Level 16 Unlocked!

  • ۱۹:۳۵

پیش نوشت:

بعضی وقتها مادرم میگه "اگه واقعا میخواستی فلان کار رو انجام بدی، واسش وقت می گذاشتی."

و من هر دفعه فکر می کنم که این حرف اصلا منطفانه نیست. من برای خیلی کارها وقت میذارم. من واسه زیست و شیمی و ریاضی وقت میذارم، واسه کارهای خونه و و ارتباط با آدمها وقت میذارم... حتی واسه حموم هم وقت میذارم، درحالیکه خیلی از این چیزها رو نمیخوام انجام بدم.

و من میخواستم واسه این پست وقت بذارم، واقعا میخواستم! ولی هیچوقت زمان مناسبش نمیومد.

خلاصه اینکه، این بود بهانه‌ی من. Moving on.

××××

عنوان اول یه چیز مسخره ولی با معنی تر بود مثل I do love Angst, but not in real life goddam it!

میدونم خیلی بی مزه بود. به روم نیارید.

 

تقریبا هیچ چیز دیگه ای به اندازه هدیه ها مهم نیست، پس بیخیال حرف های فلسفی و Growing Up and stuff. Let's do buisness.

هدیه هایی که تو این سه  چند وز گرفتم:

1- باشگاه بدون اینکه بهمون خبر بده تعطیل شد. مکانش خیلی مکان استراتژیکیه. در چند قدمیش هم مسجد هست، هم بازارچه، هم کتابخونه عمومی.

یه تینیجر نرمال باید بر می گشت خونه. یه تینیجر حتی نرمال تر باید می رفت بازارچه.

 ولی خب نرمال اسطوره ای بیش نیست. 

هدیه‌ی ذریافت شده: 20 صفحه سورِ بز، یک نگاه کوتاه به اودیسه‌ی هومر، و چشم غره های خانم کتابدار که مونده بود این بچه‌ی خیابونی رو بندازه بیرون یا ازش کارت بخواد. (البته در هر صورت نتیجه یه چیز میشد. اگه کارتم رو نشون میدادم باید ده سال اونجا زمین رو جارو می کردم که جریمه کتاب های پس نداده ام صاف بشه.)

(اونقدرم معامله بدی نبود البته... زمین‌شور کتابخونه شدن شرف داره به هزار شغل مناسب دیگه.)

ولی فقط صدام کرد و گفت برم سالن مطالعه نه رو صندلی کودکانی که داشت زیر وزنم جیغ میزد.

تا حالا سالن مطالعه ای جز سالن مطالعه مدرسه‌مون نرفته بودم. تجربه جالبی بود.

 

2- اون یک صفحه از هومر که تونستم بخونم مکالمه‌ی اولیس و آتنا، الهه ای که چشمان درخشانی داشت، بود. این عبارت رو هزاران بار استفاده کرد.

اولیس معذرت خواهی کرد که آتنا رو نشناخته، درحالیکه آتنا، با لبخند پر تحسینی هوش و زیرکی اولیس رو در سفرهاش تحسین می کرد و میگفت حتما میتونه بر سختی ها فائق بیاد. یه جوری blessing بهش داد. 

واقعا زیبا بود. دزدی از کتابخونه کار زشتیه وگرنه خیلی راحت میتونستم انجامش بدم. اون کاغذِ "این مکان به دوربین مداربسته مجهز است" هم فقط وقتی کارسازه که سرعت و دقت کتابدارها مثل اون تنبل‌های تو زوتوپیا نباشه.

به قول جیم موریارتی، ضعیف‌ترین بخش هر سیستم امنیتی بخش انسانیشه. (جمله دقیق یادم نیست).

لعنت. اخیرا خیلی با آدمهای کلپتومانیا چرخیدم.

 

3- چند تا چیز کاملا غیرمفید و غیر کاربردی که عاشقشونم. به شدت. یه زمان برگردان برای اینکه به کلاسهام برسم، یه گوی زرین که "در آخر باز می‌شود"، دستکش های توری به شدددت تنگ("ایمو شدن بالاخره سختی های خودشو داره فکر کرده بودی همش حرفه؟!"  "آره راستش...")، ساعت رنگین کمونی، یه دستبند پوسایدنی از یه الهه‌ی خرد، چه Irony عجیبی! و...

دیگه... کتاب های زیبا. نقاشی های زیبا. موسیقی زیبا.

این جور چیزها :)

 

4- تبریک از کسایی که اصلا انتظارشونو نداشتم... و میخوام همشونو تا حد مرگ بچلونم :))

 

5- Amore Amore Amore-

 

و از این پنج هدیه سپاسگزارم. حقیقتا و از صمیم قلبم. فکر کنم بزرگترین سپاسگزاری های سال رو جایزه اش رو میگیرن.

