A Father's Love

  • ۱۴:۲۵

این پست حاوی مطالب هنجارشکنانه و نه چندان خوشایند برای روح های لطیف است. پس با دقت بخونید. نگید نگفتی.

 

 

 

انتخاب نگران‌کننده ترین داستان دینی دنیا خیلی رقابت سختی میشه چون همه دین ها داستان های خیلی ترسناکی درونشون دارن. همونطور که قصه ها و کارتون های کودکانه که فکر می کردیم همه‌ش خنده و رنگین کمون و درس های خوبن، یهو راز پشتشون کشف میشه و با خودت میگی واو. دارک.

 

درحال حاضر میخوام جایزه‌ی disturbing ترین داستان دینی رو به داستان حضرت ابراهیم و پسرش بدم چون خیلی ذهنمو مشغول کرده. بعدا شاید عوضش کردیم. بهش میگم داستان دینی، ونه قرآنی، چون چیزیه که بین همه دین های ابراهیمی (Abrahamic Religions) مشترکه. تو جزییاتش بحث هست. ولی به کلیات بپردازیم.

 

داستان ساده است(البته نه اصلا ساده نیست ولی خب) خداوند به ابراهیم امر میکنه که پسرش رو قربانی کنه، و ابراهیم دست به چاقو میبره ولی چاقو به خواست خداوند کند میشه و در عوض قوچ/گوسفندی براش میفرسته که اون رو قربانی کنه. نتیجه اخلاقی داستان اینه که به خداوند کاملا اعتماد کنید و اون شما رو ناامید نمیکنه.

 

پیام کلی داستان که من به عنوان به دبستانی، وقتی اولین بار این داستان رو شنیدم ازش عبور کردم چون زیادی بچه بودم که بفهممش، این بود که فرزندانتون رو به راه خداوند بسپارید. هم استعاری هم لیترالی. خواست خداوند رو از فرزند خودتون بالاتر قرار بدید تا اون فرزندتون رو نجات بده.

 

ولی خب، این داستان فقط همینه. یه داستان. تو دنیای واقعی فکر نکنم به جز یه سری مورد خاص، شده باشه که وقتی فرزندت رو برای "خداوند" قربانی کردی، نجات پیدا کرده باشه. والدین زیادی هستن که وقتی خواستن به هرروشی که شده فرزندشون رو به راه راست هدایت کنن. تنها نتیجه ای که دریافت کردن در بهترین حالت، نفرت اون بچه بوده و در بدترین حالت، شکستن و نابود شدن بچه زیر بار فشار "راه راست" و "خواست خداوند". فقط کافیه یه نگاه به دبیرستان های دخترانه بندازید، یا ردیت و گروه‌های /ExMuslim یا /ExChristian ش. کسی تا وقتی زخم‌های شدیدی نخورده باشه، نمیاد تو اینترنت راجع بهشون حرف بزنه و کمک بخواد. فکر نکنم اینهمه آدم زخم های تخیلی برای خودشون ساخته باشن. 

 

 

 

معلم دینی راهنماییمون یه بار گفت همه پیامبرها یه گناه داشتن، به جز حضرت محمد که کاملا معصوم بوده. مثلا یوسف که اعتمادش رو به همبندش سپرد، به جای خدا، که پیش فرعون ازش تعریف کنه. یا موسی که یه مرد رو کشت، و زیاد هم سوال میپرسید و به خدا شک میکرد. حالا اینو داشته باشید.

 

داشتم تئوری... بیشتر شبیه عقیده‌ی یه یهودی سکولار رو میخوندم.  که اعتقاد داشت ابراهیم بعد از اینکه حرکت کرد که پسرش رو بکشه، تو آزمون الهی رد شد. چون یه سری چیزها هستن که باعث میشن یه انسان نتونه بنده ی خوب خدا باشه، و کشتن پسر خودت یکی از اون چیزهاست. اون هیچ راهی نداشته که بدونه قراره پسرش زنده بمونه. چیزی که تو ذهنش میگذشت باید این میبود که، اگه بمیره هم این خواست خداست و بعد اتفاق بهتری برای خودش و همسرش میافته. پسرش هم که میره بهشت، پس دیگه مشکلی نیست. ابراهیم درسته که پیامبر بود، ولی همچنان انسان بود. نمیتونسته آینده رو دیده باشه. (از این بابت مطمئنم، چون اگه میتونست که کلا این آزمون بی معنا میشد و به تناقض میرسیدیم.) 

 

و به نظر این تئوری، گناه بزرگ ابراهیم همین بود. منم باهاش موافقم.

 

یه لحظه والد ایرانی رو تو نقش ابراهیم تصور کنید. هرکاری میکنه که بچه‌ش تو راه خداوند قرار بگیره چون فکر میکنه این براش بهترینه و از جهنم دورش میکنه. ولی تو این راه چنان آسیبی به بچه میزنه که حتی وقتی دیگه بچه نیست، اثرش می مونه. خیلی از این والدین آدم های "خوبی" هستن. معلم خوب، کارمند راستگو، فروشنده باانصاف، آدم های محترم درون جامعه خودشون. ولی چون اعتقاد دارن باید تسلیم رضای خداوند بود، بچه‌شون رو به همین خواست خداوند میسپرن چون مگه ابراهیم اینکارو نکرد؟ مگه آخرش برای ابراهیم خوب نشد؟ 

 

یه چیز جالب اینه که تو این داستان، اسحاق کاملا بی نقشه. کاملا سیاهی لشکره. هیچ تقصیری نداره، چون هیچ نقشی نداشته. اینطور نبوده که ابراهیم به پسرش بگه:«خداوند اینو از من خواسته.» و اون گفته باشه:«بله پدر به خواست خدا عمل کنه.» یا «نه پدر لطفا من رو نکش.» و دست و پا زده باشه. تنها چیزی که بهش اشاره شده اینه که از پدرش میپرسه: «پس بره‌ی قربانی کجاست؟» و ابراهیم میگه:«خداوند بره قربانی را برای ما میفرستد.» و اسحاق ساکت میشه تا راه رسیدن به قربانگاه. اینکه ابراهیم دست پسرش رو مبینده حتی تو داستان ابتدایی ما هم بود. 

 

نتیجه میگیریم که، بچه اینجا کاملا بی نقشه. والدین نمیتونن بگن «پایان داستان تو مثل اسحاق خوب نشد چون تو مثل اسحاق نبودی.» یا «من تو رو توی راه خداوند گذاشتم، تو به اندازه کافی براش خوب و مطیع نبودی.» چون اسحاق لیترالی هیچی نبود. نه مطیع بود نه سرکش. هر مسئولیتی که باشه، میافته رو گردن والدین.

 

و دوستان، اینها همون والدین ایرانی هستن که بچه‌شون رو به خاطر فرار از خونه می‌کشن(فرار از خونه ای که خودشون رئیسش بودن. اوپس.). همون والدین آمریکایی که چون بچه‌شون ترنسه، عمدا نقل مکان میکنن به یه ایالتی که ترنس بودن توش ممنوعه یا سخته. همونایی که بچه ها رو میفرستن به Conversion Therapy واسه اینکه به یک مسلمان یا مسیحی خوب تبدیل بشن. واسه اینکه "درستشون" کنن. 

