سیزده دلیل برای اینکه...

  • ۰۳:۲۹

می خواهم خانه مادربزرگم را بخرم.

۱.هم کوچک است هم جادار. 

۲.اگر بخواهی به خانواده است نزدیک باشی، می روی توی هال.اگر خواستی تنها باشی میروی توی اتاقی که از انیکی اتاق دورتر است.

۳.اشپزخانه اش کوچک است.راحت می‌شود ظرف ها را جمع کرد از سر سفره.

۴. یکجور حس خوابالو گونه و نرمالو و گرمالودارد.

۵.همسایه هایش مثل همسایه های قدیمی اند.

۶.ما عوض شدیم. مامان، بابا، باران، من، همه عوض شدیم. خانه مان، وسایلمان، مدرسه مان، بارها عوض شدند. ولی مادربزرگ و خانه اش همانطور باقی ماندند. من وقتهایی که چیز های دنیا عوض می شود را دوست ندارم. 

۸. یک جای پرت و بیابون گونه ای پشت خانه شان است که دو تا ساختمان از وقتی من اینقده (حدودا اینقده :)) بودم داشته می شده و هنوز هم تمام نشده. زمستون که برف میاد، بعضیا میرن اونجا اسکی! و جون میده برای...برای خیلی چیزا.

۹.سرعت باد توی کوچه شون چند برابر جاهای دیگست، طوری که تو یه روز اروم و افتابی، ممکنه باد ببردت.

۱۰.به «اون پارکه» نزدیکه.

۱۱.رنگ خونه...یه قرمز ملایمه. نه جیغ مثل گل رز و این جور حرفا، نه تیره مثل دکور دورهمی. یه قرمز ملایم قاطی سفید و زرد.

۱۲.وقتی کل شب از دل درد نخوابیدی و صبح به همین دلیل نمی تونی بری مدرسه و به جایش باید بری توی اون «خونه»، وقتی بغل بخاری بخوابی، به شکل اعجاب انگیزی در دردت خوب میشه.

۱۳.بوی خوبی میده.

 

صبا ...

خیلی قشنگ بود، چسبید:)

منم یه وقتی آرزوم بود خونه باباحاجی ام رو بخرم

:))))
شیفته گونه

وای چقد خوب بودش*-*

^_^
بنده خدا

انگار زندگی خوش یک جایی در پستوی همین خونه ها موند و ما رفتیم دنبال برزگ شدن و دنیای جدید مدرن !

 

خونه ی مادربرزگه زندگی میاره ... #همین

واقعا همینطوره...
البته خونه مادربزرگ من پستو نداره...یه خونه آپارتمانی عادیه...ولی خب...میشه گفت تو کابینتاشون جا مونده :)

#همین :)
رفیقِ نیمه راه

^_^

:)
شیفته گونه

یه لحظه عنوانو که دیدم فکر کردم درمورد کتابس، بعد گفتم عه من که همین امروز داشتم می خوندمش یعنی هلنم امروز خوندتش؟ 

بعد دیدم که نه بابا خخخخخ ^^

من خیلی وقت پیش خوندمش...هنوزم وقتی یادم میافته اون احساسی که بعد خوندنش داشتمو...
ووی...
free bird

۲ دلیل برای اینکه...

هلن را ملاقات کنم : 

۱.خودش :)

۲. من را به خانه‌ی مادربزرگش ببرد :)) (لطفا ، اگه می‌شه :) ) 

D; حتما. قدمت روی چشم...یه تور خونه مادربزرگ گردی بدهکار شدم پس D:
هیوا جعفری

منم دلم خواست :)

(آه کشیدن) منم دلم میخواد
سیزده دلیل برای اینکه
#از_کرونا_متنفریم
Fahimeh ^_^

خیلی قشنگ بود تونستم قشنگ خودنو اونجا تصور کنم تازه یه  باد خنک بهاری رو هن همینطور :(

اونم چه باد خنک بهاری ای! بیشتر شبیه تندباده!
kata kh

فکر کردم در مورد سریال نوشتی بودی

خخخ

زیبا:)))))))

منم خونه ی بابابزرگمو میخام:((((

ولی بعد از مرگش فروختنش:(

خونه ی خاله ی بابام هم خیلی خوبه ؟ حقیقتا نمیدونم خونه ی کیه چون بزرگه و چندتا خانواده زدنگی میکنه و همه هم ازدواج فامیلی :*)

وای اونم فروختنش:(

این خونه ها با صاحبشون زندس! :)

:)
خونه مادربزرگ من بزرگ نیست. یه خونه اپارتمانی سادست..
ولی خونه مادر مادربزرگم هم به سرنوشت اون دو خونه ای که گفتید دچار شده...:(
ولی درست میگید. خونه و صاحبش...بدون یکی اونیکی مزه نمی ده :)
عشق کتاب

چقدر قشنگ بود:))

:))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
Designed By Erfan Powered by Bayan