 هنوز با سن جدید کنار نیومدم... نامه به آینده حتی ننوشتم... و دنیا جز یه سری نقطه روشن خاص مرده تر از همیشه است. نه اینکه بد باشه. فقط... مرده. این بیشتر از محیط شاید تقصیر خودمه. (نه الکیه کاملا تقصیر محیطه محیط افتضاحه.)

ولی! میخوام تو سال آینده بیشتر کتاب بخونم. موزیکال ببینم. صداهای دنیا رو خفه کنم. با شیمی کنار بیام. کمتر people pleaser باشم. به احساسات مردم اهمیت بدم، نه اینکه فقط نقش بازی کنم. تمرین طراحی کنم... (آه ولی، کی رو دارم گول میزنم؟ تهش قراره فقط درس بخونم و درس بخونم و درس بخونم... این سنگ لعنتی چرا روی نوک کوه نمیمونه، هوم؟)

و سعی کنم با خودم کنار بیام. یه راه برای بیرون اومدن از چاهی که انگار همه تهشیم پیدا کنم.... و ستاره ها رو پیدا کنم.

"We are all in the gutter, but some of us are looking at the stars"

-Oscar Wilde-

×××

365 pictures.

He took 365 pictures of the same damned sunset.

×××

کاج

دیگر تنهایم نگذار

شاید کمی آنطرف تر باشم

×××

دیگه بهتره از برای بار هزارم ویرایش کردن این پست لعنتی دست بردارم...

انقدر ویرایش کردم که بیان نمیذاره انتشار در آیندش کنم و میگه این مال عهد پالازوئیکه لعنتی!

(تازه ده هزار بار ویرایش کردم و هنوز داره غلط در میاد ازش. این چه وضعیه...)

×××

بیاید قول های الکی ندیم. هفته ای یه پست؟ خدایان رحم کنن!

 

These are the eyes and the lies of the taken
These are their hearts but their hearts don't beat like ours
They burn 'cause they are all afraid
When mine beats twice as hard

 

'Cause the world is ugly
But you're beautiful to me
Are you thinking of me
Like I'm thinking of you
I would say I'm sorry, though
Though I really need to go
I just wanted you to know

world is Ugly

ویلی ونکای تیفانی

عاو یه نگاهی به ادیسه هومر انداختی؟ چقدر عالی. من خیلی خیلی دوسش دارم. بهت ایلیاد رو هم پیشنهاد میکنم. اگه بتونی زبان اصلیشون بخونی که چه بهتر.

هردو رو خلاصش رو دارم.. ولی این نسخش انگار کامل تر بود D:
خیلی خیلی زیباست... از بحث فلسفی و هنری و کلاسیک بودنش که بگذریم، داستانش کلی پتانسیل فن گرلی داره :) اودیسیوس باهوش آشیل جذاب(!) و خدایان نابکار دخالتگر»»»
عشق کتابツ

تولدت مبارک. :::))))

حالا که میبینم من میخواستم تولدی که اسفند پارسال داشتم خیلی بامزه و Out of context باشه. پس ساعت 11:55 دقیقه 4 اسفند چراغای اتاقمو خاموش کردم و وقتی 12 شد داشتم از پنجره بیرونو نگاه میکردم و کرینج‌ترین و بدصداترین تبریک تولد عربی‌ای که میتونستم توی یوتیوب پیدا کنمو گوش دادم.

نمیدونم حالا که بهش فکر میکنم جدی بامزه بود.

 

ولی آره و تولدت مبارک، بهت گفتم وبلاگت برام چه شکلیه و خوشحالم که هستی حالا هم بیا بغلت کنم.

نمیدونم قبلا گفتم یا نه.. فکر کنم یه جور دیگه گفتمش.
که داداش، واقعا برند I'm a strange teenager fear me تو بامزه ترینیه که دیدم. (گریه و خنده) 


ممنونم کلی =) به عنوان کادوی تولد میخوام به موهات دست بزنم میشه؟
عشق کتابツ

یه بارم مونی بهم گفت کوپینگ مکانیزم من خیلی بامزست و خوشحاله که میتونه ببینتش. :::)))

 

تو داداشی من هستی اجازه لازم نیست و اتفاقا باعث میشه شاد شم. نوکرتم.

تو تلگرام؟
پیتر عزیزم اونم من بودم. (دست به دعا بلند کردن)
مونی فکر کنم اصلا تلگرام نیست.

