزی که پیشرفت کردم توش خط بوده :/ 
البته بچه بچه هم نبودم. کلاس ششم بودم.
اعصاب منم خورد میکنه. اصلا دغدغه های من قابل پیشبینی نیستن با نگرانی های خیلی بزرگی که تو دنیا هست. ولی...رو مخمه دیه.

زندگی پیشتاز رفتم. ولی اینجا اسونتره. 
ای واییییییییی(آیکون وحشت و ترس) نهههه. بلاگفا نرو. هر چند وقت یه بار همه متنا و قالبت میپرن. بیان کار باهاش اسونتره، بعد بلاگرای بیشتریم هستن که میتونی دنبالشون کنی و دنبالتون میکنن.
آگه خواستی لیست چند تا از وبلاگای خوبو بهت میدم. اگه وبلاگ بخونی، راحتتر میتونی بنویسی. 
وایولت

اوه ببخشید ادرس وبم رو.جا انداختم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
Designed By Erfan Powered by Bayan