 

بچه ها همه چیزن. شاید من biased باشم، چون کل خانواده‌م تو کار آموزش به بچه ها و جوونان، و انقدر بچه آسیب دیده دیدم و ازشون شنیدم که نمیتونم بشمارم. ولی به نظر من، داستانی که هرچیزی رو به بچه ها برتری بده، حتی اگه اون چیز "خواست خداوند" باشه، اون داستان ترسناک و خطرناکه. و برای همینه که... ابراهیم برای من تا ابد یه پیامبر Fail شده‌ست.

 

ممنون که تا اینجا خوندید (و از یه طرف امیدوارم که نخونده باشید چون نوشتنش برام دردناک بود. احتمالا خوندنش هم همین بوده. نمیتونم دوباره بخونم ویرایشش کنم.)

 

*آه کشیدن*

 

چیزهای زیبا گوش کنیم~

.. میخک..

آن گاه که (آن پسر رشد یافت و) با او به سعی و عمل شتافت (یا در جهد و عبادت یا در سعی صفا و مروه با پدر همراه شد) ابراهیم گفت: ای فرزند عزیزم، من در عالم خواب چنین می‌بینم که تو را قربانی (راه خدا) می‌کنم، در این واقعه تو را چه نظری است؟ جواب داد: ای پدر، هر چه مأموری انجام ده که ان شاء اللّه مرا از بندگان با صبر و شکیبا خواهی یافت.

 

 

سوره صافات آیه ۱۰۲

عالیه ممنون که گفتید، یه پسربچه قبول کرده که درراه خدا قربانی بشه و منبعش هم تو قرآن نیست. چقدر عالی و undisturbing. قانع شدم کاملا که از روی عقل و آگاهی تسلیم رضای خدا شده‌ بالاخره بچه عادی که نیست بچه‌ی پیامبره.

به جز این، حتی اگه تو قرآن اینو گفته باشه تو منبع یهودی و مسیحی بی نقش بوده، که میشه بیش از نیمی از کسانی که به خدای ابراهیم اعتقاد دارن.
.. میخک..

راستی در پیش زمینه داستان اینم اضافه کن که تا کهن‌سالی بچه‌دار نمیشد و حسرت بچه رو داشت و وقتی اسماعیل به دنیا اومد خدا امر کرد ببرتش تو بیابون رهاش کنه و بعد از سالها که پسر قند عسلش بالغ و رشید شد تونست ببینتش، بعد از چند روز که حسابی ابراز علاقه کردن بهم و کلی ذوق کرد با دیدن بچه‌اش دستور قربانی کردن اومد 

دوز سنگین بودن این دستور بهتر درک میشه با دونستن پیش زمینه 

کاملا درک میکنم که چقدر سنگین بوده، کاملا قبول دارم که ابراهیم عاشق بچه‌ش بوده. اصلا همین عشق پدرانه به داستان وزن داده. خیلی از والدین مسلمون و مسیحی و یهودی همونقدر عاشق بچه‌شون هستن که ابراهیم بود‌. ولی خب داستان همونطور پیش میره که ما میدونیم. و همون مفهمومی رو به والدین عاشی بچه‌شون منتقل میکنه که ما میدونیم. والدین "خوب" که بهترین رو برای بچه‌شون می‌خوان. و بهترین طبق چیزی که بهشون یاد دادن، قربانی کردنه. چون مگه آخر داستان ابراهیم خوب نشد؟ حتما باید آخر داستان ما هم خوب بشه دیگه.
.. میخک..

نمی‌دونم از چه کسی شنیدی نکته اخلاقی داستان اینه که به خدا اعتماد کنید اون قراره بچه اتون رو سالم و سلامت برگردونه 

چون خدا علی اصغر شش ماهه رو سالم و سلامت برنگردوند. هیچکدوم از شهدایی که در راه خدا کشته شدن رو به مادرهای منتظرشون سالم و سلامت برنگردوند. و اصلا قرار بر این نیست 

دستوری که به ابراهیم داده شده اینه که از بچه‌ات بگذر. و اگر اسماعیل زنده موند به این خاطر بود که ابراهیم قبول کرد فداکاری بزرگتری انجام بده. ذبح عظیم یعنی ذبحی مهمتر و بزرگتر از پسرش. که خب تو نت خیلی جوابهای سطحی و تفسیر و برداشت های ساده انگارانه از این ماجرا خیلی بیشتره...

امم.. از معلم ابتداییم؟ و کلا هرکسی که این داستان رو بهم یاد داده؟ و لیترالی پیام داستان نیست، خود داستان همینه! پلات داستان همین بند اول شماست.

کانتکست داستان کربلا و شهدا کاملا متفاوته. اونا تو جنگ بودن، تو جنگ مردم میمیرن و انتظار داشتن از خدا که اون بچه ها رو نجات بده شبیه درخواست تقلب از مراقبه چون گناه دارن. داستان کلاسیک ابراهیم اینطوری بوده که "بچه‌ت رو قربانی کنه که ببینم چقدر به من اعتماد داری."
(هرچند من اگه بخوام اینطور فکر کنم باید بی‌خدا بشم. خدای داستان من می‌خواسته ببینه ابراهیم تا چه حد حاضر بوده پیش بره، و به نظر من یک قدم بیشتر از چیزی که باید رفته. من نمی‌تونم به عنوان یه انسان مقصر بدونمش. انسان ها برای اشتباه هستن. ولی به عنوان پیامبر، نه.)
.. میخک..

بین قربانی کردن اسماعیل و هدایت کردن اون هیچگونه ارتباطی نمی‌بینم. خواستم بگم مطلقا وجود ندارد بعد گفتم شاید وجود داره و من نمی‌بینم؟! اگه هست خوشحال میشم نشونم بدی 

قربانی کردن فرزند یه امر درونی برای حضرت ابراهیمه 

یه تصمیم شخصیه که نیاز به موافقت پسرش هم داره، برای اون پسر هم تصمیم شخصی و یه فرایند درونیه 

هدایت یه فرایند بلند تربیتیه که قطعا باید قبل از زمان تصمیم گیری طی شده باشه

شاید برای شما وجود نداره. برای من هم تا قبل اینکه نظر یه سری افراد از بک گراند های دینی متفاوت رو بشنوم وجود نداشت. ولی بعد فهمیدم برای یه تعدادی از کسایی که این داستان جزو درس‌های مدرسشون، قصه شبشون، چیزی که یکشنبه ها تو کلیسا و شنبه ها تو sabbat میشنون بوده، قربانی کردن استعاره‌ست از دادن فرزند در راه خدا. به نظر منم این تفکرشون اشتباهه. ولی چیزیه که درونی شده توشون. وگرنه بچه شون رو نمیفرستادن یه چیزی شبیه شکنجه فقط چون هدایت نشده هستن. 
غَزَلْ (هیرای)

من که اصلا این داستان های دینی رو درک نمی‌کنم! مال ۱۰۰۰ و اندی سال پیشن و ما باید باورشون کنیم و تازه در مسیرشون هم قدم برداریم.

