هرزصد: پرده سیزدهم: مثل قلب یک پرنده‎‌ی کوچک

"Howl's moving castle"

چهار بار، دقیقا چهار بار دیدن برای من طول کشید که بتونم انیمه‌ی قلعه متحرک هاول رو درک کنم. سه بار اول هر کدوم نگاه گنگ تر و گنگ تری بهم دادن.

این آخرین بار، باران داشت به پیشنهاد دوستش نگاهش می کرد. منم صدای یکی از شخصیتا رو شناختم و تصمیم گرفتم برای بار چهارم بهش یه فرصتی بدم. اصلا پشیمون نیستم.

حقیقتا نمیدونم از کجاش شروع کنم. تو همه ی هرزصدها من یه مفهوم کلی از انیمه گرفتم که دارم بسطش میدم.. ولی این‌یکی خیلی زیاد بود. خیلی.

(ادامه خطر اسپویل داره. مراقب باشید.)

انیمه Howls Moving Castle | مجله کمیکا مرجع تخصصی نقد و بررسی آثار فانتزی

هرزصد: پرده دوازدهم: جنگ جنگ تا پیروزی!

دیشب جنگ های تابستانی، یا summer wars رو دیدیم. یه انیمه سینمایی، اثری از آقای مامورو هوسوداست، که برای ساخت انیمه های میرای نو میرای، فرزندان گرگ، و پسربچه و هیولا معروف شده.

این آقا، به این معروفه که درباره دغدغه بزرگش انیمه میسازه. این دغدغه، خانواده است.

خانواده در کشور ژاپن زمانی المان و پدیده مهمی بوده، که در طول زمان و صنعتی شدن غرب زدگی و خلاصه، رباتی شدن جهان، یه مقدار به فراموشی سپرده شده. جدا زندگی کردن خانواده ها، زمانی کاری طولانی خیلی اعضای خانواده، و این بی احساسی خاصی که نسل جدید دارن نسبت به این مفهوم. و آقای مامورو هوسودا، خیلی نگران این قضیست. برای همین این چهارگانه انیمه سینمایی، که اسمشونو گفتم رو، ساخت.

فرزندان گرگ درباره نقش مادر تو خانواده است. پسر بچه و هیولا، درباره پدره. میرای نو میرای مرکزش خواهر و برادر بوده، و جنگ های تابستانی درباره خاندان، یا فامیله!

انیمه درباره یه پسر نابغه ریاضیه، که دختر همکلاسیش که بهش پیشنهاد کار میده، و دعوتش می کنه به خونشون تو یه منطقه روستایی، به تولد مادربزرگش! اون کار چیه؟ اینکه نقش نامزدش رو بازی کنه!

این خانواده خیــــلی پرجمعیتن! و برای خودشون حکم یه تمدن کامل رو دارن. یکیشون دکتره، یکی پلیسه، یکیشون تو ارتش کار میکنه...

و گل سر سبد این خانواده، مادربزرگه! یک مادربزرگ سوپرباحال(!) که تقریبا یه شهر قراره بیان تولدش، و همه بهش احترام میذارن و دوستش دارن.

البته، این تابستون و ماجرا خیلی پیچیده تر میشه. داستان طوری پیش میره، که این خانواده باید یه ویروس(نرم افزاری) خطرناک رو شکست بدن، که با هک کردن یه سیستم مهم به اسم آز داره زندگی مردم رو مختل میکنه. یعنی باید دنیا رو نجات بدن!

در کنار آرامش و قشنگی که تو داستان موج میزد، ما موقع دیدنش همش رو لبه صندلیمون بودیم! و خیلی جالب بود که کل داستان و دنیا انگار حول این خانواده میگشت! شخصیت منفی، قهرمان ها تو همین خانواده بودن.

 

گرافیکش خیلی قشنگه، قاب ها حرفه ای، و انیمیتش جادویی و پر اغراقه. دقیقا مثل میرای، که جادو و حقیقت با هم قاطی میشن! رئالیست جادویی، یکی از جذاب ترین ژانرهای داستانه، که انیمه ها مثل نقل و نبات ازش استفاده می کنن. انیمه های کمی پیدا میشن که حتی شده یه ذره جادو توشون نداشته باشن.

