- پنجشنبه ۳۰ بهمن ۹۹
- ۰۰:۰۱
دیشب جنگ های تابستانی، یا summer wars رو دیدیم. یه انیمه سینمایی، اثری از آقای مامورو هوسوداست، که برای ساخت انیمه های میرای نو میرای، فرزندان گرگ، و پسربچه و هیولا معروف شده.
این آقا، به این معروفه که درباره دغدغه بزرگش انیمه میسازه. این دغدغه، خانواده است.
خانواده در کشور ژاپن زمانی المان و پدیده مهمی بوده، که در طول زمان و صنعتی شدن غرب زدگی و خلاصه، رباتی شدن جهان، یه مقدار به فراموشی سپرده شده. جدا زندگی کردن خانواده ها، زمانی کاری طولانی خیلی اعضای خانواده، و این بی احساسی خاصی که نسل جدید دارن نسبت به این مفهوم. و آقای مامورو هوسودا، خیلی نگران این قضیست. برای همین این چهارگانه انیمه سینمایی، که اسمشونو گفتم رو، ساخت.
فرزندان گرگ درباره نقش مادر تو خانواده است. پسر بچه و هیولا، درباره پدره. میرای نو میرای مرکزش خواهر و برادر بوده، و جنگ های تابستانی درباره خاندان، یا فامیله!
انیمه درباره یه پسر نابغه ریاضیه، که دختر همکلاسیش که بهش پیشنهاد کار میده، و دعوتش می کنه به خونشون تو یه منطقه روستایی، به تولد مادربزرگش! اون کار چیه؟ اینکه نقش نامزدش رو بازی کنه!
این خانواده خیــــلی پرجمعیتن! و برای خودشون حکم یه تمدن کامل رو دارن. یکیشون دکتره، یکی پلیسه، یکیشون تو ارتش کار میکنه...
و گل سر سبد این خانواده، مادربزرگه! یک مادربزرگ سوپرباحال(!) که تقریبا یه شهر قراره بیان تولدش، و همه بهش احترام میذارن و دوستش دارن.
البته، این تابستون و ماجرا خیلی پیچیده تر میشه. داستان طوری پیش میره، که این خانواده باید یه ویروس(نرم افزاری) خطرناک رو شکست بدن، که با هک کردن یه سیستم مهم به اسم آز داره زندگی مردم رو مختل میکنه. یعنی باید دنیا رو نجات بدن!
در کنار آرامش و قشنگی که تو داستان موج میزد، ما موقع دیدنش همش رو لبه صندلیمون بودیم! و خیلی جالب بود که کل داستان و دنیا انگار حول این خانواده میگشت! شخصیت منفی، قهرمان ها تو همین خانواده بودن.
گرافیکش خیلی قشنگه، قاب ها حرفه ای، و انیمیتش جادویی و پر اغراقه. دقیقا مثل میرای، که جادو و حقیقت با هم قاطی میشن! رئالیست جادویی، یکی از جذاب ترین ژانرهای داستانه، که انیمه ها مثل نقل و نبات ازش استفاده می کنن. انیمه های کمی پیدا میشن که حتی شده یه ذره جادو توشون نداشته باشن.
وابیسکه در برابر کل خانواده. این قاب انگار داره جدا بودنشونو نشون میده.
فرهنگ ژاپنی، همونطور که تو هرزصد قبلی گفتم، خیلی شبیه فرهنگ ایرانیه. یا حداقل، فرهنگی که یه زمانی ما داشتیم. با دیدن اینمه، حس و حال داستانای بزرگترا رو داشت، از دوران کرسی گذاشتن و یلدا و نوروزهای شلوغ پلوغ. یاد فیلمای قدیمی مینداختم.
دیدن این انیمه، مخصوصا تو این دوران کرونا خیلی تاثیر گذار بود. وقتی ارتباطات سست و لرزانیم که قبلا اعضای "فامیل" با هم داشتن کاملا پاره شد، و بهانه خوبی برای دور و دورتر شدن از همدیگه داریم.
شما رو نمیدونم، ولی خود من از یه جایی به بعد نمیتونستم ملاقات های فامیلی رو تحمل کنم. نه به خاطر اینکه دوستشون نداشتم، نه! به خاطر اینکه هیچکس. با. هیچکس. حرف. نمیزد!
هیچ ارتباطی ایجاد نمیشد. هیچ مکالمه ای انجام نمیگرفت. آدما زندگیشون پر از اتفاقاته. همیشه درحال تغییرن، و وقتی مدت طولانی با همدیگه صحبت نکنن، از تغییرات هم با خبر نمیشن، و کم کم با هم غریبه میشن.
واسه چی باید دلت بخواد با غریبه ها غذا بخوری و بگی و بخندی؟ واسه چی باید دلت بخواد بهشون کمک کنی، یا بتونی ازشون کمک بخوای؟
من این انیمه رو تو نماوا و با دوبله دیدم. دوبلش قشنگه، و فکر نکنم از ژاپنیش انقدر لذت میبردم!
- آخه من که نمی دونم داشتن یه خواهر چجوریه.
+ شاید مجبور شید دسرتونو تقسیم کنید یا همش با هم دعوا کنید و گاهیم نخواید قیافه همو ببینید. ولی میدونی، داشتن خواهر برادر خعلی خوبه!
-بهترین راه برای محافظت ار خودت محافظت از بقیست.
+این شعار ارتشه؟
-نه یکی از دیالوگای فیلم هفت ساموراییه. 😅
وقتی بهش گفتم از این به بعد قراره عضو خانواده ما بشه، چیزی نگفت. ولی دستمو ول نکرد. به عنوان یه خانواده دست همو ول نکنید. بنده زندگیتون نباشید. حتی اگه زندگی سخت شد، یادتون باشه کنار هم غذا بخورید و همه اعضای خانواده سر سفره باشن. هیچوقت گرسنه و تنها نباشید.
من به خاطر وجود شما احساس خوشبختی میکنم.
لبخند مادربزرگ :)