ولم کنید بابا :دیییی

*Only My Opinion*

نظری که من کلا درمورد دین و این داستانا دارم اینه که، خدا از ما می‌خواد که دوستش داشته باشیم، بدونیم وجود داره و یه جورایی بدونیم که هر وقت بخوایم یه شونه ای هست که بهش تکیه کنیم.

دین ها رو درک نمی‌کنم. توی کتابای دینی نوشته که خدا احکام الهی رو برای سختی بندگانش نیاورده بلکه برای رستگاری‌شون آورده! بفرما! همین الانشم کلی آدم روزه بگیر و نماز‌خون هستن که گناهانشون از اونایی که اصلا به خدا باور ندارن بیشتره!

بقیه اش هم دیگه حقوق انسانه نسبت به انسان های دیگه که اصلا دین نمی‌شناسه! آدمای بی دین هم می‌دونن که نباید از همسایه‌شون چیزی بدزدن یا همکلاسیشون رو مسخره کنن!

فکر نمی‌کنم خدا هیچوقت از بنده هاش بخواد که برای خشنودی خودش اون فرزندی که به نظر والدین، باعث خوشحالی خدا نمی‌شن رو بکشن! با توجه به اینکه خدا هر کاری می‌تونه بکنه، اگر میخواست خودش می کشتشون :|

ما با کشتن بچه هایی که گرایش های دیگه ای دارن یا ترنسن، اجبار کردن بقیه به دین داشتن، کشتن کسایی که دینشون رو عوض می‌کنن و ... خدا رو خوشحال نمی‌کنیم، بلکه با دونستن وجود خدا و اینکه همیشه هست تا بهمون گوش بده خوشحالش می‌کنیم.

قصه‌های دینی تا مدت‌ها برای منم بهترین چیز دنیا نبودن:))) تا اینکه با کلی آدم مختلف حرف زدم و چیزای مختلف خوندم و فهمیدم اگه از دور بهشون نگاه کنم، خودم و زندگی خودم رو از داستان جدا کنم، میتونم به چیزای خیلی خوبی از انسان ها و اینکه چی اونها رو به جلو میرونه بفهمم. یه ذره سخت بود، مخصوصا تو داستان های اسلامی. چون از بچگی بهم تدریس شده بودن و من خیلی خوب درسامو یاد میگیرم. اینکه اموخته هام رو unlearn کنم و با دید بدون تعصب نگاه کنم سخت بود. اینکه نذارم داستان ها عصبانیم کنن، و فقط ببینم چه تاثیری رو ادم هایی که کل زندگیشون رو از روی داستان ها انتخاب میکنن میذاره سخت بود. چون رو زندگی خودمم تاثیر گذاشته بود!

هیرای‌‌چان من واقعا عاشق آخرین پاراگراف هات هستم:))) خودم یه کم تو اینکه بین خدای عادل تو ذهنم و خدای عجیب اسلامی/یهودی/مسیحی تعادل ایجاد کنم سختمه، ولی تو خیلی خوب توضیح دادی که میخوام چه احساسی به خدا داشته باشم:)))

مخصوصا داستان های دین های ابراهیمی. نه چون کینه شخصی داشتم، بلکه چون از بچگی
.. میخک..

یه سری چیزها هستن که باعث میشن یه انسان نتونه بنده ی خوب خدا باشه، و کشتن پسر خودت یکی از اون چیزهاست

 

نوشته های هلن پراسپرو helenpraspro.blog.ir

 

یا اضافه کردن این پرانتز که کشتن فرزند به دستور خدا، ادامه بدیم؟ 

خب کی تصمیم میگیره که این جز یکی از اون چیزهاست یا نیست؟

میخک‌ اگه بخوام اون پرانتز رو اضافه کنم، باید این رو هم قبول کنم که خدا cruel هست و رحمن نیست. من نمیخوام این رو قبول کنم، ولی اگه اصرار داری؟

هرکی میتونه برای خودش تصمیم بگیره. متاسفانه دین کمّی نیست و نمیتونیم یه سیستم SI براش مشخص کنیم. اگه هم کسی مشخص کنه نمیتونیم بهش اعتماد کنیم.
.. میخک..

نوشتی اسحاق و نه اسماعیل 

و خدایا 

این یعنی چی 

یعنی چی 

اون داستان دینی که منبعش از تورات و یهودیت باشه، معلومه که تهش نفرت از مسیر خداست. معلومه که تشویق به مخالفت با خداست...

اتفاقا بند اول که نوشته بودم یه سری جزئیات متفاوته، بعدش نوشته بودم مسلمون ها میگن اسماعیله، یهودی ها میگن اسحاقه. بعد سرچ که کردم دیدم نوشته اسماعیل اونیه که با مادرش تو صحرا رها شد، اسحاق اونیه که قربانی شد. با عقلم بیشتر جور در اومد که هر کدوم تو یه داستان نقش داشته باشن. اون تیکه رو پاک کردم فکر کردم اطلاعات ابتداییم رو یادم رفته. 

این بحث کودکانه که بین اعراب و یهودیان هست که "آره جد ما مهمتر بوده" و "نه جد ما مهمتر بوده" خیلی برام جالبه در کل. از نظر تاریخی هم نمیشه از هیچیش مطمئن بود، نقاط گنگ زیادی هست.

میدونید، به نظر من نفرت از خدا و مخالفت با خدا با هم همسو نیستن‌. واسه من حداقل نبودن. بندگانی که بی چون و چرا از "خدا" یا اون چیزی که از خدا باور دارن اطاعت میکنن، به هرقیمتی، دقیقا کسایی هستن که نفرت منو بر می انگیزن. از‌طرف افراد religious ای که انعطاف نشون دادن الان بهترین دوستای من هستن، و لنگر من هستن به دنیای اعتقاد به خدا.
و یهودی‌ها منعطف ترین گروهن بین دین ابراهیمی.
.. میخک..

شاید لازم باشه توضیح بدم چرا زیاد نوشتم 

چون من عاشق تاریخم و تاریخ دینی رو مخصوصا دوست دارم و... 

خب نمیتونم بی‌تفاوت بمونم

 

نه درک میکنم. منم تاریخ وجامعه شناسی دینی دوست دارم. معلومه چون ازش پست نوشتم. دوست دارم حرف زدن ازش رو. 
حمیدرضا ‌‌‌

فکر نکنم ابراهیم خیلی با خیال راحت و رضایت این کار رو انجام داده باشه و از لحاظ روحی و عاطفی و درگیری و تناقض درونی داغون شده و بعد از کلی دست و پا زدن و در نهایت صحبت با پسرش (کامنت اول) به این نتیجه رسیده که دستور خدا رو انجام بده و مطمئن نیستم باز هم در حین انجام دستور، خیلی بهش خوش گذشته باشه. یه آزمایش برای یه پیامبر و نه انسان عادی و دیگر پدر و مادرها. یه آزمایش که پیامبرش رو برای ادامه راه بسنجه. آیا تسلیمه؟ یا سرکش؟ چون ادامه تاریخ بستگی به انتخاب ابراهیم داشته...

