- دوشنبه ۳۰ تیر ۹۹
- ۱۶:۲۳
پست شامل اسپویل های وحشتناکی هست. بدتریناش نقره ای شدن و با موس میتونید هایلایت کنید و بخونیدشون. بقیه متن رو هم لطفا حواستون باشه که مدیون(!) نشم. :))
نام(ها):patema inverted
پاتما، دنیای وارونه
ترجمه درستش البته میشه پاتمای وارونه
اول بگم که...سرگیجه آوره.
دیدید بعد ترامپولین آدم راه میره احساس میکنه زمین داره می پره بالا و پایین؟ خب اینم همینجوریه. مثلا الان من سرگیجه آور رو اشتباه نوشتم و خواستم برم درستش کنم به جای بک اسپیس اینتر زدم! یا اینکه وقتی میخواستم صدا رو کم کنم هی داشتم دکمه بالا رو میزدم!
نقدی که به این انیمه وارده، نقدیه که به همه انیمه های قبلی وارد بود، فقط با شدت کمتر. سادیسم ژاپنی اینطوریه که یه انیمه سریالی می سازن بین فصلاش زجر کشمون میکنن، یا اینکه یه ایده خفن به ذهنشون میرسه و می کننش یه انیمه سینمایی دو ساعته در حالیکه واسه خودش یه دنیایی داره.
حالا این مورد تو پاتما کمتر بود، ولی حل نشده بود کلا. مثلا شخصیت منفی، رفت توی تاپ تن بی منطق ترین شخصیت منفی هایی که دیدم. هی می گفت گناهکار گناهکار. گناهکار و ممم...هممم(هلن جلوی دهنش را می گیرد)
(بالا بردن دست به علامت تسلیم، آزاد شدن و نفس کشیدن)
بعدم که منطق علمی و عملیش. اصلا چرا اینا پرتاب شدن بالا؟ فقط یه آزمایش...اصلا طبیعت این وسط از کجا فهمیده ما داریم جاذبه اش رو دستکاری می کنیم؟ بعدم آخرش نفهمیدم چطوری از زیر زمین یه سیاره دیگه درومد.... و اینکه اون سیاره ای که از تو سیاره جدیده بهش نگاه کردن...زمین بود آیا؟
ما این اشکالات نه چندان کوچیک رو می بخشیم، چون هدف انیمه زیاد علمی تخیلی بودن نبوده و اصلا یه چیز دیگه میخواسته بهمون بگه. موسیقیش در عوض واقعا قشنگ و احساس برانگیر بود...مخصوصا این آهنگ.
the earth and sky splited apart
but between our hands they will be one
اگه چند تا انیمه سینمایی دیده باشید، احتمالا متوجه این شدید که ژاپنیا به قیمه و ماست توی یک بشقاب علاقه بسیاری دارن! جادو و واقعیت معمولا با همدیگه قاطی میشن، و داستانو بوجود میارن. یا بهتر بگم، ژاپنی ها از خیال برای توصیف حقیقت استفاده می کنن. نمونمش ماکیا، که حقیقت بزرگ شدن بچه ها رو با بزرگ شدن اریل، و حسرت خوردن مادرا برای بزرگ شدن بچه هاشون رو با بزرگ نشدن ماکیا نشون داد. از جادو مثل نماد استفاده میشه، نه فقط یه قدرت هیجان انگیز و جذاب کننده داستان.
حالا در پاتما ما چطور اینو داریم؟ وارونه بودن. تفاوت جاذبه ها، استعاره از تفاوت نحوه نگاه آدم هاست. آدم هایی که دنیا و زاویه دیدشون با همدیگه فرق می کنه، ولی فقط با کمک همدیگه است که میتونن تو دنیا زنده بمونن و «متعادل» بشن. نمونش پاتما و ایجی، و لاگوس و پدر ایجی.
تا الان فکر می کردم که درکت میکردم...ولی اشتباه می کردم. هنوز نفهمیده بودم که وارونه بودن چقدر ترسناکه.
آدما فکر می کنن همدیگه رو درک کردن. خود ما، به عنوان بیننده، تا وقتی دقیقا حس پاتما رو، حس هیچی زیر پا نبودن و عدم اطمینانش رو ندیدیم، فکر می کردیم پاتما رو درک کردیم. تا وقتی از زاویه دید دیگری نگاه نکنی، نمی تونی بهش نزدیک بشی.
مثلا وقتی به دنیای توی آسمون رسیدن، دیگه پاتما وارونه نبود. اجی عجیب شده بود. وحشت کرده بود.
از جاییکه ایجی حس پاتما رو درک کرد، تونست به پاتما نزدیک تر بشه. از طرفی، وقتی پاتما فهمید چه اتفاقی برای لاگوس افتاده، تونست اجی رو درک کنه.
داستان رگه هایی از موضوعات اجتماعی هم داشت. مثلا طوری که وارونه ها رو گناهکار می خوندند، درحالیکه فقط متفاوت بودن، و این متفاوت بودنشون هم نه تقصیر خودشون، بلکه تقصیر جامعه(دانشمندا) بود. اما پاتما، بیشتر از اینکه یه داستان علمی تخیلی باشه، یه داستان عاشقانه بود. درباره اینکه چطور پاتما و ایجی، تونستن با وجود تفاوت ها، خودشونو با همدیگه تطبیق بدن، و در مواقع لزوم ناتوانی های همدیگه رو با تواناییهای خودشون بپوشونن.
چطور ببینیم:
با توجه به اینکه این داستان عاشقانه بود، و اینکه برای پرت نشدن به آسمون باید مدام همدیگه رو میگرفتن...احتمالا هجم بسیار زیادی سانسور داشته باشه دوبلش...برای همین زیرنویس رو من پیشنهاد می نمایم.(اگه انگلیسیتون هم خوبه، زیرنویس انگلیسی ببینید. زیرنویس فارسیش خیلی دخل و تصرف داشت.)
فقط یه چیزی...فاز فیلیمو دقیقا چیه که تا لمس نوک انگشت ها رو هم سانسور میکنه، بعد رده سنی رو میزنه مثبت 17 سال؟ :/ خب یا اینو بزن یا اونو دیگه...
پ.ن: آهان راستی...خواستم به این نکته اشاره کنم که انیمیشن جذابی داشت. رنگ و طراحیش نه، بلکه انیمیشنش. اون حرکات و پریدنا و مدام عوض شدن زاویه دوربین خیلی جذاب و کار شده بود.
پ.ن2:واقعا صد نفر شد...
@_@
@_@
they grow fast...
but this feeling is weird