هرزصد: پرده هفتم: بچه ی آن عروسک

  • ۱۶:۵۴

نام(ها): داستان اسباب بازی ها

toy story

یه سریا هستن که نسبت به توی استوری یه ارادت خاصی دارن، چون با فکر اینکه وقتی از اتاق میرن بیرون، عروسکاشون یهو زنده میشن، بزرگ شدن. خود من یکی از اون افراد بودم، که روزانه و شبانه توی استوری یک تا سه رو بارها و بارها نگاه کردم.

متاسفانه، به توی استوری چهار همچین حسی ندارم.

خلاصه ماجرا اینه که شخصیت ها بیشتر، و بنابراین داستان ها هم بیشتر شدن. اما مشکل اینه که...داستان ها شبیه هم بودن. تقریبا همشون درباره عروسکایی بودن که توسط بچه هاشون رها شدن، فقط به دلایل متفاوت. شاید بوو کمی متفاوت بود، چون خودش آزادی رو انتخاب کرده بود، و کمی تم تکراری بچه و عروسک رو عوض کرد. درسته...ما این تم رو دوست داریم. ولی وقتی برای چهار تا دو ساعت تکرار بشه واقعا اعصاب آدمو خورد میکنه نه؟ 

Toy Story 4': All the stars who voice characters in Pixar's latest ...

چقدر این شهردار کوچولو رو دوست داشتم!

از طرف دیگه، فورکی رو داشتیم! فورکی گوگول و نازنین من! اصلا همین که این بچه وارد داستان شد دلم پر کشید. این بحران هویتش خیلی قشنگ بود، و من گفتم خب دیگه...پس الان میخوایم به اصل و نصب عروسکا، و نحوه زنده بودنشون و دلیل وجودشون بپردازیم. چون به هرحال...عروسکا باید یه فرقی با دیوار و کمد و میز داشته باشن نه؟ وگرنه به جای توی استوری میشه دیو و دلبر.

صحنه صحبت رودی و فورکی تو دقیقه 24 که اصلا واویلا بود! گفتم الان قراره فورکی یه تحول در رودی بوجود بیاره که درباره خودش و عروسک بودن سوال براش پیش بیاد. وقتی وارد عتیقه فروشی شدن، و گبی گبی تاریخ ساخت رودی رو پرسید حتی خوشحال تر شدم! که آخ جون شاید یه سر بریم کارخونه عروسک سازی ای، چیزی. امادر کمال ناامیدی، داستان به همون تم:«بیاید عروسکا رو به بچه هاشون برسونیم» برگشت.

مشکل دیگم این بود که شخصیتایی که دوستشون داشتیم خیلی خیلی کم ظاهر شدن. جسی که اصلا، آقا و خانم سیب زمینی، رکس، و بقیه هم فقط تو حاشیه بودن.

آما...آما در مورد انیمیشن هیییچ غری ندارم بزنم. شاید چون چشمام خیلی به انیمیشن دو بعدی عادت کرده، این حرکتای ژانگولری عروسکا برام خیلی جذاب بود که می دویدن و می جهیدن و با همدیگه همکاری می کردن که مثلا یه پنجره رو باز کنن، که واقعا استادانه است و به نظرم دلیل اسکار گرفتن توی استوری به جای کلاوس همین بوده باشه.

دیگه از قشنگیاش می تونم به وجود همه طور قشری توی داستان اشاره کرد. مشکل یکی بود:بچه عروسک رو رها کرده. اما یکی کمبود اعتماد بنفس پیدا کرد، یکی رفت تو دل آزادی و این حرفا، یکی سعی کرد دوباره بچشو پس بگیره، یکیشون به یه بچه دیگه چسبید و...

من اسباب بازی نیستم. من برای سالاد و شایدم سوپ درست شدم، و بعدش سطل آشغال! آزادی!

 

کلی بچه اون بیرون هست، نه فقط اونیکه تو چسبیدی بهش.

-تو از بچه داشتن چه می فهمی؟ تو یه عروسک گمشده ای!

سکوت

+من کسی نیستم که گمشده.

 

چطور ببینیم: با مراجعه به این کامنت، متوجه می شید که اول به شدت تمایل داشتم با زیرنویس ببنیم چون«دوبله دیزنیه ها!» ولی خب...در آخر دوبله پیروز شد، و با دوبله نگاه کردم و لذت هم بردم. پس، فرقی نمی کنه. به هر شکلی که راحتید ببینید. البته...یادتون باشه از محدوده خواهرای دست بغل کن تا اونجا که میتونید دور بشید. به شدت مزاحم لذت بردنتون از انیمیشن می شن.

