زیبایی: برای همه‌ی خواهرکوچکترها

  • ۱۷:۳۵

مهم نیست بقیه چی میگن. محرم... واقعا زیباست.

 

 

کیفیت صدا خوب نیست... صدای موتور هم توش افتاده. ایکاش بهتر میتونستم ثبت و ضبطش کنم. اونوقت دیگه هیچوقت نمیتونست بگه زیبا نیست. هیچکس نمیتونست وجودشو انکار و تحقیر کنه.

صدای سازهای بادی و ضربه ای، رنگ طلایی که سازهای برق افتاده داشتن، نور سبز لرزان چراغ ها، دودی که از منقل بلند میشد و دنیا رو خاکستری میکرد... واقعا زیبا بود. 

 

قشنگترین محرمی که تا حالا دیدم، برای این شهرای بزرگ پر زرق و برق نبود. ملایر بود. خیلی وقت پیش، تکیه ی ابولفضل، سینه زنی و روضه خوانی، مردهای پیر و جوونی که رد می شدند و گریه میکردند و زنجیر میزدند. زن ها وبچه ها که پشت شون مرتب راه افتاده بودن. اون با نظم ترین و زیباترین و حقیقی ترین صحنه ای بود که در عمرم دیده بودم.

راستش همیشه نسبت به ملایر همیچن حس عجیبی داشتم. شهری که هر طرف رو نگاه کنی، دور تا دورشو کوه ها گرفته ان و همیشه بوی کلوچه و نون شیرمال و شیره میده. ولی این صحنه یکی از مهمترین چیزهاییه که راجبش تو ذهنم مونده.

همه‌ی شما هم باید همچین صحنه ای رو داشته باشید. با هر عقیده ای، اگه تو ایران زندگی کرده باشید و سال به سال اومدن و موندن و رفتن محرم رو دیده باشید، حتما یه همچین صحنه ای رو ازش داشتید. از شهرهای مختلف، از زمان های مختلف. 


 
وقتی خواهرم ازم میپرسه دلیل محرم چیه، اولش نمیدونم چی جواب بدم.

وقتی می پرسه دلیل تعریف کردن یه داستان تکراری دوباره و دوباره چیه، میخوام بهش بگم به خاطر اینه که ما فراموش می کنیم. به خاطر اینه که من خودمم قبل از اینکه پا بذاریم بیرون و پرچم های سیاه رو ببینیم، غرق در درس و زندگی و دنیا فراموش کرده بودم. وقتی هم که این چند روز تموم بشه، بازم میرم توش غرق میشم. اصلا همین الان کلاس دارم. 

بهش میگم خود داستان محرم، حداقل برای ما، بخش فرعی ماجراست. محرم یه اتفاقه، اتفاقی که کارش کنار هم اوردن باورکنندگان - مومنون به عربی، Believers به انگلیسی - کنار همه.

بهش میگم بحث محرم از مناسبت های "ملی" جداست. سال ها حکومت ها اومدن و رفتن، باز هم میان و میرن. اینطوری نیست که ما خیلی خاص باشیم. اینجور مناسبت ها دروغ میگن، اغراق می کنن، فریب میدن، ذهنها رو به جایی که میخوان هدایت می کنن، ولی محرم هیچوقت دروغ نمیگه. تا وقتی تو این کشور زندگی می کنیم، محرم چیزیه که میتونی ازش به عنوان منبع، مرجع، و مقصد استفاده کنی. به عنوان قطب نمای درونی، چون کاملا مشخصه. کاملا منطقی، و به شدت مظلومانه است. جاییه که حق و باطل، واضح ترین مرز رو دارن.

کدوم جنگی رو دیدی که انقدر آدم بدها و آدم خوبها مشخص باشن؟ اصلا کسی هست که از هرجای دنیا، هر زمان و هر مکانی، بتونه بگه آدمایی که بچه ها رو کشتن و سر پدراشونو جلوشون روی نیزه تکون دادن، یا آدمایی که برای کمک اومدن و برای کمک موندن و برای کمک رفتن، آدمای "خاکستری"ای هستن؟ 

بهش میگم عیب نداره الان متوجه نمیشی، وقتی بزرگ شدی... می فهمی. تا اونوقت... اجازه نده تبلیغاتی که تمام روزهای دیگه سال دور تا دورته حواستو از چیزی که مهم تره پرت کنه.

اجازه نده بقیه بهت بگن چطوری فکر کنی.

 نه حتی من.

نه حتی دنیا.

𝐀𝐲𝐥𝐢𝐧 𝐔𝐍𝐈𝐕𝐄𝐑𝐒𝐄--

بهم بگو وویس برای امسال و پارسال نیست..

برای امساله متاسفانه، یا خوشبختانه.. یا نمیدونم چی.
تو خیابون داشتن میزدن... و به طرز عجیبی خیلیا ماسک زده بودن. واقعا دچار شگفتی شدم. ولی خب.. بود دیگه.
سَمَر ‌‌

باید برم پیوندش کنم... باید پیوندش کنم...

+پادکست نیوفولدر رو گوش میدی؟ اگه نه، حتما برو سراغش. پشیمون نمیشی!

وای *___*.