 

در هر صورت، زیاد نمیشه راجع بهش صحبت ‌کرد‌. شاید راست میگی. شاید همه اینا افسانه است. افسانه‌های فلسفی! کی میدونه؟ شایدم یه استعاره برای این که همه ما یه قربانگاه داریم در زندگیمون. یه آزمایش بزرگ که آینده رو رقم میزنه...

آره منم فکر نمی‌کنم که لذت برده باشه، اگه لذت می‌برد دیگه واقعا عجیب می‌شد. ولی یه سوال اینه که تا کجا تسلیم؟ تو مغز من تناقضاتی بوجود می‌آد وقتی فکر می‌کنم خدا می‌گه به خدا اختیار داده، و انتظار داره با این اختیارش به سمت تسلیم اون شدن بیاد. این برای من با تصور خدای مهربان تضاد داره. درسته که پایان داستان ابراهیم خوش شد، ولی اون فقط داستان بود. آیا پایان داستان تو دنیای واقعی با تسلیم کامل خدا شدن خوش می‌شه؟ تجربه چیز دیگه‌ای می‌گه.


آره اینی که شما میگی هم درسته.
فقط... دیدی می‌گن افسانه ها ریشه درواقعیت دارن؟ ای‌کاش واقعیت ما ریشه در افسانه نداشت.
.. میخک..

داشتم به توصیف حس خودم فکر میکردم 

انگار که عشق ماشین باشی، بعد ببینی تو یه مهمونی یکی بیاد برای بقیه توضیح بده که آره فلان ماشین که مال فلان کشوره و صفر تا صدش فلان قدره رو به این قیمت خریدم و... 

بعد تو یه عالمه تحقیق کردی قبلا و میدونی که فلان ماشین مال فلان کشور نیست و صفر تا صدش هم فلان قدر نیست و قیمتش هم حتی نزدیک به اون قیمت نیست

 

میتونی تصور کنی آدم چه حالی میشه؟ 😅 مثالهای بیشتری به ذهنم اومد ولی فکر کنم کافیه

دیگه شما به بزرگی خودتون غفلت ما آماتور‌ها رو ببخشید :*) 
.. میخک..

۱- اینکه بچه‌ی حضرت ابراهیم بوده دلیل نمیشه که لزوما بچه سال هم بوده باشه 

تاجایی که من شنیدم عاقل بالغ بوده 

 

۲- 

بقره/سوره۲، آیه۷۵. آیا انتظار دارید به (آئین) شما ایمان بیاورند، با اینکه عده‌ای از آنان، سخنان خدا را می‌شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف می‌کردند، در حالی که علم و اطلاع داشتند؟!

پس وای بر آنها که نوشته‌ای با دست خود می‌نویسند، سپس می‌گویند: «این، از طرف خداست.» تا آن را به بهای کمی بفروشند. پس وای بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند؛ و وای بر آنان از آنچه از این راه به دست می‌آورند! 

 

قرآن اینو درمورد یهودیت و کتابشون گفته. به نظرت میشه از این به بعد برای رد کردن یا تایید کردن مسئله دنبال این گشت که تو کتاب تمام دین‌های ابراهیمی ذکر شده باشه؟ 

 

 

۳- اگه به انعطافه که از مسیحی‌های پروتستان منعطف‌تر من ندیدم فعلا

۱. حتی اگه اینطور باشه(که من تاحالا هیچ‌جا نشنیدم؟ نمی‌دونم شاید از بچگی که این داستانو شنیدیم همیشه انگار پسر کوچیکی بوده) مخاطب عام تصور می‌کنه بچه‌ست. الان بیشتر از بحث اینکه واقعا تو تاریخ چه اتفاقی افتاد، نگران تاثیریم که روی خواننده‌های این داستان افتاده. که میشه کلی از جمعیت جهان.

۲. چی بگم والا. فقط به این نکته اشاره می‌کنم که همونطور که مسلمون ها باور دارن قرآن بی تحریفه، اون روز از یه مسیحی پرسیدم و اون هم اعتقاد داشت کتابشون بی تحریفه. برای همین... راست می گید شاید زیادم کتاب‌های دین های ابراهیمی قابل اعتماد نباشن.

۳. باز دوباره از یه نفر که قبلا کاتولیک بود و الان پروتستان شده پرسیدم و اون می گفت یهودی‌های روشنفکر از مسیحی های پروتستان منعطف‌ترن. ولی از اونطرف یهودی‌های ارتودکس خیلی سفت و سختن. 
جدا از اون brand روشنفکری یهودی‌ها بیشتر با من جور در می‌آد، ولی خب این نظر شخصیه دیگه.
غَزَلْ (هیرای)

متاسفانه دین کمّی نیست و نمیتونیم یه سیستم SI براش مشخص کنیم. اگه هم کسی مشخص کنه نمیتونیم بهش اعتماد کنیم.

دقیقا =]

شاید به خاطر همینه که نمی‌تونیم هیچ فرضیه ای رو تایید یا رد کنیم.

و قطعا به خاطر همینه که نباید دین و فلسفه ی افراد درمورد دین رو ببریم زیر سوال!

 دین که ریاضی نیست که بخوایم یه فرضیه رو اثبات کنیم، چه برسه به اینکه بخواهیم بقیه رو متقاعد کنیم درموردش...

دقیقا همینه! نظر من اینه که کسی که دین رو مطالعه می‌کنه، واسه خودش می‌کنه. در انتها واسه افکار خودش مسئوله نه کل دنیا. ولی این با فلسفه دین های ابراهیمی جور در نمیاد چون تو کتابشون نوشته باید دنیا رو هدایت کنن و وظیفشونه. نمیتونم پیروان این دین رو سرزنش کنم که جیزی که فکر میکنن وظیفشونه انجام میدن(و البته گاهی زیاده روی میکنن)
غَزَلْ (هیرای)

دین مثل فلسفه می‌مونه.

اینکه من بخوام بگم «تو حتما باید این دین رو داشته باشی چون این بهتره» مثل اینه که بخوام بگم «آرتور شوپنهاور درست می‌گه، تو باید اونو باور داشته باشی!»

دین و فلسفه هر دوشون راه هایی برای درک زندگی و درست زندگی کردن هستن.

فرقشون فقط اینه که ادعا میشه که دین از جانب خدا اومده.

:::))
امیر +

با خوندن پست این عبارت که اسم یک فیلمه به ذهنم اومد:

«خون به پا خواهد شد»

:)

 

دیدگاه جالبی بود؛

اما سوالی که برام به وجود میاد اینه که اگه با کمترین درصد وقوع این اتفاق بیفته که عزیز ترین شخص شما (که البته خدا شخص در نظر گرفته نمی‌شه ولی در کل) این انتخاب رو گذاشته که بین من و فرزندت یک نفر رو انتخاب کن. کدوم شخص رو انتخاب می‌کنین؟

از این دو راهی‌ها خیلی زیاده. 

