سبک تر از بال یک پرنده آبی

  • ۰۱:۲۵

واقعا هیچ احساسی نمیتونه جای احساس موقع خوندن یه کتاب خوب رو بگیره. حتی دیدن یه انیمه خوب هم نمیتونه.

وقتی شروع می کنی به خوندن، آروم آروم آروم درونش ذوب میشی، لابه لای صفحاتش حل میشی. یه کم بعد، فراموش می کنی که میخوای نفس بکشی. فراموش می کنی چطور صفحه ها رو ورق بزنی. اسمت رو، حتی اسم حروف و زبانی که داری کتاب رو بهش می خونی فراموش میکنی. 

تا اینکه به یه جایی میرسی که دیگه نمیتونی تحمل کنی. باید کتابو بذاری زمین و سعی کنی نفس کشیدن رو به یاد بیاری. بخوای بلند شی و پرواز کنی، یک احساس آبی رنگ و زیبا درونت بال می زند که مجبورت میکند تکان بخوری.

حس میکنی که از....بال های آن پرنده آبی هم سبک تری.

 

 

 

 

تلخ و اعصاب خرد کن نوشت:احساس شگفت انگیزیه، خوندنشون. کتاب ها رو میگم. ولی نوشتنشون درد داره. نه یه درد لذت بخش، واقعا درد داره. از همون دردایی که ذهن انسان ذاتا ازش فراریه، و مشکل اینه که نمیتونی فریاد بکشی. فقط مجبوری کلمه ها رو از هزارمین تا اولی، هفت تا هفت بشماری.

درد داره، مخصوصا وقتایی که نمیتونی یا نمیخوای بنویسی.

Roham Gh

درک میکنم :)

اهل چه جور کتابی هستین؟!

:))
داستانی، فانتزی وتخیلی از همه ببشتر. 
وایولت

الان شاهکش خوندی این حس بهت دست داد یا کلا گفتی؟

آدم که کلا از این احساسا بهش دست نمی ده P: 

نمیدونم چرا این شاهکش انقدر ساده و خوبه
شیفته گونه

چه کتابی داشتی می خوندی؟؟؟

حماسه شاهکش:ترس مرد فرزانه
البته این جلد دومشه. به شدت پیشنهاد میکنم
عشق کتاب

راست میگی. هیچی نمیتونه جای یه کتاب خوب رو بگیره...

هیچی هیچی :)
Violet JArron

شاهکش ساده نیست. اگه بری تیوری هاش رو بخونی  متوجه میشی که کلی حقایق عجیب و خاص داره که داستان رو غیر قابل پیش بینی و پیچیده می کنه.

اما قبول دارم. این قدر طولانیه که ذره ذره حقایق رو به خوردت می ده و فرصت می کنی درست باهاش ارتباط برقرار کنی.

از قسمت دوم که کواث دانشگاه رو ترک می کنه کتاب خیلی بهتر می شه. توصیفاتش بهتر و جذاب تر می شن. من بی صبرانه منتظرم کلش رو تموم کنی تا ببینم درمورد تیوری هاش چی فکر می کنی.

پ.ن: دیدی هر کتابی که میخونی روی ایده پردازی ها و نوشتنت تاثیر می ذاره؟ مثلا الان که داری شاهکش می خونی ذهنت باز تر شده و قشنگ تر می نویسی. اما به احتمال زیاد وقتی که داشتی ناطور دشت می خوندی ذهنت تعطیل بوده، نه؟

درمورد اورسینه دوتا پیشنهاد دارم.

الان میدونی آخر جلد اولت قراره چی بشه و فقط توی فصل شونزده گیر کردی، یا کلا نمی دونی باید با بقیه ی داستان چی کار کنی؟

اگه فقط مشکلت یکی دو فصله، به نظرم برو سراغ بقیش. فصل شونزده بالاخره درست میشه.

اگه نمیدونی با کلش باید چی کار کنی، بروگذشته. یه فصل ده دوازده صفحه ای درمورد آشنایی اورسینه و استاد پرایم بنویس. یه کم خانوادش رو توصیف کن.

ناراحت نشیا، اما من به عنوان خواننده حس می کنم دلیل نفرت اورسینه از زندگی اشرافی رو نمی فهمم. یه قانون نویسندگی هست که می گه :«نگو، نشان بده.»

اورسینه مدام داره درمورد مزخرف بودن خانوادش غر می زنه.(من مشکوکم که از رندان ها نیست!) اما اصلا نشون ندادی که مشکل رندان ها چیه. یه چیزایی باید از مامان و باباش نشون بدی که آدم متوجه بشه آدمای حالبی نیستن. البته نه این که خصمانه و خشنشون بکنی! نه! زیاده روی درست نیست.

