چه عجیب

  • ۱۸:۰۰

یه سری چیزا خیلی عجیبن.

مثلا... اینکه من در طول روز چند بار بدون اینکه هیچ چیز عجیبی واقعا توی ذهنم باشه با صدای بلند میگم «چه عجیب.» موقع نهار، وسط تست زدن، همینطور که دارم می نویسم. یهویی وایمیستم و میگم «چه عجیب» طوریکه اطرافیان فکر می کنن من الان به یه درک فلسفی و عمیق از دنیا و خودم رسیدم در حالیکه فقط دلم... لبهام خواستن بگن «چه عجیب.»

مثلا این عجیبه که شبها، اون ایده، یا جمله ای که فکر می کنی باید بره وسط پاراگراف دو و سه فصل اول داستانت، هر چقدرم شگفت انگیز و نفس در سینه حبس کننده و فراموش نشدنی باشه، و هر چقدر هم که تو ذهنت تکرارش کنی و بگی یادم نمیرتش، فردا وجودشم فراموش میکنی، چه برسه به مفادش.

یه چیز عجیب دیگه، این مفهوم "بک استوری" تو داستان هاست. یعنی گذشته یه شخصیت، که معمولا رفتارش تو داستان رو توصیف(یا توجیه) میکنه. مثلا تا یه شخصیت منفی می بینیم میگیم این گذشته سختی داشته. برای همین شخصیت هایی مثل ایزایا اوریهارا گیجمون میکنن. هیچکس باور نمی کنه که شخصیت بدون اینکه یتیم باشه یا عشقش رو از دست داده باشه یا تو خیابون خوابیده باشه، شخصیت منفی شده باشه. 

تصور کردن بک استوری خودت، هم کار و هم حس عحیبیه. دراز کشیدی و پات از لبه تخت آویزونه و با خودت زندگیتو مرور می کنی تا به زور هم که شده چند تا تروما پیدا کنی. شخصیت ها بی دلیل خاکستری نمیشن، و خودت اینو خوب می دونی. از اون عجیبتر، فکر کردن به اینه که یه روزی مردم بالای بدن بی روحت وایمیستن و بک استوریتو مرور میکنن تا برای تصمیمات زندگیت توجیه پیدا کنن، ولی هرچی میگردن جز استاندارد های نسبتا بالای خانواده و ترس از فقر، چیزی پیدا نمی کنن.

تـــازه! اینم خیلی عجیبه که هایکوها پیدا کردنی نیستن، اومدنی هستن. یعنی نمیتونی سرچ کنی Best haiku و هایکوهای نفسگیر پیدا کنی. باید سر راهت سبز بشن. اول یه فن فیشکن، وسط یکی از کتابای طاقچه بی نهایت، تو یه وبلاگ ناشناخته بلاگفا...

شاید برای اینکه هایکو رو نمیشه از هوا پیدا کرد. هایکو توی یه بذری مخفی میشه، دفن میشه، بعد مدت ها ساقه ای مثل یه دست سبز رشد میکنه و بالا میاد و گلش رو بالبخند بهت تعارف میکنه. بدون دیدن ساقه، بدون درک کردن ریشه، لذت بردن از عطر هایکو ممکن نیست.

خیلی عجیبه نه؟

کلا دنیا خیلی عجیبه.

 

و اما...جایزه عجیبترین چیزی که امروز فهمیدم:

تا چشم به هم زد،

برگ پاییز شد،

شکوفه بهاری.

 

|. هایکو، ساقه و ریشه های نفسگیر شما را خریداریم.

||. و ترکیب های قشنگ انگلیسی که توشون moon و moonlight داشته باشه.

|||. و کلا کلمات انگلیسی مورد علاقه و خوش آهنگ شما خریده میشود.

مهدی ­­­­

چه عجیب و چه زیبا بنظرم برای یه موقعیت مشابه میتونن بکار برن.

وقتی میگیم چه عجیب یعنی چقدر عجیبه که وسط داستانیم، شاید پشتش اینه که شاید نمیدونیم که تو داستان زندگیمون هستیم

چه زیبا یعنی چقدر زیباست که وسط داستانیم، شاید پشتش این باشه که چقدر جالبه و چقدر زیباست که جدی جدی وسط یه داستانیم و رنگ های مختلف میگیریم و با شرایط اطرافمون میریم جلو!

چقدر زیبا!

برعکس نیست؟ یعنی... چه عجیب وقتی به کار میره که میدونیم شخصیت یه داستانی هستیم و داریم به انی فکر میکنیم که شخصیت یه داستانی هستیم و این خیلی عجیبه چون معولا شخصیتا نمیدونن شخصیت یه داستانی هستن...
ولی چقدر زیبا هم برای همین کاربرد داره که #_@
اشتباه فهمیدم منظورتونو؟

ویرایش:الان سه باره کامنت رو خوندم و فهمیدم...
واقعا چه زیبا(توی پرانتز عجیب)
مهدی ­­­­

خیلی عجیبه!! :))

خیلی :))
عشق کتاب

اهم اهم0_0

هلن... نمیدونم چطوری بگم... ولی باور کن! تو خیلی خفن مینویسیییی! یعنی... امم... ببین، یکی توی داستان نوشتن توانایی خیلی خفن داره و یکی توی اینجور متنا. تو علاوه بر داستان نوشتنت، قلمت توی اینجور نوشتنا فوق العادس=) یعنی یه جوری مینویسی که آدم به خودش میاد و میفهمه دوسه دقیقس که به مانیتور و کلمه چه عجیب خیره شده. بعدش مومورش میشه. تو قشنگ مینویسی=))

+دلم برا اینجور متنات تنگ شده بود=))

=)
میدونی.... اینطوری که میگی...
حس می کنم واقعا نوشتن بلدم :)
Violet J Aron ❀

به قول عشق کتاب مورمورم شد با این پست قشنگت:))

 

چه عجیب!!! 

منم باید از این متن خوشگلا بنویسم:)))

امیدوارم از پسش بربیام:)

 

پ.ن: نظرات پست آخر وبم رو دیدی؟؟ D:

ناشناخته نقش منفی یه داستان شدی!!

D*:
(اون *مثلا گل انداختنه)

برمیای...حتی...
خیلی خیلی بهتر از من. 
قلم و کاغذم ازت گرفته باشن، کیبوردو که نگرفتن که!

پ.ن:ووی نقش منفی خوبه. دوست دارم. *_* 

Violet J Aron ❀

این پستت رفت توی پیوندهام:)))

@_@

میدونی....
این خیلی خوبه...
یعنی...

واهی!
هیچوقت فکر نمی کردم پستم بره تو پیوندای یکی @_@
آقای آبی

 وای این چقدر خوبه،

کرم ذهن گرفتم، دارم تصورتون میکنم که هی تو سرم میگید چه عجیبه، انگار نوشتش زندست و احساس داره....

 

نمیدونستم کرم ذهن مسریه... D:

چه عجیب...
الان دوباره خوندمش شک کردم خودم نوشتمش یا هکری، کسی. از من بعیده از اینجور نوشته های زنده...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan