تکه تکه از ژاپن(1)

  • ۱۴:۰۳

این هفته پست انیمه ای نذاشتم(گذاشتم؟ نمیدونم) برای همین گفتم بیام یه تیکه نابیو بگم از ژاپن. چون بالاخره اوتاکو ها ژاپن رو بهشت برین میبینن ناخودآگاه و این یه قانون نا نوشته است که شده یه بارم دوست دارن برن تو هوای ژاپن نفس بکشن و منتظر مترو بمونن و توی قطار له بشن :)

منبع این حرفای من، کتاب سفرنامه یرادران امیدواره که دو تا برادر جهانگرد بودن نزدیکای سال 1310 بدنیا اومدن. یعنی چند سال بعد از جنگ جهانی دوم و احتمالا دوران پهلوی و رضا شاه بود.(مطمین نیستم). در همیچن وضعیتی، این دو برادر با کلی نقشه کشیدن و مغز و توانایی خودشون و دو تا موتور، پاشدن رفتن جهان رو بگردن. توجه کنید که اون زمان خیابونا و وسایل حمل و نقل درست و حسابی هم نبوده که. هیچکسم این حرکت اینها رو منطقی نمیدونسته(البته عشق به سفر از مادرشون بهشون به ارث رسیده بوده و به خاطر مادرشون، ایندو برادر تقریبا کل ایرانو گشته بودن)

اول رفتن آسیا و آسیای دور، جاهای عجیب و غریبی مثل برمه و بنگال و حتی تبت(که اون زمان بهش میگفتن سرزمین ممنوعه). بعد قطب شمال، بعد آفریقا و آخر هم قطب جنوب برای یه سری تحقیقات.

یه بخشی از سفرنامشون اختصاص داره به ژاپن، سرزمین گل ها. برادران امیدواری که زیاد سرجاشون بند نبودن و همش از شهری به کشوری میرفتن، در کمال تعجب سه ماه تو ژاپن موندگار شدن و خیلی هم لذت بردن. 

اول ورودشون به ژاپن، با سه نفر که خودشون رو به سبک ژاپنی ها معرفی کردن رو به رو شدن

چند تن از ژاپنی ها که برای کارهای اداری ما آمده بودند،دستهایشان را روی زانو گذاشته و احترام گذاشتند. وقتی ما هم خواستیم با آن طرز رفتار احترامات فائقه را به جا بیاوریم، آنها دوباره همان حرکت را تکرار می کردند. گویا اینکار باید آنقدر ادامه پیدا می کرد تا یکی از طرفین رضایت بدهد. از آنجایی که ما از سماجت و پشتکار ژاپنی ها با خبر بودیم، تسلیم شدیم!
 

لازم بود 38 برگه درخواست و ضمانت و غیره و ذالک را پر کنیم و امضای خود را زیر آن ورقه ها بگذاریم و آنها را در ده محل تمبر باران کنیم. در حقیقت، کاری که در سه هفته نمی شد انجام داد را به کمک آن دوستان در سه ساعت انجام دادیم

برادران امیدوار، حسابی تحت تاثیر موج جمعیت ژاپن قرار گرفته بودن(همونی که مردم فوج فوج از یه مترو میرن تو یه متروی دیگه و از بالا شبیه یه دسته مورچه شتابان به نظر میان):

ژاپن در یک کلمه کارخانه آدم سازی است..میلیون ها نفری که باید میهن خود را پیش ببرند و خرابی های دوران جنگ را بپوشانند و با بازار های اروپایی رقابت کنند

این دو برادر مهمان شرکت ایده میتسو بودن. همون شرکتی که در دوران نهضت ملی شدن نفت تو ایران که تو تحریم بودیم ازمون نفت میخرید. مثل اینکه موسس این شرکت انسان مهربان و خوشرویی هم بوده.

البته من این بخش از حرفاش رو درباره دختران ژاپنی که بهشون خوشآمد گفتن و خدمتکار بودن عملا زیاد نفهمیدم

دختران ژاپنی همواره لبخند بر لب دارند و افراد خارجی گمان می برند که در این لبخند پر ملاحت آنها رمز و راز ناگفتنی وجود دارد. حال آنکه با وجود این لبخند ها، درونشان غوغایی بر پاست و قلبشان می گرید و تفکرات اندوه زایی دارند.