مثلا قرار پ.ن باشه!

 

دقیقا! توصیف تو خیلی بهتر بود. انگار نغمه آتش و یخه که داره به زبان هری پاتر حرف میزنه. برای همین انقدر خوب و خاصه
منم همینو فکر می کردم، ولی من یه جورایی از این جاش بیشتر خوشم میاد. مثلا اون تیکه که با سیم و ویل مست کرده بودن و داشت براشون قصه میگفت، وای خدایا، یکی باید از روی این یه انیمه بسازه. یا مثلا روبه رو شدن الودین با آئوری و کواث...البته، امکانش صفره که انیمه بشه. احتمالا یه سریال ازش بسازن و گند بزنن بهش، مثل خیلی کتابای دیگه.
پ.ن:آره دقیقا. نمیدونمی اون موقع که داشتم از پردونه شانس طاقچه سافاده میکردم تو چه حال و هوایی بودم. حس می کردم کتاب زدم(به صورت مواد مخدر) و رو آسمونام
نگو اصلا....واقعا خیلی سخته همه از یه کتابی خوششون بیاد ولی تو ازش حالت به هم بخوره. ناطور دشت شکنجع بود.


پ.ن از پیام طولانی تر شد P: 
خب...راستش میدونم مییخوام چیکارش کنم. یه جورای زیادی میدونم. کلی نقشه و طرح براش دارم که در همزمان غیرممکنه. مثلا دوست دارم ویلین یه گروه جمع و جور باشه، ولی در عین حال دلم میخواد یه ارتش بزرگ رو توصیف کنم(میدونم. نشانه هایی از خود درگیری مزمن درم دیده شده) یا اینکه میخوام اورسینه خیلی ساکت باشه و به دلایل یه سری مورد در گذشتش هیچوقت حرفی که توی ذهنشه رو نزنه. ولی همچنان میخوام یه چیز کواث گونه باشه. قرمز و فلفل گونه. :/

باور کن...دلم میخواد برم سراغش، ولی من به شدت موجود تنبل و راحت طلبی هستم(شدم؟بودم؟) و هربار که میخوام شروع کنم به بیل زدن اوورسینه میرم فصل اولشو اصلاح میکنم اونم تا نصفه :/ الان یه جوریه که هروقت فصل اولو باز میکنم لپتاپم جیغ میکشه، خاموش میشه D: 

نه بابا، چرا باید ناراحت بشم. خودمم نمی فهمم D; 
البته نمی فهمیدم، چند وقت پیش فهمیدم چیکارش کنم. یه جورایی اینبار اورسینه باهام همکاری کرد. قراره در ویرایش جدید (هشتگ پووووف)  در طول سفرش به پایتخت یه سری چیزها در قالب خواب و یادآوری فاش بشه.
البته، حتی اگه اورسینه به خاطر تنفر از پدر و مادرش یه ذره شک و تردید داشته باشه، پدر و مادرش بدون تردید از اورسینه متنفرن، و دلیل خودشونم دارن...
free bird

چه حس خوب و آرامش بخشی داشت خوندن کلمات‌تون :) 

ان‌شاءالله همیشه بتونین کتاب‌های خوب بخونین D: 

خوشحالم که حس خوبی داشت.

راستش، موقع خوندنش داشتم به وبلاگ شما فکر می کردم. رفتم یه چیزیو توش چک کنم دیدم اسم کاربری شما پرنده آزاده نه پرنده آبی :/ یه جورایی من همش احساس می کردم پرنده آبی باشه، به خاطر قالبتون و اینا...بعد هر وقت آهنگ blue bird ناروتو شیپودن رو میشنیدم یاد شما میافتادم
free bird

خدااای من (دستش را حیرت‌زده جلوی دهانش گرفته ) 

باورم نمی‌شه ! جدی می‌گین ؟ T_T 

خیلی خوشحال شدم که لحظاتی بوده که هلن به من فکر می‌کرده :)))) (عمیق‌ترین لبخند ممکن ) 

خب چیکار کنم، فکر کردن بهتون خیلی خوش میگذره(لبخند بچگونه) حرفاتون، پستاتون که انقدر آبی گونه هستن، حتی قالب وبلاگتون خیلی آرام بخشن، یه جوری که آدم دوست داره همونطور الکی تو وبلاگ بچرخه و پستایی که قبلا خونده رو بخونه.

توی حدود 30 قسمت از ناروتو، هر وقت اوپنینگشو میشنیدم یاد شما میافتادم ^_^
بنده خدا

یه کتاب خوب ....

اصلا یه کتاب خوب چجوریه؟

قضیه کتاب خوب:
یه کتاب خوب، کتابیه که باعث بشه مردم از بال یه پرنده آبی سبک تر بشن.
عکس این قضیه هم صادقه. یعنی کتابی که باعث بشه مردم از بال یه پرنده آبی سبک تر بشن کتاب خوبیه :)
nobody ~!