وابیسکه در برابر کل خانواده. این قاب انگار داره جدا بودنشونو نشون میده.

هرزصد: پرده یازدهم: وهم و رنگ‌

و من دوباره برگشتم با 10+1 امین هرزصد، و یکی دیگه از شگفتی های هنر ژاپن. بقیه هرزصدها رو میتونید از اینجا بخونید.

انیمه خانم هاکوسای، یا به ژاپنی suresuberi یا 百日紅 که معنیش میشه گل مروارید، یعنی همین گلایی که رو درخت تو خونشون بود. شاید براتون جالب باشه که از سه تا کانجی صد(هیاکو)، روز(هی)، و قرمز پررنگ(کورنای) تشکیل شده.

گربه سنپای اینجا معرفیش کرده.

گل مروارید، در ژاپنی به معنای آرامش و امنیت در خانواده
 

هرزصد:پرده پایانی: چگونه راحت تر از تخت بیرون بیاییم!

باورم نمیشه که تموم شد. این ده روز خیلی سریع و خوب گذشت، و از همه اون زیر 120 دقیقه ها خیلی چیزا یاد گرفتم. از مفاهیم و نگاه ژاپنی به دنیا گرفته، تا نحوه داستان نویسی و تکریب رویا و واقعیت، و تصویر کردن ایده ها و کلماتت(مخصوصا این مورد در باره کارای میازاکی صادق بود.)

از اون مهمتر، نوشتن نقد ها برام تمرین خیلی خوبی بود. طوریکه وقتی الان نقدامو میخونم، خودم میفهمم چی نوشته بودم(نخندید...پیشرفت بزرگیه) و خوشحالم که تونستم اصل و جوهری که از هر انیمه یاد گرفتم رو روی صفحه بیارم.

چالش های بقیه هنوز تموم نشده، تا اینجا برام نگاه های همه خیلی جذاب بوده و برای بقیه نظراتشون هم هیجان زدم. دیگه اینکه،طراحی ها و هنرهای متفاوت رو دیدم. از سایه و روشن های خاص ماکوتو شینکای تا عناصر جذاب و نقاشی های ژاپن طور میازاکی. لازم به ذکره که پلی لیستام پر شد از موسیقی های ناب.

اما...مهمترین چیزی که این ده روز برای من داشت، حس مفید بودن بود.

شاید انیمه دیدن چندان کار مفیدی به نظر نیاد، حتی اگه دربارشون الکی-مثلا-نقد بنویسی و تعداد دنبال کننده های وبلاگتم صد تا بشن، ولی برای رویایی که دارم...رویایی که فکر می کنم دارم یه قدم مهم و خوب بود. حتی اگه هم چندان قدم مهمی نبود، یه فایده داشت. اینکه حس اون روزایی که ناروتو می دیدم رو برام تکرار کرد، و در عین حال منو به جلو پیش روند، که ناروتو رو پشت سر بگذارم(نه اینکه فراموش کنم)

اون سه ماهی که ناروتو نگاه می کردم میدونستم وقتی از توی تخت بیام بیرون یه کاری دارم که انجام بدم. هرزصد هم همین کار رو باهام کرد. میگن اعتیاد رو باید با یه اعتیاد دیگه خنثی کرد...همینه ماجرا.

خلاصه...به قول جودی، از این ده هدیه ممنونم.

 

 

خب حالا بعدش چی؟ از اونجایی که امروز شانسی قسمت اول وان پیس، دوبله شدش رو دیدم و صدای لوفی بد نبود، حس میکنم که پروژه بعدی قراره اون باشه. اما دلم میخواست به خودم یه هفته طاقچه بی نهایت جایزه بدم، و داشتم کتاب جمع می کردم که بتونم تو این یه هفته بخونمشون.

اگه پیشنهادی دارید که تو طاقچه بی نهایت باشه...خیلی ممنون میشم که بشنوم :))

 

هرزصد: پرده دهم: فلفل قرمز

(صدای طبل و شپیور)

خب...خب...رسیدیم به آخرین پرده ی هرزصد. همینطور الکی الکی ده تا انیمه فوق خفن نگاه کردم...که واقعا بهم مزه دادن همشون. 