و بحث جالبی که درباره عینک مردم ژاپن گفته بود:

هشتاد و پنج درصد مردان ژاپنی حتی اگر نیاز نداشته باشند، عینک نمره ای میزنند گو اینکه از سیمای پروفسوریشان لذت می برند. حال آنکه دختران ژاپنی به ندرت از عینک استفاده می کنند.

که کاملا درسته. معمولا تو اینترنت بزنید انیمه گرل، چندتا دختر با کوله پشتی و عینک میاره درحالیکه دخترهای ژاپنی حتی اگه خیلی داغون باشه وضع چشمشون عینک نمی زنن. 

دلم وقتی آب شد که این دوتا سوکیاکی و سس سویا خورده بودن(منم موووخوام). 

(پ.ن:یه سری رستوران تو ژاپن هست که با 1500 ین میتونی هرچی خواستی سوکیاکی بخوری(نمیدونم میشه 4500 تومن یا 45 هزار تا.)

گو اینکه، اینها اصلا از رخت خواب های معروفی که ژاپنی ها به جای تخت استفاده میکنن لذت نبردند چون بالش ابریشمی از زیر سرشون ایز میخورده و لحاف سنگین بوده و سوراخ هایی داشته که از توش سوز و سرما می اومده=)

فرداش انگار تو توکیو گم شدن و از آقا پلیسه(!) میخوان که راهو نشونشون بده. این هم دوساعت براشون نقشه میکشه. اون هم روی چی؟ کاغذ؟ یا باتوم روی زمین خاکی چون کاغذ و خودکار نبوده.

اون همه خیابان ها ور مکان های دیدنی را با دقت کشید، انگار معتقد بودند که کار را باید به صورت کامل انجام داد. به همین سبب ساعتی وقت ما را گرفت و آنقدر پیچ و خم های خیابان را کشید که خودش تا وسط خیابان رسید. یک اتومبیل به سرعت نزدیک شد و نزدیک بود پلیس را به کشتن بدهد. به این ترتیب ما یک «های» (تنها کلمه ای که یاد گرفته بودن) محکم بر زبان راندیم و به راه افتادیم.

 

خب...خیلی زیاد شد. بقیش هفته بعد. اوسکارسما(خسته نباشید)

هلن تنبل سنسی =)

 

nobody --

آریگاتو گزایماشتا بابت این پست و اطلاعاتT_T

من عمیقا دلم میخواد قبل از مرگم ژاپنو ببینم حتی اگ شده برا ی روز یا ی ساعت باشهT_T کامی ساما... اونگایشیماسT_T یاتو ساماT_T (دارم نوراگامی میبینم گذراس درس میشم بعد ی مدت:/)

دویتاشه ماشته
واقعا منم میخوام. واسه زندگی شاید یه سختیایی داشته باشد، ولی واسه سفر عالیه. اگه بخوام بین آلمانی، ایتالیایی، فرانسه ای چیزی انتخاب کنم در برابر ژاپن...واقعا کشور دوست داشتنی ایه.
ne ne.
kamiiiiii sama. kite.
نوراگامی قشنگه؟من یه بار سعی کردم به دیدنش نمی دونم چرا مزه نداد و نگرفت منو

پ.ن:تازه...بخش بعدیشم خیلی جالبه. درباره مناطق اطراف شهر و هیروشیماست...من خودم پست  بعدی ای که یه روزی("_") میذارم رو بیشتر دوست دارم
nobody --

قشنگه قشنگه قشنگه حقیقتا خیلی قشنگهههههههه البته بعدش باید بری مانگاشو بخونی مث همه ی انیمه ها چون الان چند سال میگذره ولی اصن اقدامی نکردن برا ساختن فصل سومش... ولی خب پیشنهاد میشه خیلی قشنگههههه =)))))))))))

 