 

نکته ظریف:با وجود همه اون نقدا و غر غر ها، من از توی استوری 4 «لذت» بردم، ولی به دلیلی نامعلوم، نه به اندازه سه تای قبل.

nobody ..

منم توی استوری 4 رو دوست نداشتم :/ اونقدر ترکوند که فکر می کردم قراره خیلی خفن باشه و فلان و فلان ولی خب اصلا همچین چیزی نبود.

فکر کن فرزند آب و هوا به اسکار راه پیدا نکرد که توی استوری بیاد بالا...
به عنوان یه انیمیشن جدا قشنگ بود، ولی ادامه خوبی نبود در راه توی استوری. مثل بورتو برای ناروتو
❣️White girl❣️

من توی استوری 4 رو با خاله و داییم دوبله شده دیدم، خب راستش آخرش برام جذاب بود چون با سری های قبل فرق داشت، همین که رودی آخر داستان برنگشت پیش صاحبش خیلی بود، و به نظرم برای فیلم پنجم بازم جا داره، چون یکم سوالی تموم کرد فیلمو ولی ی جوری که خیلیم نمیشه تصور کرد اگه ادامه داشت چی میشه!

به اندازه سری های قبل دوسش نداشتم ولی بازم به عنوان فیلمی که بچگیام عاشقش بودم هنوز برام خاصه*-*

آره...همین تغییر یه ذره به توی استوری 5، اگه وجود داشته باشه امیدوارم کرد. ولی خب...اگخ چیزیو تا پنجش بخوای بسازی و اون چیز هری پاتر نباشه، نباید بهش زیاد امید داشت :((
free bird

منم لذت بردم ازش :)) 

راستش یک مفهومی داشت که هرچی سعی می‌کنم با کلمات نمی‌تونم بیانش‌ کنم، منظورم این نیست که حتما مفهوم خیلی باارزشی بوده ولی انگار هر چی بوده قلبم اون رو دریافت کرده :) .

راستی منم دارم چالش رو می‌نویسم ها فقط ستاره‌اش روشن نمیشه D: [سوت‌زنان می‌رود در وبلاگش بنشیند تا هلن بیاید]

خط دوم دقیییییقا حس منو موقع دیدن فرزند آب و هوا توصیف می کرد. یه سری حس قشنگ. قرو قاطی...ولی قشنگ، که نمیشه گفتش.
(به آرامی خودش را تا وبلاگ پرنده می کشاند و «خودمانیم ها! چقدر وبلاگتون دوره» ای می گوید)
گربه ...

جزو اون دسته ای هستم که خیلی با این انیمیشن حال نکردم:| کلا نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم و واقعا همیشه متعجب میشم یه نفر چطور می تونه چندبار بشینه و ببینه اینو:)) البته این فقط سلیقه ی منه که متفاوته.

قسمت چهارمش رو منم همین حس رو بهش داشتم. البته...شایدم دلیل اینکه قسمتای قبل رو دوست داشتم بچه بودنم، بوده *_*
فاطمه ‌‌‌‌

توی استوری انیمه محسوب میشه؟ آقا یه تعریف از انیمه بدین، اگه اینطوریه من کلی انیمیشن جدید پیکسار و دیزنی هم دارم که ببینم :))

فقط انیمه که لازم نبود ببینیم...فقط یه کار انیمیشنی باشه...
راستی پرنسس مونونوکه هم کاگه خواتید ببینید مسکلی نداره. درسته زیر 120 دقیقه نیست، ولی من خودم قانون شکنی کردم و دیدم D:
سُولْوِیْگ 🌌

دقیقا منم از این قسمت خوشم اومد، اما نه به اندازه قبلی‌ها. خوب بود، اما خب... اون‌قدرا هم به دلم ننشست. 

@فاطمه

اینا انیمه نیستن و انیمیشنن، اما توی اصل چالش قرار بود هم انیمه ببینیم و هم انیمیشن. =) 

شبیه بوروتو شد اصلا...جانشینی نا مناسب برای پادشاهی خوب
گمـــــــشده :)

تو کامنتات نمیشه کپی کرد حالم گرفته میشه

من با چهارمی بیشتر حال کردم اتفاقا..به خصوص قسمتی که در مورد بزرگ شدن پسره بود. اسمش یادم رفته

اندی؟ اون تیکه بیشتر تو قسمت 3 روش تاکید شد. اون لحظه آخری که میخواست وسایل رو بده به بونی و..
Fahimeh ^_^

من چهارشو ندیدم خواهرم گفت آخرشو، دلم نیومد ببینم

چیز متوسطی بود...حالا عیب نداره دیدنشم حتی اگه اسپویل شده باشه
Evan Godless

کمدی یه خیلی خولی داشت، شاید داستانش کلیشه بود و پیشرفتی نداشت! اما کمدی یه واقعا خوبی داشت، مخصوصا اون دوتا عروسکها که بهم وصل بود:)

در کل بعد از انیمه دیدن، از ببن انیمیشن ها فقط زوتوپیا برام در حده خوب و خیلی خوب بود! 