آخرین انیمه ای که نگاه کردم، پاپریکا بود. احتمالا قبلا معرفی های فاطمه و مائو چان رو دربارشون خوندید.

همونطور که بقیه قبلا اشاره کردن، مضمونش مثل تلقینه، فقط به صورت ژاپنی شده و پاپریکایی. مثال...موسیقیش. در برابر آهنگ آروم، مرموز طور و ازنظر من عادی هانس زیمر، time، موسیقی the girl in byakkoya  اثر سوسومو هیراساوا، یه حالت شاد و سرخوش پاپریکا طوری داره. درواقع رویاها رو مرموز و آروم توصیف نمی کنه، بلکه رویاها توی پاپریکا، از خودشون کنش نشون میدن و پر از هرج و مرجن. 

هرزصد:پرده نهم: تعلیق

پست شامل اسپویل های وحشتناکی هست. بدتریناش نقره ای شدن و با موس میتونید هایلایت کنید و بخونیدشون. بقیه متن رو هم لطفا حواستون باشه که مدیون(!) نشم. :))

 

نام(ها):patema inverted

پاتما، دنیای وارونه

ترجمه درستش البته میشه پاتمای وارونه

اول بگم که...سرگیجه آوره.

دیدید بعد ترامپولین آدم راه میره احساس میکنه زمین داره می پره بالا و پایین؟ خب اینم همینجوریه. مثلا الان من سرگیجه آور رو اشتباه نوشتم و خواستم برم درستش کنم به جای بک اسپیس اینتر زدم! یا اینکه وقتی میخواستم صدا رو کم کنم هی داشتم دکمه بالا رو میزدم!

نقدی که به این انیمه وارده، نقدیه که به همه انیمه های قبلی وارد بود، فقط با شدت کمتر. سادیسم ژاپنی اینطوریه که یه انیمه سریالی می سازن بین فصلاش زجر کشمون میکنن، یا اینکه یه ایده خفن به ذهنشون میرسه و می کننش یه انیمه سینمایی دو ساعته در حالیکه واسه خودش یه دنیایی داره.

حالا این مورد تو پاتما کمتر بود، ولی حل نشده بود کلا. مثلا شخصیت منفی، رفت توی تاپ تن بی منطق ترین شخصیت منفی هایی که دیدم. هی می گفت گناهکار گناهکار. گناهکار و ممم...هممم(هلن جلوی دهنش را می گیرد)

(بالا بردن دست به علامت تسلیم، آزاد شدن و نفس کشیدن)

Santa Monica Theater to Show Patema Inverted, Akira, Ghibli Films

هرزصد: پرده هشتم: مادر بودن

 نام(ها):ماکیا:شکوفه زدن گل وعده در سحرگاه بدرود

یا ماکیا:سایوآسا(ژاپنی)

یا:maquia:when the promised flower blossoms

دربارش حرفای زیادی برای گفتن دارم، ولی نمی دونم از کجا شروع کنم. پس...بذارید از آسون شروع کنیم. ظاهر قضیه.

انیمیشنش یه مقدار کمی عادی نبود، اما با رنگ هایی که در زمان مناسب روشن و تیره میشدن کاملا جبران شده بود. چندان حس قرون وسطی طور رو نگرفتم، ولی خب...معمولی و خوب بود. در عوض موسیقیش برای خودش یه طیف رنگ عجیبی داشت...چیزی نمی گم. بشنویم.

خب دیگه...وقتشه، شجاع باش و شروع کن...

 Maquia: When the Promised Flower Blooms Design and Rough Sketches ...

هرزصد: پرده هفتم: بچه ی آن عروسک

نام(ها): داستان اسباب بازی ها

toy story

یه سریا هستن که نسبت به توی استوری یه ارادت خاصی دارن، چون با فکر اینکه وقتی از اتاق میرن بیرون، عروسکاشون یهو زنده میشن، بزرگ شدن. خود من یکی از اون افراد بودم، که روزانه و شبانه توی استوری یک تا سه رو بارها و بارها نگاه کردم.

متاسفانه، به توی استوری چهار همچین حسی ندارم.

