'till we crash and burn somehow

یک هفته تا دانشگاه. کش میاد. از جواب دادن به سوالات مردم راجع بهش خسته شدم ولی دختر مودب goody two shoes درونم نمی ذاره بهشون اینو بگم. اوضاع خیلی بهتر از چیزیه که ده بهمن پارسال فکر می کردم باشه. فکر کنم ده بهمن پارسال زیادی غرق تست و درس بودم که اصلا بتونم فکر کنم که سال بعد اینموقع کجام. ده بهمن پارسال یه کم miserable بودم که بیشتر از هرکسی تقصیر خودم بود چون... آخه چرا باید دنبال نسیمی بال بال بزنی که بودن لای پرهای تو رو نمیخواد؟

نمیدونم هرگز این حس بهتون دست میده که یه چیزی هست که اطرافیانتون بلدن ولی شما نه؟ آره. به من هم دست نمیده. چون همه با هم یک سری چیزها رو بلد نیستیم. انگار با گفتن هر جمله باید الفبا رو از اول اختراع کنیم. با گرفتن هر تصمیم باید از اول راه رفتن یاد بگیریم. تاتی تاتی. با هر آدم جدید انگار رها شدی توی یه قاره کشف نشده با زبان بیگانه. یک چیزهایی آشنا به نظر میاد پس فکر می‌کنی خب اینجا همون هنده که زیاد رفتم رسیدم بهش، ولی نیست.

کریستف کلمب بودن ترسناکه. این قاره جدید ازم میخواد که صادق باشم، و میفهمم چرا خاکش از دروغ بیزاره ولی نمی تونم پای حرکت خودم رو قطع کنم و زمین گیر بشم تا ابد. با اینکه میخوام. سرنوشت وسوسه انگیزیه.

الهه خرد میگه تصوراتت از دانشگاه اشتباهه و امیدوارم درست بشه. منم امیدوارم. الهه خرد خیلی بیشتر از من توی این دنیا آنلاینه، در حالیکه من لاگ اوت کردم و دارم توی دنیای خیالی خودم می چرخم. توی دنیای خیالی من اگه عشق نداشته باشی هیچی نداری چون همه نخ های دیگه ای که تو رو به زندگی وصل می کردن بریدی. این طناب رو محکم بگیر حتی اگه طناب دار باشه. اگه الهه خرد اینو میخوند زیاد متوجهش نمیشد، یا میگفت زیادی دراماتیکش می کنم.

نمیدونم عزیزم من خودم دنبال دردسرم. بیا. دیدی بالاخره گفتمش؟ باز هم میگم. در من حل شو، داخل استخون‌هام بشین، اشکم رو در بیار. چاقوت رو بده دستم بذار زخمیت کنم چون زیباست و شاعرانه‌ست و اگه چاقو رو پس بگیری و من رو سلاخی کنی، لایه لایه از من دختر مودب درسخون با یه کم شیطنت رو مثل پوست بکنی، فقط یه شاعر چروکیده کافر میمونه که یه جوری مینویسه انگار داره میمیره. sickly and sweet. اعتراضی ندارم، اگه داشتم دیگه نمی‌ذاشتم انجامش بدی.

 

دیوانه شدم خلاصه. از چیزهایی که گوش میدم مشخصه. پادکست هم گوش میدم البته، چون خوندن برام گاهی سخت میشه. درد چشم و درد مغز، فریاد کمکه که "کلمات درون روح من بخزید بدون اینکه مجبور بشم با زور و اشک و التماس بکشونمتون داخل. انسان‌ها، شما نیز."

 عنوان پست از So Good Right Now از Fall Out Boy

In all of my wildest dreams

they just end up with you and me

so let's drive until the engine gives out

 

Feeling so good right now

'till we crash and burn somehow

    Lost & Found

    وقتی یه آهنگ رو روی تکرار گوش می کنی در نهایت دو تا نتیجه داره. یا حالت ازش بهم میخوره، یا انقدر درونش غرق میشی که فکر رفتن به آهنگ بعدی غیرقابل تصوره. هر آهنگی بعدش بخوای گوش کنی یا خیلی گوش خراشه، یا زیادی آروم. حتی از بین آهنگهای همون خواننده هم اگه بگردی نمیتونی آهنگی با همون تن و صدا و متن پیدا کنی. هر آهنگی خاصن.