 

این سوال رو نه برای اینکه چالش ایجاد کنم پرسیدم فقط برای اینکه می‌خوام دیدگاه شما رو در رابطه با این قضیه بدونم می‌پرسم. 

وای این خیلی بامزه بود :))))

من فرزندم رو انتخاب می‌کنم. چون اگه اون عزیزترین شخص ازم می‌خواد فرزندم رو قربانی‌کنم، دیگه عزیزترین شخص من نیست.
.. ꪑꪖꫀᦔꫀꫝ

 

حضرت ابراهیم فرزندشو به خدا سپرد ولی نه والدین ایرانی نه کالیفرنیایی فرزندشون رو به خدا نسپردن، وگرنه چرا انقدر باید سخت بگیرن؟ والدین فکر میکنن قراره یه جواهر تبدیل جامعه بدن و هرکاری براش میکنن،فکر میکنن صاحب اون بچه ان و میتونن اونو هرطور بخوان تغییر بدن! اما یادشون رفته که کی این بچه رو بهشون داد و اگه خواسته خدا نبود اصلا نمیتونستن بچه دار بشن پس سرپرست اصلی بچه ها خداست و اگه بجای اینکه پیرهنشونو تا ناف جر بدن اونو به خدا بسپرن، به راه کج نمیره،خودم به شخصه شاهدش بودم 

من به صورت عمقی راجب اینجور مسائل اطلاع ندارم، همینطور نمیشه اطمینان داشت که توی مباحث دینی مخلوقات دست بردن یانه، ولی معتقدم پیام همه داستانای دینی ایمان قلبی به خداست و وقتی میتونم بهتر درکشون کنم که به درجه ایمان کامل برسم: ") 

و اینکه اینا همه نظر شخصی بنده بودن

خب پس شما اعتقاد دارید بندگان به اندازه کافی بنده‌های پاک و خالصی نیستن، یا به قول خودتون به درجه کامل ایمان نرسیدن. انگار... به اندازه کافی تسلیم نشدن یا درست به خدا اعتماد نکردن. 

خب بالاخره اینم یه اعتقادیه :) تو خیلی‌ها دیدمش و می‌تونم بهش احترام بذارم.
~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌

نمیدونم چی بگم، ولی قطعا داستان ابراهیم یک استثنا از این قتل هاییه که والدین امروزی انجامش میدن... مطمئنم هیچکدومشون نه تنها بابت اینکه سگ دو زدن تا بچشون رو به زور با ایمان بار بیارن پاداش نمیگیرن بلکه بخاطر اینکه اون رو صدبرابر متنفر کردن از دین مجازات میشن.

چون مطمئنا اون پدری که فرزندش رو کشته! بخاطر اینکه به مقام ابراهیم رسیده بوده توی اخلاص و تسلیم بودن دربرابر خدا اینکارو نکرده. بلکه بخاطر منافع خودش و بیشتریا بخاطر ابرو و فلان بوده. چون مطمئنا هیچکدوم از ما اونقدر فهمیده نیستیم که ابراهیم باشیم و اگرم کسی چنین فکری میکنه قطعا احمقه. دوما این یک امتحان بود و ابراهیم صرفا جهت خشنودی خدا سرخودش انجامش نداد و خدا بهش اینو گفته بود که اونم از جهت سنگدلی خدا نبود بلکه میخواست درس عبرتی درست کنه یا همچین چیزی‌ یا اصلا میخواست ابراهیمو امتحان کنه. اگرم راضی به قتل پسر ابراهیم بود چه کاری بود که چاقو رو کند کنه و فلان؟ وایمیستاد بمیره دیگه. برای همین من اگرم خودمو جای یک فرد متدین بذارم به هیچ وجه نمیتونم از کار ابراهیم هیچ الگویی بردارم که تو زندگیم پیادش کنم.

و تاجایی که میدونم دین اصلی همه ما ادما باید اون معنای عمیق انسانیت که توی ذات هممون هست و بعضیا خاکش کردن باشه... نه مذهب و فرقه ای که اجدادمون بهمون رسوندن. این عقیده منه و اگر روزی دینم با انسانیت مطابقت نداشته باشه قطعا ادم پایبندی نخواهم بود... پس هیچ جوره نمیتونم به کسی که بچشو اذیت کرده تا متدین باشه حق بدم چون ازار یک ادم آزاد بخاطر قدرتمون بهش نوعی برده داریه.. و این کاملا دور از انسانیته. کاملا.

راجع به تیکه‌ی ابرو و سود خودش موافقم. تو دل خودشون فکر میکنن آره ما اینکارو به خاطر دین و ایمان میکنیم ولی ته‌ته قلبشون فقط خودشون مهمن.


ممنون از کامنتت. امیدوارم آدمای متدین دیگه هم همین احساس رو راجع به هماهنگی انسانیت و دین داشته باشن(یا اصلا داشتن)
مهدی ­­­­

پیامبر هایی که تجربه ی fail شدن رو تو داستانشون دارن، به آدما نزدیک تر هستند. کسانی که خیلی کامل هستند از انسان های واقعی و واقعیت انسان دور میشن.

والا... اینم حرفیه. شاید اصلا همین تبدیل‌شون کرده به مثل‌های خوب برای ادمیان. که مردم بتونن باهاشون همذات پنداری کنن.
یاسمن گلی :)

خیلی خوب واقعیت زندگی ما رو با این واقعه ترکیب کردی . من هیچراجب این موضوعات کنکاش نکرده بودم .

خوشحالم که یه ایده جدید تو سرتون انداختم:)
استیو ‌‌

گزینه‌ی ویس نداریم و من توان تایپ ندارم :دی

ولی یه ایدئولوژی هستش که خیلی باحاله، و آدمای خفنی هم قبول‌ش دارن، چی‌می‌گه؟ می‌گه که کلللل این داستانای قرآن، قصه‌ست، قصه. مثل قصه‌ی کدوی قلقله‌زن. نه پیرزن با گرگ و شیر حرف می‌زنه، نه آدم توی کدو جا می‌شه، نه هیچکی چاقو می‌ذاره رو گلوی بچه‌اش، نه آدم به خاطر سیب خوردن پرت شده رو زمین، اینا همه‌ش قصه‌ست و باید به مثل یه قصه نگاهش کرد.

آره اتفاقا منم با این ایده‌اولوژی موافقم. 
ولی همونطور که تو کامنت‌ها اشاره کردم این قصه‌ها تو ذهن و روح نصف جمعیت جهان حک شدن و پدر ما رو دراوردن:*)
ستاره

سلام هلن:)

فکر کردم خوبه من هم دیدگاهمو بگم.
در قدم اول به نظرم برداشتی که از این روایت شده آلوده به مغلطه هست(از جهت مقایسه کردن دو چیز نامتشابه و برابر قرار دادنشون ازطریق این قیاس).