پ.ن: بچیجیحییتیقنسجسجسن من منتظرشم *-*

باشه باشه :") اوجیسکه
رفتم که دانلود کنم :)
:]♡ ომʝεძεհ

انقدر روون بود پست ک بر تنبلیم غلبه کردم و خوندم😅

موفق باشی عزیز♡

خدا رو شکر... امم... که خوندید  ^_^
ممنون. شما هم همینطور
nobody --

هونتو؟ ♡_♡

هوم.
تازه یادم اومد اونموقع که دیدمش قبلش فقط یه انیمه دیده بودم حالیم نبود
یه قسمت دیدم. خیلی خفنننه
nobody --

بذسبسثفحصخقلصنلمقص دیدیییییی عررررررT-----------T

من الان قسمت 10 فصل دومشمT-T هارتمممممم

اوجیسکه اوجیسکه
 =))
اتوووو...فکر کنم گوگل ترنسلیت ذهنیت یه ذره قاطی کرده باشه :")
nobody --

XDDDDDDDDD گوگل ترنسلیت ذهن من از این بهتر نمیشه XD

رفیقِ نیمه راه

خیلی زندگی رویایــی...
نمیدونم اگه مثلا دوتا خارجی برن ژاپن مثل ژاپنی ها بهشون خوش میگذره یا نه!؟ ^_^

ولی 1500 ین خیلی بیشتراز این حرفهاست قیمتشااا... خیلی خیلی فکر کنم -_-

آرههه که خوش میگذره. تازه خارجی ها بیشتر بهشن خوش میگذر چون این رسوم و حکات زاپنیها براشون جالبه. تو پست بعدی ماجرا جالبتر میشه.

نمیدنم والا. تو اینترنت زدم زد حدود 3000 تومن فکر کنم...
ای وای
پس میشه
4 میلیون و پونصد؟
وووی. اون تیکه رو باید پاک کنم !
هیوا جعفری

چقدر قشنگ... من تا حالا تجربه ی انیمه نداشتم و بیشتر طرفدار kdrama بودم. مشتاق شدم...

من هم یه دوران کی درامری و یه ذره کی پاپری(یه کوچولو) داشتم. ولی انیمه...آگه خوباشو ببینه آدم واقعا رو زندگیش تاثیر میذاره.
آگه خواستید بالای وبلاگ یه قسمت انیمه بورد داره، لیست پستای آشنایی با انیمه هست، میتونید بهش سر بزنید. =)
گمـــــــشده :)

خیلی حس خوبی داشت این نوشته

ممنونم دستت درد نکنه

راستی انیمه چیزی مدنظرت هست معرفی کنی بهم؟ از این انیمه های فصلی ترجیحا

^_^
خوشحالم که خوشتون اومده =)

اونی که الان دارم نگاه می کنم دوراراراست که عالیـــع فقط یه ذره طول میکشه که آدمو جذب کنه.
قلب های پاندورا هم خیلی خوبه فقط از جایی به بعد مانگا ست.
Carol and tuesday  هم خوبه ولی لحن خیلی ارومی داره. بیشتر برای آرامش ذهنی خوبه تا هیجان. 
free bird

سلام :)

بله بله مدت هاست که پست انیمه‌ای نگذاشتید ، مدت‌هاست.

 اون دو برادر واقعا ماجراجو بنظر میانD:

من بیشتر دوست دارم‌ ، به روستا ها و شهر‌های کوچیکشون برم‌ :)) البته اگر همونطوری‌که تو انیمه‌هاشون‌ نشون‌می‌ده باشه.

لحافاشون سوراخ داشته ؟ اوه نه :( 

خیلی ممنون ، من خیلی منتظر همچنین پستی بودم‌ :))

 

 

 

=]
(با اضطراب لبخند می زند)
واقعا خیلی ماجراهای جالبی داشتن. یه موزه هم دارن تو کاخ سعدآباد که خیلی جالبه. تهران.
پست بعدی درباره همینه(اگه حوصله کنم) اونحاها هم رفتن.
سوراخ نه. کلا تشکاشون انگار یه جوری بوده که کل بدن رو نمی پوشونده. این بیچاره هام گفتن ژاپنی ها چه صبری دارن :)
خواهش می کنم =)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
Designed By Erfan Powered by Bayan