خلاصه ماجرا اینه که شخصیت ها بیشتر، و بنابراین داستان ها هم بیشتر شدن. اما مشکل اینه که...داستان ها شبیه هم بودن. تقریبا همشون درباره عروسکایی بودن که توسط بچه هاشون رها شدن، فقط به دلایل متفاوت. شاید بوو کمی متفاوت بود، چون خودش آزادی رو انتخاب کرده بود، و کمی تم تکراری بچه و عروسک رو عوض کرد. درسته...ما این تم رو دوست داریم. ولی وقتی برای چهار تا دو ساعت تکرار بشه واقعا اعصاب آدمو خورد میکنه نه؟ 

Toy Story 4': All the stars who voice characters in Pixar's latest ...

چقدر این شهردار کوچولو رو دوست داشتم!

هرزصد: پرده ششم: time waits for no one

نام(ها):دختری که در زمان پرید

the girl who leapt through time

نزدیک ده هزارتا انیمه و کتاب و فن فیکشن درباره زمان و سفر در زمان خوندم، و هیچوقت مفهوم اصلیشونو نفهمیدم. مگر اینکه مفهوم فرعی مثلا دوستی و اینا داشته باشن و بخوان بهم بفهمونن. مثلا...با زمان بازی نکنید، خطرناکه؟ آخه دقیقا چطوری میخوایم بازی کنیم، مجید دلبندم؟ یا اینکه تو گذشته گیر نیافتیم و به آینده چشم بدوزیم چون نمیشه عوضش کرد؟این یکی منطقی تره، ولی بازم..

بعد از دیدن دختری که در زمان پرید، فهمیدم داستان های سفر در زمان برای چی هستن. برای اینکه ما «فکر» کنیم احتمالش هست که بشه گذشته رو عوض کرد. دقیقا مثل انیمه های شونن که باعث میشن فکر کنیم با تلاش میتونیم به همه چی برسیم. 

جدا از این بحث ها اما، من از این انیمه به خاطر خود داستانش لذت بردم، حتی با اینکه به اندازه بقیه انیمه ها تا الان پرمایه و اینا نبود. به عنوان یه کار نوجوان طور ازش خوشم اومد، و حتی بالای لیستم رفت! چرا؟

Leap by Kuvshinov-Ilya on DeviantArt

هرزصد: پرده پنجم: در همسایگی رویا

نام(ها):همسایه من توتورو 

my neighbor totoro

قشنگ.

زیبا هم نه. فقط میتونم بگم قشنگ.

شاید از اون طراحی های جادویی چیبلی، مثل مونونوکه یا شهر اشباح نداشت، که قابل درکه چون خیلی قدیمیه. ولی...قشنگ بود.

داستان ساده ای داشت، ولی یه سری لحظاتش رو باید چند بار دید و هر بار ازشون لذت برد. مثلا هر جا توتورو که بود. قسمت رشد دادن جوانه ها، گربه اتوبوسی(اتوبوس گربه ای؟) و از همه قشنگتر، قسمت ایستگاه اتوبوس. انقدر این موجود شیرین و نازه که دلم خوسات با اولین پرواز برم ژاپن، عروسکشو بخرم بعد بغلششششش کنم.(چی؟ پرواز به ژاپن ندارید؟ ای بابا!)

از اون بانمک تر، پدر بچه ها بود. تو کارتون های آمریکایی که بچه ها با یه موجود مهربون جادویی دوست میشن، بزرگترا یا کلا حواسشون پرته، یا کار بچه ها رو سخت تر میکنن با باور نکردن حرف هاشون. در حالیکه پدر بچه ها حتی افسانه های توتورو رو براشون تعریف کرد و باهاشون توی درختا دنبالش گشت. این یه جورایی....فرق بزرگسال های ژاپنی با بقیه دنیا رو انگار نشون میده. بزرگسال هایی که چندان هم بچگیشونو فراموش نکردن. 

 

یکی از قشنگی های همسایه من توتورو و کلا چیبلی ها اینه که هیچ کلمه اضافی ای ندارن. همش رنگ و تصویر و حرکت و...موسیقیه.

بشنویم

Amazon.com: Ensky My Neighbor Totoro Rain Bus Stop Petite Puzzle ...

۱ ۲
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
Designed By Erfan Powered by Bayan