از چه جهت؟ و دیدگاهی که من بهش باور دارم چیه؟

به نظرم پیامی که این روایت داره و هدفش آموزش انسان هست، تسلیم صد در صدی در برابر امر خداونده. در واقع هدف اینجا انجام کاری خوب برای خود شخص یا برای فرزند و یا صرفا قربانی کردن فرزند برای هدایت نیست بلکه آموزش عمق معنای تسلیم بودن در برابرامر و فرمان الهی هستش که اصلا اسلام در معنای لغوی همینه یعنی تسلیم در برابر فرمان خدا! حالا هرچقدر هم که اینکار برای فردسخت باشه. 

و مقایسه این با والدین معمولی درست نیست. چرا؟ چون هدف والدین هدایت بچه‌شونه به اون سمتی که باور دارن درسته. درحالیکه تو این روایت فرزند هدایت‌یافته و تسلیم هستش و نیازی به درست کردن چیزی نیست لزوما.

در قدم بعدی چرا فکر میکنم برداشت گناه بزرگ اشتباهه؟ اول اینکه اگر ابراهیم در آزمون رد شده بود، نباید به جای رحمت خدا مثل یوسف چندسال بیشتر در زندان میموند یا نباید مثل یونس در شکم نهنگ زندانی میشد؟ بعد اینکه شاید پیامبر از آینده خبر نداشته دراون لحظه ولی مقایسه پیامبر با انسان عادی از این جهت که در ایمان و شناخت بالاتره اشتباهه چون بهتر از ما «حکمت» رو درک میکنه، مقوله‌ی حکمت دوباره تو یه روایت دیگه از قرآن آموزش داده میشه که به نظرم همراهی حضرت موسی با حضرت خضر هست که تواین روایت موسی صبوری نمیکنه و هی درباره علت کارهای خضر که در ظاهر اشتباهن ازش سوال میپرسه و خضر بهش حکمت ماجرا رو توضیح میده و بعد دیگه موسی رو همراهی نمیکنه:)

در پایان به نظرم مقایسه کردن روایت پیامبرها و امام‌ها با این مسائل اجتماعی ازین جهت درست نیست که مثل مقایسه زور بازوی یک نوزاد با سوپرمنه.

وگرنه اگر اینجا بنا به پند گرفتن بود باید یاد بکنیم از نوح‌ و پسرش کنعان و اینجا کنعان به گفته‌های پدرش ایمان نمیاره و مسیر کفر رو در پیش میگیره، نوح اون رو نمیکشه بلکه حتی بازهم ازش دعوت میکنه که سوار کشتی بشه ولی کنعان به کشتی نمیاد و با کافران دچارعذاب الهی میشه.

ستاره

آه نمیدونم چرا نصف کامنتم رفت تو‌ دیوار:دی 

امیدوارم برای تو کامل نشوند بده. احتمالا چون جای دیگه نوشتم و اینجا پیست کردم اینطور شدش.

ستاره

سلام دوباره:) فکر کردم درست نیست نصف کامنتم تو دیوار بره و دیده نشدنش باعث شبهه بشه پس یه بار دیگه اینجا تایپش میکنم و پاک کردن اون یکی از دستم خارجه متاسفانه.

در قدم اول به نظرم برداشتی که از این روایت شده آلوده به مغلطه هست از جهت مقایسه کردن دو چیز نامتشابه و برابر قراردادنشون از طریق این قیاس.

از چه جهت؟ و دیدگاهی که من بهش باور دارم چیه؟ 

به نظرم پیامی که این روایت داره( که هدفش آموزش انسان هست) تسلیم صددرصدی در برابر امر خداونده. در واقع هدف اینجا انجام کاری خوب برای خود شخص یا برای فرزند و یا صرفا قربانی کردن فرزند برای هدایت نیست بلکه آموزش عمق معنای تسلیم بودن در برابر امر و فرمان الهی هستش که اصلا اسلام در معنای لغوی همینه یعنی تسلیم در برابر فرمان خدا! حالا هرچقدر هم که اینکار برای فرد سخت باشه.

و مقایسه این با والدین معمولی درست نیست، چرا؟ چون هدف والدین هدایت بچه‌شونه به اون سمتی که باور دارن درسته، درحالیکه تو این روایت فرزند هدایت یافته و تسلیم هستش و نیازی به درست کردن چیزی نیست لزوما.

در قدم بعدی چرا فکر میکنم برداشت گناه بزرگ اشتباهه؟ اول اینکه اگر ابراهیم در آزمون رد شده بود، نباید به جای رحمت خدا مثل یوسف چندسال در زندان میموند یا نباید مثل یونس در شکم نهنگ زندانی میشد؟ بعد اینکه شاید پیامبر از آینده خبر نداشته ولی مقایسه پیامبر با انسان عادی از این جهت که در ایمان و شناخت بالاتره اشتباهه چون بهتر از ما «حکمت» رو درک میکنه، مقوله‌ی حکمت دوباره تو یه روایت دیگه از قرآن آموزش داده میشه که به نظرم همراهی حضرت موسی با حضرت خضر هست که تو این روایت موسی صبوری نمیکنه و هی درباره علت کارهای خضر که در ظاهر اشتباهن ازش سوال میپرسه و خضر بهش حکمت ماجرا رو توضیح میده و بعد دیگه موسی رو همراهی نمیکنه.

در پایان به نظرم مقایسه کردن روایت پیامبرها و امام‌ها با این مسائل اجتماعی ازین جهت درست نیست که مثل مقایسه زور بازوی یک نوزاد با سوپرمنه. وگرنه اگر اینجا بنا به پند گرفتن بود باید یاد بکنیم از نوح و پسرش کنعان و اینجا کنعان به گفته‌های پدرش ایمان نمیاره و مسیر کفر رو در پیش میگیره، نوح اون رو نمیکشه بلکه حتی بازهم ازش دعوت میکنه که سوار کشتی بشه ولی کنعان به کشتی نمیاد و با کافران دچار عذاب الهی میشه.

انشالله این یکی کامنت نصفه دیده نمیشه:)

راستش بعد یک ماه که این پست رو می‌خونم قبول دارم که یه کم straw man طوری شده بود این پست و میتونست نظرم استدلال‌های محکم‌ترین داشته باشه. ولی با اصل ایده‌ی شما باید مخالفت کنم، با اینکه بهش احترام میذارم.
چون به طور کلی با این "کاملا تسلیم خدا" بودنه مشکل دارم و حس می‌کنم باعث آسیب‌های اجتماعی زیادی شده تو جامعه ما. یعنی مثلا... من حتی می‌تونم به ابراهیم حق بدم برای انجام کاری که کرد چون نشانه‌های ۱۰۰ درصدی از وجود خدا دیده بود و به قول شما به درجه بالاتری از معرفت رسیده بود. حتی شاید بتونم قبول کنم که گناه بزرگش اقدام به قربانی کردن پسرش نیست. ولی کسایی که از این داستان الگو می‌گیرن کارهایی رو می‌کنن که الان میکنن، بدون اینکه قعطیتی که ابراهیم داشت رو داشته باشن؟ جدی نه. نمی‌تونم درکشون کنم. و از اون بدتر، یکی از کامنت‌ها اعتقاد داشت اونایی که بچه‌هاشون رو چه جسمی چه روحی قربانی می‌کنن به درجه درست ایمان نرسیدن. درحالیکه... خب اونا دارن از داستان‌های قرآن و انجیل درس میگیرن. 