+ آره چند قسمتشو گوش دادم :) واقعا عالی بود.
Xie Lian

خیلی قشنگ بود :) ممنونم

قشنگ خوندید :) 
𝐀𝐲𝐥𝐢𝐧 𝐔𝐍𝐈𝐕𝐄𝐑𝐒𝐄--

چرا؟ چرا مردم نمیفهمن کرونا مسلمون و مسیحی و بی دین نمیشناسه؟

ماسک به چه دردی میخوره وقتی همه تو حلق همن؟ من عمه و شوهر عممو به خاطر همین ازدهام توی هیئت نزدیک بود از دست بدم..اونم بعد از دو دوز واکسن!

بعد میگن نه خدا عزادار امام حسینو محفوظ نگه میداره..خدا برای حفظ کردن همه بنده هاش از بیماری بهشون عقل داده و هوش، که بفهمن نباید برن جایی که کلی آدم هست..

این دقیقا برعکسشم صدق میکنه، برای کسایی که میرن پارتی و عروسی و شمال..

اگه فقط همه بشینیم تو خونه و انقد نریم بیرون به خدا همه چی حل میشه:"

اگه انقد اصرار داره دولتمون که محرم به شور قبلش برگزار بشه واکسن درست حسابی وارد کشور میکرد و همه چیو جدی میگرفت که تا قبل از محرم امسال 80 درصد مملکت واکسن زده باشن و روند مبتلاها هر روز رکورد دیروزشو نزنه..

:) چی بگم والا. نمیتونم تو این بحثا حرف خاصی بزنم راستش. 

بالاخره، سختیاییم بوده برای آوردن واکسن و اینجور چیزا... واقعا نمیدونم چی بگم راجب این قضایا.
𝐀𝐲𝐥𝐢𝐧 𝐔𝐍𝐈𝐕𝐄𝐑𝐒𝐄--

این وسط یه چیزی یادم اومد، من محرم سه سال پیش نذر کردم 40 تا زیارت عاشورا بخونم برای یه ماجرایی که خیلی مسخرس ولی برامون مهم بود،

خلاصه 30 تاشو وقتی مراسم میگرفتیم مدرسه خوندم

موند 10 تا

گفتم اوکی زمانم مشخص نکرده بودم منتظر موندم سال بعد محرم بشه ده تاشم اونجا بخونم تموم شه کرونا اومد

بعدم کلا یادم رفت ده تا مونده:/

الان یادم اومده به نظرت اگه بخونم قبول میشه؟D:

وای... دقیقا میدونم چطوریه ! مثلا آدم یهو برای.. پیدا شدن یه چیزی نذر می کنه که اون لحظه مهمه :))))))
والا.. نظر من که نمیدونم چقدر ارزش داره :دی ولی به نظر من قبول میشه. منم یه نذری دارم هنوز فرصت نشده ادا کنم.. مرسی حالا که گفتی یادم افتاد. 🤔
pa ri

ای کاش می تونستم مثل سالهای قبل برم هیئت...

خیلی زیبا نوشتین هلن سان :"

آره واقعا ایکاش...
از خونه اصلا حس و حالش.. درست نیست.
زیبا خوندی پری چان :)
artemis -

فقط من بودم که احساس می کردم محرم امسال محرم نیست؟ پارسال شاید ولی امسال..واقعا دلم برا هیئت رفتن تنگ شده..اما از این طرف هم کرونا نمی‌ذاره. هعی. 

قبلا گفته بودم رابطه بین تو و خواهرت رو خیلی دوست دارم؟D: 

محرم هرسال که محرم هست! منم اولاش همین حسو داشتم... مخصوصا اینکه دو تا کلاسم دارم این دو روز که تعطیلم نشدن :// ولی محرم هر سال... راهشو به دل آدم پیدا می کنه انگار.

منم رابطه بین خودم و خواهرمو دوست دارم XD (خودشیفته)
Alex Ai

گفتی ملایر...سه سالم که بود یه جایی از همدان به این اسم زندگی می‌کردیم.. وای که چقدر خوب مردم دست و دلبازشو یادم میاد..با درخت های انگور و گردو رو..

دقیقا همونجاست :)) درختای گردو رو پاک یادم رفته بود...
𝐀𝐲𝐥𝐢𝐧 𝐔𝐍𝐈𝐕𝐄𝐑𝐒𝐄--

این نذر ما برای این بود که سازنده قالب اون قالب سفارشی خوشگلمون برا یکی از وبلاگای گروهیمونو داشته باشه-چون اکانت من یه شب هک شد و وبه پاک شد--تو میهن(ره) بود-

من 40 تا زیارت عاشورا نذر کردم، یکی دیگه از بچها 10 بار بره هیئت، یکیم ادیت عکس برا همه بچهای وب، تهشم سازندش از اول برامون ساخت چون کد پایه ش دستش بودxD

 

پس سبب خیر شدمD:::

وای XD چه نذرای خوبی ولی... 10 بار هیئت رفتن خیلی خوبه...

بهله :*))))))
یاس ارغوانی

هیچ وقتی مثل زمانی که محرم شده این دوسل تف و لعنت نفرستادم برای کرونا و حسرت گذشته رو نخوردم. دلم محرم قبل از کرونارو میخواد:((

 

محرم برخلاف اینکه ماه غمه ولی دلتو صاف میکنه میشوره میبره کثیفیارو :)

محرمی که گذشت حس عجیبی داشت واقعا... یه حس... نادرست. ولی خب بازم محرم بود. و یه جورایی آدمو به موقع خودش پیدا می کرد :)

بله *___*
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
Designed By Erfan Powered by Bayan