آره اینو موافقم. فورکی مثلا گوله نمک بود با وجود داشتنش فقط!
فقط همین؟ یه سریای دیگه هم خوب داریم ها؟ در واقع خیلی خوب. مثلا کلاوس، بچه رئیس سریالیش و انیمیشن های قدیمی که الان یادم نمیاد اسماشون...
البته انیمه باعث شده به همه اینا از بالا نگاه کنم :/
Maglonya ~♡

حتی اگه از خود داستان لذت برده باشم، پایانش اصلا به دلم ننشست((=

یه جورایی چون انیمیشن دیزنیه و دیزنی همیشه و همیشه پایان خوب و خوش داره، اصلا انتظار نداشتم اینجوری تموم شه، شاید به همین خاطر خیلی شوکه شدم بابتش!...

نکته ی دیگه ای که خیلی اذیتم کرد همونیه که خودت گفتی، شخصیتای دوست داشتنی زیادی تو حاشیه بودن. "باز لایتیر" از همون اوایل شخصیت مورد علاقه ی من بوده و هست، و خب اینجا خیلی نقش هویجی داشت که اصلا خوشم نیومد...

در کل شاید چون داستان اسباب بازی3 رو خیلی خیلی دوس داشتم و هزاااار بار نگاهش کردم، انتظار داشتم 4 شم همونقدر به دلم بشینه که اصلا اینطور نشد^-^

پایان بد نبودش که...رودی انتخاب کرد که آزاد باشه خب...

واقعا باز عشقه =) ولی تنها نقشش تو داستان پس برد نقشه های رودی بود.
البته ندای درونش خیلی بانمک بود :))
گمـــــــشده :)

نه تا جایی که یادمه یه چند دقیقه تو قسمت چهارم هم از اوایل داشتن کابویه تا دادنش به بونی رو داشت

یا شایدم سکانس قاطی کردم

:|

آره...اولاش یه ذره بود...ولی هدف قسمت 3 کلا آماده کردن روحی رودی برای رها کردن اندی بودش.
شی‍ ‍فته

واااااااای من عاششششششششق اینام *اشک*

کودکیم با اینا میگذشت

تازه بازیش هم داشتیم*^*

(اشک) منم منم....سی دیاشو از بس نگاه کردم که روشون خط افتاده!
شی‍ ‍فته

قسمت چهارش خیلی غم‌انگیز بود:'(

خیلیا اینو میگن...چرا؟
آخر قسمت سه که اندی عروسکاشو داد به بانی تا مرز گریه پیش رفتم، ولی این یکی نه...
شی‍ ‍فته
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

**** ** **** ****** *** **** *** ***

***** ** **** ***** *** ** *** *** ******

***** ** *** ** **** ****** *** **

***

بعد میگی چرا؟؟:/

:|

@_@

::>_<::

ببخشییید

اشتباه کردم 

شی‍ ‍فته

میخوای سانسورش کن که برا بقیه اسپویل نشه:))

آلما ...

قسمت 4 رو دوست داشتم :))))

البته مفهوم کلی داستان منظور از "بچه " یه چیزی توی دنیای واقعی ماست که نمی دونم چیه /:

 

این که اون مرد کابوی با اون زن کابوی ازدواج نکرد به اصطلاح و این که دیگه پیش صاحابش برنگشت  خوب بود :) ساختار شکنی بود :)

 

آره...خلاقیتای قشنگی داشت..ولی من یکی حداقل از توی استور انتظارم خیلی بالاتر بود.. نمی دونم.
سین دال

من که از دیدنش لذت بردم :)

 

البته ترجیح میدادم کلا از دنیای آدم ها برن و هویت واقعی خودشون رو کشف کنن.. ولی خب به بازنشستگی وودی قناعت میکنیم :/

 

اونجایی که دختره وودی رو اصلا محل نمیذاشت خیلی غصه خوردم

 

و با ندای درون باز غش غش خندیدم :))))

منم همچین تصوری داشتم ازش... کلی فرصت و پتانسیل وجود داشت برای این قسمت...
ولی همچنان خوب بود :)


D: 
D:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
Designed By Erfan Powered by Bayan