    با یه نفر خیلی بحث داریم در این مورد که آدم باید آهنگ رو برای لذت گوش کنه، یا برای اینکه کار فاخر و فرهنگیه. آیا روش درستی برای آهنگ گوش کردن وجود داره؟ آیا اگه به یه آهنگ گوش کنی و همزمان به یاد یه آهنگ دیگه باشی اشتباهه؟ اصلا کار درست و کار اشتباه در احساسات و افکار معنی دارن؟ چون ما میتونیم اعمالمون رو کنترل کنیم، ولی محض رضای خدا احساسات و افکار قابل کنترل نیستن. حالا تو هی تکنیک‌های روانشناسی کتاب سلامت و بهداشت و تراپیستت رو امتحان کن. بازداری، برون‌ریزی، جایگزینی خواسته. 

    کلا خیلی مشکلات داریم، ولی میتونستن خیلی بدتر باشن. مثلا با اینی که الان هست واقعا نمیدونم چیکار کنم و یک مقدار هوپلس به نظر میاد، حداقل از این نقطه. مشکلات انسانی درواقع خیلی ساده هستن چون یه مدت زمان مشخصی که بگذره، وقتی حرفش بشه یا راجع بهش گریه می کنی یا میخندی. حالا اون مدت گاهی یک ساله، گاهی ده سال گاهی یک عمر. گریه و خنده آسونه، بلاتکلیفیه که سخته. برای همین خیلی از پشت کنکور موندن میترسیدم. خیلیها پشت کنکور میمونن و واقعا پدیده وحشتناک و عجیبی نیست... ولی من میترسیدم.

    کنکور. مثال خیلی خوبیه. فکر کنم من آدم "از مسیر لذت ببری" به دنیا اومدم ولی الان انسان نتیجه‌گرایی هستم چون مجبور بودم. وایسا... مجبور بودم؟ آیا واقعا رتبه سه رقمی و رشته تاپ ارزشش رو داره؟ نمیدونم. طمع درونم زیاده... یا بود. خیلی ها نتیجه گرا هستن بدون داشتن نتیجه ای که میخوان. مثلا من. 

    حرف زدن راجع به کنکور و نتایج اینجا خیلی سخته چون زود چسب زخم رو نکندم و الان زیرش عفونت کرده. قبلا گفته بودم درونم پر از shame هه و نمیفهمم کسانی رو که بدون خجالت زندگیشون رو می کنن انگار خیلی عادیه که زنده باشن و دانشگاه خوب قبول بشن و دانشگاه قبول نشن و برن سرکار و وارد رابطه بشن و کات کنن. هر قدمی که برمیدارم انگار باید به یک جمعی از تماشاچی های خیالی جواب پس بدم که چرا اینکارو کردم، و جالبش اینه که اون تماشاچی ها حتی زیادم اهمیتی به نمایش نمیدن. انگار بلیط مجانی گیرشون اومده و میخوان هرچه زودتر برن خونه برای امتحان میانترم فرداشون بخونن.

    به هرحال. دندون بهشتی قبول شدم و الان منتظرم بهمن بشه که برم دانشگاه. یه پست کنکوری دارم ولی هی عقب میندازم تمومش کردنش رو.

    عبور کنیم. پست های قدیمیم رو میخوندم و همونطور که انتظار داشتیم یه آدم متفاوت بودم. کل زندگی من توی این وبلاگ بود، چون جای دیگه ای رو نداشتم. نمیخوام دراماتیک باشم ولی اون بیرون جایی برای خودم نمیدیدم، با اینکه وجود داشت. برای همه جا هست. این هم جزو چیزهاییه که راجع بهش بحث می کنیم. برای همه جا هست، برای همه عشق هست، دیگه بچه نیستی که بتونن بترسوننت با دروغ و جواب های اشتباه. برو جواب درست رو پیدا کن و بعد با پنس چیزهایی که توی مخت فرو کرده بودن رو از گوشت در بیار بیرون. 

    خوشحالم که با هم بحث می کنیم. خوشحالم که میتونم خودسر و لجباز باشم. نمیدونم اون هم خوشحاله یا نه، ولی حدس میزنم آره چون برمیگرده برای بحث بیشتر. شاید بالاخره نوبت منه که آهنگی باشم که کسی ردش نمیکنه.

     

    خلاصه که همین. اینم سهم امروز از برون ریزی و بازداری و جایگزین کردن خواسته ها. دلم براتون تنگ شده. اگه حال و حوصله داشتید یه کامنت کوچولو بذارید. آهنگ Red از Survive said the prophet روی تکرار بود برام که یهو دستم خورد قطع شد.

    If we can be found we sure can get lost

    through all the madness of falling in love.

    ~ اینجا صداها معنا دارند ~

    ,I turn off the lights to see
    All the colors in the shadow

    ×××
    ,It's all about the legend
    ,the stories
    the adventure

    ×××
    پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
    آرشیو مطالب
    Designed By Erfan Powered by Bayan