ویهیی هوراD::
amirhosin (:

انکلیسیم خوب نیست نخوندم (ایموجی کاکا سنگی)

ای بابا...
میخوندید که خوب بشه خب:)
__PARNIAN __

آقا من عاشق ۱۶م بودم. خیلی خوب بود و خوش گذشت. امیدوارم به توام بگذره. البته مطمئنم که می‌گذره=)

ببخشید که نمی‌تونم مثل خودت پلی‌لیست و اینا درست کنم. یه تولدت مبارک اسپانیایی برات می‌فرستم به جاش:)

Go rock your 16 and happy birthday to you=)

۱۵ که عالی.. نمیشه گفت ولی جالب بود! 
امیدواریم که به جای راک، یهو مثلا کلاسیک نکنم ۱۶ رو(نه اینکه بد باشه هاا.. فقط، حوصله سر بره😭😂)

چشمک و تشکر کردن*
حمیدرضا ‌‌‌

مبارک باشه! ان‌شاءالله ۱۶۰ سالگی :)

ممنون! و خدا به خیر بگذرونه.. فکر نکنم بخوام تا اونجا برسم 😭😂
روناهی ^^

مبارکیی هلن!  D^:

شونزده سالگی درخشانی داشته باشی.

ممنوون روناهی سانD:: 
چشم‌هاتون درخشان:**))))))
𝑯𝒚𝒆𝒐𝒏 𝒓𝒊

تولدت خیلی مبارک=)

 

+منم یه بار خواستم اودیسه رو بخونم ولی همون صفحات اول دیدم آشیل رو آخیل ترجمه کرده و با یه لبخند غم‌ آلود گذاشتمش کنار...

وقتی وسواس ترجمه‌ داری: 

خیلی متشکرD:

+آه... آره میفهمم حس خوب نیست. ولی خب چون تلفظای یونانی اصیلش هم یه چیزی تو همین مایه هاست زیاد نمیشه بهشون خرده گرفت...
نسخه‌ی افق رو من دارم تقریبا خوب بود ترجمه 
free bird

سلام هلن!

تولدت مبارک باشه.  :)))

امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشی. D:

سلام بر شما پرنده چان D: و بسیار ممنونم! همچنین شما! امیدوارم همیشه بالهاتون باز و رو به اوج باشه:*))
عشق کتابツ

جدی مونی توی تلگرام نیست؟ ===)))))

نمیدونم چرا ولی یه جایی توی ذهنم مونی رو مثل نفس و حتی آیسان حساب کرده بودم که هر از چندگاهی میان یه چیزی میگن و زیاد حرف نمیزنن و فکر میکردم چندتا چیزم نوشته حتی.

الان رفتم و دیدم اونم تو گفتی. من واقعا از شما عذر میخوام بانو. *تاسف به حال خود


+باورم نمیشه قبلا خیلی عادی میگفتم «بانو» و کرینج نمیشدم الان از شدت کرینج میخوام خودمو بکشم یا امام زمان.

وای بانو چیه دیگه.

هست ولی فقط میاد پستای آرمینا رو میخونه فنگرلی میکنه میره 😂😭
با گوشی خودش نیست. 
نوبادی سنپای نسبتا زیاد میاد ولی فکر کنم.. طومار نه ولی جاهای دیگه تلگرام احتمالا. (Conspiracy theroy*)
عذرخواهیت پذیرفته میشه:دی

+آی نو رایت...
بچه خیلی نازی بودی آخه، اینجوری: (´・ᴗ・ ` )
*اون چیزای بالای سرش مثلا موهای مرتب شونه شده‌ی غیرفر ژل زده است*
هیچجوره نمیشد کرینج باشی.
الانم خیلی نازی البته... فقط یه جور دیگش*دست دادن*
Stella (=

پیش نوشت: مامان منم همیشه می‌گه "گشنه‌ت نیست، اگه گشنه‌ت بود سنگم می‌خوردی" و هلن، بلیو می. حتی اینم منصفانه نیست. چون من به شدت گشنه‌مه ولی حوصله‌ی حرکت ندارم و البته به جز ماکارونی و بستنی هم چیزی نمی خوام.

و یه اعتراف؟ پست‌هات همیشه منو به وجد می‌آرن.

اون قسمت بستنی و ماکارونی رو منم هستممم :دیی

یه اعتراف دیگه؟ کامنت های تو هم:)
artemis -

تولدت مبارک=") اگه پارسال بهم می‌گفتن قراره امسال این فردی که پست تولدشو می‌خونی ببینی صد در صد براش آرام‌ بخش تجویز می‌کردم. :دی دنیای خیلی عجیبیه

هایکوت هم دوست داشتم*-*

متشکرم! و امیدوارم هیچوقت به سفر در زمان فکر نکنی چون ممکنه احتکار آرام بخش به حساب بیاد :دییی
باز هم متشکرم D::
سرکار علیه

سلام هلن عزیزتولدت مبارک باشه ^^

ممنون واسه اون متنایی که لینک گذاشتی کیف کردممم

متشکرم سرکارعلیه-سان! و خوشحالم که خوب بودن D::"
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
Designed By Erfan Powered by Bayan