ای وای لازم نبود زحمت بکشید دفعه قبل دیده بودم :)) منم نمیدونم چرا اینطوری شد... ممنون از کامتتون به هرحال
Evan Godless

در اکثر تمدن های قدمت دار فرهنگ قربانی دادن برای جلب رضایت مندی خداشون بوده و هست . در نوردیک ها حتی بیشتر (  فیلم midsommar رو ببین) و قطعا هم عمل غیر انسانی ای هست ولی دلیل اینکه بچه ها هم حتی مخالفت نمیکردن با قربانی شدن و دست و پا نمیزدن این بوده که واقعا باور داشتن که دارن به جایی به نام بهشت میرن و پدر و مادراشون هم آدمای سنگدلی نبودن و اتفاقا فکر میکردن بهترین کارو برا بچه اشون میکنن و سعادتمندن ( همونطور که خودتم گفتی) 

و این حجم از باور اشتباه . وحشت برانگیزه و به همین دلیل هست که خرافه چیز ترسناکیه . و همینطور هم دین . چراکه دین هم به صورت کلی مجموعه ای از خرافه و واقعیاته . 

باور داشتن به چیزی رو هم خطرناک میدونم ( چراکه باور داشتن به چیزی یعنی پذیرش اون چیز بدون داشتن آگاهی و دانش درباره اش ) و این هم قابل درک نیست برام . 

در نظر من آدمها ی احمق دنبال باور داشتنن و آدمای باهوش دنبال دانستن . 

یکی از فلاسفه جمله مشهوری داره که میگه ( نمیخواهم باور داشته باشم ، میخواهم بدانم) 

ببخشید

چیزهای درون ذهن ادمها واقعا ترسناکه.

بعضی‌ ‌وقتها تصور می‌کنم که زندگی تو دوران ابراهیم و بقیه پیامبران باید چطوری می‌بوده و حساب می‌کنم چقدر احتمال داره که این اتفاقات افتاده باشن، و چقدر احتمال داره از desperation زاییده ذهن مردم بیچاره‌ی اون زمان باشن. باور داشتن به قدرت برتر وقتی به ته خط رسیدی کار سختی نبودخ شاید براشون. 
ولی خب به نتیجه قطعی نمیرسم. نمیتونم جواب قطعی بدم، چون منم نمی‌خواهم باور داشته باشم. می‌خواهم بدانم ::)
Unborn ..

نظرم خیلی طولانیه و ازش می‌گذرم، صرفا خواستم بگم که باور دارم آدم باید بتونه برداشت خودش رو از همه چیز داشته باشه، حتی دین و متون مقدس؛ برای همین هر کاری که داری می‌کنی و هر مسیر فکری‌ای که دنبال می‌کنی، Keep going!

اول از همه بگم که دیدم آنبرن واسه‌م کامنت گذاشته فکر کردم خوابی چیزیم ::)))) ویشگون لازم شدم.
و دوم از همه... ممنونم! I'm planning to :)
Arthur ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

مطلبات همشون slay

ممنون که راجبش گفتی:)

ممنون که خوندی :::)))
حمیدرضا ‌‌‌

اشتباه ما اینه که حقیقت دنیا رو اشتباه فهمیدیم و خدا رو اشتباه شناختیم. فکر می‌کنیم دنیا باید گل و بلبل باشه (که نمی‌گم نباید باشه، منتها تبصره‌هایی داره) مثلا هیچ وقت ظلم وجود نداشته باشه و بدی‌ها همه از بین برن. چیزهایی که هیچ وقت قرار نیست اتفاق بیفتن. هیچ وقت!

ما اگر دنیا رو درست بشناسیم و حقیقت دنیا رو و همچنین خدا رو درست بشناسیم، دچار این اشتباهات نمی‌شیم. من خودم تا چند وقت پیش فکرم درگیر پدر و مادرم بود که من تنهایی می‌خوام چیکار کنم؟ اگه به من نیاز داشته باشن و من نباشم چیکار می‌خوام بکنم؟ دلم برای لاکپشت‌هایی که بلافاصله بعد از از تخم دراومدن می‌رفتن به دریا و از مادرشون جدا می‌شدن می‌سوخت! ولی اون طبیعته و اینم دنیاست! بالاخره به نتیجه رسیدم که تلخه و می‌دونم قراره زجر و ناراحتی و غم و غصه بکشم، ولی چیکار میشه کرد؟ دنیا همینه! دنیا چیزی غیر از این نیست! ما جاودانه نیستیم و قراره همدیگر رو از دست بدیم. اینجا چیزی جاودان نیست.

حالا این ما هستیم (انسان‌های معمولی) با این همه درد و زجر! و اون پیامبر اولوالعزم با اون مقام. نکته دیگه که میخوام بگم، اینه که ما چطور قضاوت می‌کنیم؟ جای خدا نشستیم یا جای ابراهیم؟ آیا علت کار خدا رو می‌شناسیم یا صرفا از یه بعد و از یه جهت نگاه می‌کنیم و دوست نداریم از ابعاد دیگه نگاه کنیم. شاید اصلا قرار نباشه هیچ وقت به یکسری از رازهای خدا پی ببریم. یا اگه ما جای ابراهیم بودیم و احساسات و روحیه و قدرت اون رو داشتیم چیکار می‌کردیم؟ به خودمون حق نمی‌دادیم کار درست رو انجام بدیم؟ قضاوت کردن و جواب دادن به این سوالات فکر نکنم اینقدر راحت باشه...

 

ببخشید بابت پرگویی...

ما خدا رو از روی دفترچه راهنمای خودش شناختیم. خودش یه سری چیزها رو به عنوان بد و خوب برای ما تعریف کرده، و بعد گفته خودش خوبی مطلقه. اونوقت علت یه سری معلول‌هایی شده تو دسته‌بندی ظلم قرار می‌گیرن.
شکی ندارم که دنیا پر از رنجه و جاودانه نیست. ولی چرا باید اینطور باشه، وقتی خدایی ساختتش که خودش رو رحمان خطاب می‌کنه؟ 

"شاید اصلا هیچوقت به رازهای خدا پی نبریم." چرا باید به وجودیتی اعتماد کنیم که کل حقیقت رو به ما نمیگه؟ 

مشخصا به قول شما جواب دادن به این سوالات سخت و شاید غیرممکنه. اگه جواب اینها رو داشتم که دیگه اینجا نبودم :) ولی به نظرم پرسیدن این سوالات مهمتر از جواب دادن بهشونه. این سوالا جواب ناپذیرن، پس اگه به جواب برسیم احتمالا جواب اشتباهی بوده. این سوالات برای پرسیدن هستن، نه جواب گرفتن. روزی که پرسیدن این سوالات رو تموم کنم، روزیه که میفهمم از معنی و حقیقت و درستی دور شدم.
Ame no aoi sora

