این ششمین باریه که دارم مزایای منزوی بودن رو نگاه میکنم. میخواستم بفهمم چیه که این فیلم رو از اینهمه درامای دبیرستانی دیگه که ریخته اون بیرون برام متمایز میکنه.
متوجه شدم بحث چهار تا صحنهست.(خیلی بیشتر از چهار تا صحنهست ولی اگه بخوام همه رو بگم باید مقاله کامل بنویسم پس به همینها بسنده میکنیم.)
(اسپویلِ شدید فیلم. به جز بند آخر تقریبا همه چیز رو اسپویل میکنم)
۱. اولین بوسهی چارلی و سم. سم میخواد از چارلی و معصومیتش محافظت کنه، طوریکه هیچکس برای خودش نکرد.
یا حداقل، قصدش اینه. نمیدونه که چارلی معصوم نیست. حتی خود چارلی هم انگار نمیدونه. چون وقتی سم حرف میزنه، نمیگه "منم همین تجربه رو داشتم." میگه "خاله هلن من هم همین تجربه رو داشت." یعنی خودش رو به عنوان قربانی قبول نداره. خودشو مقصر میبینه.
این صحنه زیباست چون با اینکه سم معصومیتش رو نجات نداد، ولی حداقل "تلاش" کرد که اینکارو بکنه. میتونست واسهش مهم نباشه، میتونست بگه "اگه من درد کشیدم، چرا بقیه نکشن؟"
ولی اینکارو نکرد. همین ارزشمند بود.
۲. بعد از اونجا که چارلی دوست پسر سابق پاتریک رو کتک میزنه، داره از دفتر مدیر میاد بیرون که سم میاد بیرون دنبالش، و اولین سوالایی که چارلی ازش میپرسه ایناست:
"So you're not scared of me?" Don't you think I am a monster?
"Can we be friends again?" Can you love me, regardless?
بغل های چارلی و سم از هزارتا بوسه برام مهمترن. ولی جدا از اون، جواب زیبای سم بهش:
"Come on. Let's go be psychos together."
۳. پاتریک و آرک شخصیتیش نابوم میکنه. طوریکه هر شب میگفت "امروز دیگه زندگیمو عوض میکنم"
"I could meet the love of my life any second! Things will be different now and that's- good."
"آره. چیزها بهتر میشن. همین الانم شدن. من دیگه آزادم!" مغزت میگه.
"پس چرا دردش از بین نمیره؟" قلبت میگه.
و درگیری ابدی این دو تا گیجت میکنه. سختی عبور از عشقی که انگار از دستت به زور کشیدهان بیرون.
طوریکه چارلی پاتریک رو بعد بوسهش بلافاصله بغل کرد، حتی یک لحظه تردید نکرد و چندشش نشد؟ طوریکه بلافاصله فهمید پاتریک اون لحظه فقط یه لمس، یه ارتباط، یه جور دوست داشته شدن میخواسته؟ باعث میشه عاشق این صحنه باشم.
۴. صحنهی تاابد موردعلاقهم: بوسهی قبل از رفتن سم.
نه فقط بوسه. کل مکالماتی که با هم داشتن. تک تک کلمات.
Sam: "I don't want to be somebody's crush."
وقتی اینو گفت توجه کردم به گردنبندش. احتمالا تصادفی بوده، ولی ستاره دور گردنش برام انگار... نماد دست نیافتنی بودنه. حداقل برای چارلی. چیزی که از دور تحسین کنی ولی نتونی به دستش بیاری.
Charlie: "I know who you are."
"You're not small. You're beautiful."
لحن چارلی موقع این جملههای آخر یه uegancy خاصی داشت که فقط یه wallflower میتونه درک کنه. کسی که نمیتونه احساساتش رو همیشه نشون بده، تا اینکه به یه نقطهای میرسه که نمیتونه نشون "نده". چارلی اینطوری بود که... این جملهها مهمن! گوش کن! تو کوچیک نیستی! تو زیبایی!
در عین حال، لحنش پر از ترسه.
و پیام این فیلم همین بود.
"دوستت دارم ولی میترسم." تبدیل شد به "دوستت دارم با اینکه میترسم."
4.5 اشاره افتخاری به خواهر چارلی که بلافاصله وقتی آخر فیلم چارلی بهش زنگ زد فهمید یه چیزی اشتباهه و به دوستش گفت پلیس بفرست خونمون. بلافاصله. ما عاشق این دختریم.
اصلا اینجوری که کل این شخصیتها با هم در sync هستن طوری زیبا و هنرمندانهست که نمیتوانم. مثلا اوایل فیلم تو پارتی که سم به پاتریک گفت فکر نکنم چارلی دوستی داشته باشه، و پاتریک فوری فهمید اوکی رد خور نداره. باید این بچه رو زیر بال و پرمون بگیریم.
(پایان اسپویل)
4.75 حیفه به صحنه رقص اشاره نکنم. و آهنگ بی نظیرش که خیلی آندرریتده چون اکثرا به Heroes آخر فیلم توجه می کنن. منطقیه چون کی دیوید بویی دوست نداره؟ ولی ما دراین خانه بیشتر عاشق صحنههای رقص تو فیلم ها هستیم:)
5. این فیلم از معدود فیلمهاییه که به قدرت و صلابت میگم از کتابش بهتر بود. حوصله ندارم کلی عکس تو این بیان باکس خراب شده بارگزاری کنم وگرنه زیبایی های فیلمسازانهش رو که کلی با احساسات ما بازی کرد نشونتون میدادم. فیلم های 2024؟ نه ممنون 2012 وجود داره.