Oh no I said too much I said enough

چقدر سخته این رگ و ریشه‌ی نرم. چقدر تلخه این کلمات شیرین و شعرین که پشت هم می‌گی و من منتظرم تموم بشه زودتر. که نوبت من بشه زودتر.

نشستم روی صندلی وسط طبقه. لامپ روی دیوار یه کم کجه. در اتاق ۱۲۳ یه کم تکون می‌خوره ولی باد نمی‌آد. یه چیزهایی می‌گم که برای هیچ‌کس مهم نیست. همه می‌خوان بدونن درس‌ها چطوره، کجاها رفتی، کی‌ها رو دیدی، کِی می‌آی اینجا؟ ولی گوش کن. گوش کن صدای نمک توی روغنی رو که خیلی زود ریخته شده رو.

همه چیز عوض شده و هیچی عوض نشده. هنوز با خودم می‌گم "اشتباه کردم" ولی درستش نمی‌کنم. دیدی بعضی‌ها حتی زیباتر اشتباه می‌کنن؟ دیدی چه درخشان سقوط کرد؟ چه پر از سکوت بود استخون‌هاش. دیدی؟

من از مزه‌ی زهرماری دمنوش خوشم می‌آد. شاید بعدا ازم بپرسه "چرا؟" بپرسه "از چیزهای تلخ خوشت می‌آد؟" میگم"آره مثل تو." میگه"من تلخم؟" میگم "چه اهمیتی داره، اگه من ازش خوشم بیاد؟"

 

تا صبح بیدار بودیم ولی اصلا صبح نبود. ظهر نبود شب نبود هیچی نبود. ما بودیم و ایمی واینهاوس که برمی‌گشت به بلک. دلشکستگی هم عجب نعمتیه. خندیدیم تا خود روشنایی. بین دنیای واقعی و غیرواقعی دیگه پرده نیست. دیگه پشت کتاب‌ها نیستم، خود کتابم. مجبورم نکن بهت دیکته‌ش کنم. بیا من رو بخون طوریکه لیاقتش رو دارم چون تا ابد وقت نداری. فکر کن بگی نترس بعد بترسی بعد بگی نمی‌ترسم.

آره خلاصه. چقدر سخته این رگ و ریشه‌ی نرم.

    ~ اینجا صداها معنا دارند ~

    ,I turn off the lights to see
    All the colors in the shadow

    ×××
    ,It's all about the legend
    ,the stories
    the adventure

    ×××
    پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
    آرشیو مطالب
    Designed By Erfan Powered by Bayan