هیلو هلن سان :) 

خیلی وقت بود نیومده بودم

ینی همه پستا رو میخوندم ولی واقعا فرصت نمیشد نظرامو بگم

فکر کنم الان فقط بخوام بهت بگم هپی بیریس دیییی نمیدونم تاریخش درست یادم مونده یا نه ولی اگه اشتباه نکنم همین دور و برا بود چون نزدیک به تولد خودم تو ۶ مرداد بود 

بگذریم خلاصه اینکه تولدت مبارک امیدوارم همه آرزو هات تبدیل بشن به خاطره برات^-^

سلام آمه‌چانن :::)))) 
خوشحالم که حالت خوبه. و آره درست حدس زدی دقیقا دیشب بود! هزار بار متشکرم که به یادم بودی :*))
و تولد تو هم پساپس تبریک بگم. امیدوارم برای تو هم بهترین اتفاقا بیافته به خفن ترین و زیباترین چیزها برسی :*)
.
حمیدرضا ‌‌‌

اولا این حرف کاملا اشتباهه که اینا جواب پذیر نیستن و وقتی از پرسیدنشون دور بشی از خوبی دور شدی. ضمنا، و ثانیا اگر واقعا از ته دل می‌خوای جواب این سوالات رو بگیری، من واقعا چندتا کتاب خوب و راحت می‌شناسم. اگر واقعا دغدغه‌اته و اگر واقعا از ته دل دوست داری بدونی، می‌تونم بهت معرفی کنم. جواب دادن به این سوالات سخت نیست، فقط یک مقدار صبوری و پشتکار در مطالعه می‌طلبه (چون مقدمه جواب دادن به این سوالات زیاده). یا شایدم نه. می‌خوای همیشه و تا آخر کار تو چندتا سوال گیر کنی و از حرکت وایسی و آخرشم هیچی به هیچی بگی از درستی دور شدی...

 

اولا ما (اینجا جسارتا بهتره بگم شما) معنی ظلم و حق و حقوق رو درست و دقیق نمی‌دونی. منم کامل‌نمی‌دونم، ولی اینقدری می‌دونم که بگم خدا ظالم نیست. همچنین این مطلب که چرا خدا حقی بر گردن ما نداره رو هم نمی‌دونی. به همین منوال فکر می‌کنی خدایی که ازش هیچ شری صادر نمیشه چرا معلول شر شده. اینا رو من نباید بگم. یعنی اصلا برای گفتن خوب نیستم. صرفا دارم اشاره می‌کنم به چیزهایی که خودم رفتم دنبالش و خوندم. و بهت بگم (هیچ کس در این ۲۱ سال نیومد جواب سوالامو بده جز این که خودم رفتم دنبال کتاب و از خدا خواستم خودش کتاب یا منابع یا دوستایی خوبی که بهم کتابای خوب معرفی کنن بذاره جلوی پای من. حداقل برای من فکر کنم به این‌نتیجه رسیدم کسی قرار نیست کمکم کنه جز خودم. تو این مطلب هیچ خیری از دیگران بهم نرسید)

 

و این که چرا همه چی رو نمی‌گه. چون ذهن ما محدودیت درک داره. ما حتی تو دیدن اشیای مادی این دنیا و درک کاملشون تو علوم طبیعی هم ناتوانیم بعد انتطار داریم عالم غیب و علت کارهای خدا رو کامل بفهمیم؟ ولی تا جایی که تو همون‌کتابا هست، جواب‌هایی هست که انسان قانع و راضی میشه، قانع شدن به جوابا خوب نیست، بستگی داره هرکسی کجا دست از مطالعه بکشه ولی خب یه مقدمه‌ای می‌تونه باشه برای جواب‌های دقیق و بزرگتر...

 

متاسفانه مدرسه گند زده تو فرصتی که برای آموزش دین و جواب دادن به این سوالات داشته ولی داشته احکام یاد میداده. در صورتی که احکام رو به کسی میگن که اول از لحاظ اعتقادی دین رو پذیرفته بعد میخواد عمل کنه. این آخرین چیزیه که می‌تونم بگم: تنها راه جواب دادن به این سوالات، مطالعه است. یکمی طول میکشه، ولی خب آدم جواب میگیره. اگر واقعا خواستی بگو تا معرفی‌شون کنم. اگرم نه که هیچی...

"اولا این حرف‌ کاملا اشتباهه که..." این دقیقا مثال خوب جمله‌ایه که می‌خوام تو زندگیم ازش دوری‌کنم. چون از کجا معلوم :*) همه ما انسان‌های فانی‌ای هستیم، و این زیست و شیمی نیست که بتونیم بگیم برو تحقیق کن و جواب قطعی بگیر. جواب قطعی رو نمیتونیم پیدا کنیم. در حد علم ما نیست. پس حداقل من واسه خودم این حق رو قائل که میشم که فعلا skeptic بمونم.

ممنون بابت پیشنهاد کتاب پیشنهاد کردن(!) خوشحال میشم چیزایی که شما مطالعه کردید رو بدونم... هرچند فکر نمی‌کنم به این زودی بتونم بخونم البته. چون کنکور:*)

دلیل اینکه می‌گم جواب قطعی وجود نداره اینه که فکر کنید ده ها نفر آدم باهوش تر از من همون کاری که شما گفتید، یعنی مطالعه رو انجام دادن... و به حواب متفاوتی رسیدن! آدم های زرنگ و باسواد و متفکر. بالاخره یکیشون درست میگه و یکیشون غلط. از کجا معلوم منم وقتی مطالعه کنم و یه جواب پایانی و "کاملا درست" پیدا کنم، اون جواب درواقع غلط نباشه؟



مرسی بابت اشاره به این موضوعات. وقتی وقتم خالی تر شد میخونم :*) اون قسمت حق به گردن نداشتن جالب بود.
البته اینکه میگید خیری از دیگران بهتون نرسیده... اون کتابایی که خوندید دیگران نوشتنا😭
چوی زینب دمدمی

سلام هلن چان! 

این پست و کامنتای پیرامونش،منو خیلی یاد کتاب برادران کارامازوف انداخت.

خودمم درحال حاضر وسط خوندنشم. D:

خواستم بگم اگه دوست داشتی بخونش. ذهن تحلیلگری مثل شما خیلی باید ازش خوشش بیاد و باهاش ارتباط برقرار کنه.

مطمئن نیستم کاملا جواب سوال‌هاتو(سوال هامونو) بده اما بازم..

خب بخاطر اینکه خودم هنوز تمومش نکردم که بخوام بدونم=)))) XD

اصلا نمیدونم شایدم خودت قبلا خونده باشیش وای ضایع نشم.😅🖐

به هرحال..

موفق باشی.❤

وافعا دوست دارم بخونمش ولی هم طولانیه هم گرون :*) اگه فرصتش پیش بیاد میخونم حتما.
مرسی!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
Designed By Erfan Powered by Bayan