وای هلن هلن هلن... داری کوئوت می خونی؟ :))))))))))

عاح قلبم. :)))))))))))

کوئوت یکی از بهترین... و خفن ترین... و قشنگ ترین رمان های فانتزی ای که خوندم تابحال...

آره آرههههههههه 
(ذوق مرگ شدن)
به نظرم باید یه پست کامل تر مینوشتم درباره اینکه چقدر...خوبه. یه جوریه که آدم وسطش یادش میره نفس بکشه...وای خدا..

@violetjarron

بیا ایشون رو تحویل بگیر *_^
nobody ~!

وای آرهه آرهه آرههههه خیلی خوبه... اصلا... من یه بار دیگه هم باید بخونمش... خوندی کامل؟ یهو نگم یه چیزی اسپویل شه واست :دی

 

این آیدی برا کجاست؟ D:

نه هنوز اول بخش دوم جلد دومم. اونجا که رفته پیش اون نجیب زاده وینتاسیه. دلم نمیاد سریع تمومشکنم..ولی تا به خودم میام میبینم یکعالمه خوندم =_+

آیدی بیان وایولت جی آرون، یکی از دوستام از بوک پیج

nobody ~!

اقاااا این فقط منم یا شماها هم می خوایید انگلیسی جلد سوم کوئوتو بخونید؟ :)) نمی تونم صب کنم واقعا تا ترجمه بشهههه بعد چاپ بشههه صد قرن طول می کشه :/

 

عاوو... فقط یه سوال... با آیدی بیان هم مگه می شه پی ام داد به کسی؟ :دی

من یه بار این کارو با کتاب دومش کردم. خیلی سخته. اون حس خاصی که فارسیش داره رو نمیده...دیدی که چقدر همه توصیفا رو میپیچونه راتفوس، من توانایی لازم برای اینکار بزرگ رو ندارم...


نه نمیشه &_& ولی من دیدم مردم تو کامنتاشون اینجوری توجه همدیگه رو جلب می کنن(یهچیزی تو مایه های تگ گردن؟)
nobody ~!

عه... ولی اگه ترجمه ش خیلی طول بکشه مجبور می شمم. همینطوری کلی صب کردم بخاطر جلد آخرش...

 

عاووو جدی؟ چه جالب ._. (جنبه های پنهان بیان)

من میتونم تحمل کنم(چهره آرام)

البته مطمئن نیستم که کار کنه یا نه، منظروم اینه که طرفو خبر کنه...بیشتر شبیه اینه که اسم طرفو داد بزنی و فرد اگه اون اطراف باشه بشنوه
nobody ~!

همین الان داشتم یه دور دیگه کوئوتو ورق می زدم... و فهمیدم که الودین چقدرررررر خوبه. وای وای. منو انداختی تو گودال «برای بار دوم خوندن تمام جلدهای کوئوت» =__=

به «مقدمه ای بر عوضی احمق نبودن» رسیدی؟ :دی

الودین خوبه...ولی آئوری بهتره ^_^ 
به نظرت نباید انیمه بشه این کتاب؟ اصلا اون صحنه ای که الودین و آئوری و کواث به هم میرسن....اونجا رو دقیقا انیمه ای تصور می کردم، با بادی که داره لا به لای موهاشون می وزه...

آره خیییلی وقته
Violet JArron

حالا واقعا چی کار کنیم؟

جلد سومش احتمالا دویست سیصد هزار تومن باشه. تازه معلوم نیست ترجمه میشه یا نه. اگر هم بشه، باز پیدا کردنش توی بازار آسون نیست. من یه سال بدبختی کشیدم تا جلد دوم رو گیر اوردم.

سال2021شد راتفوس منتشرش نمیکنه؟

 

به نظرم بیشتر باید الان نگران این باشیم که تا 2021 زنده میمونیم یا نه :| تا تورم. 
nobody ~!

الودین خیلی لوس و خیلی خوبهههه. اونجاش که می ره لباسای اون استادعه (و اسمش هم یادم نیست=_=) رو که ازش متنفرعه آتیش می زنه... قلبم... کراشم بود یه زمان :دی

آرهههه آرهههه منم موافقم. خیلی خوب می شه. اگه عود زدناش رو هم انیمه ای بخونن دیگه محشر می شه.

 

خانم وایولت،

بلی دیگه اومد تو لیستم یه بار دیگه خوندنش =)

صحنه ی به دار آویخته شدن کوئوت...؟ چییی؟

من می خوام یه چیزایی بپرسم ازت ولی نمی دونم هلن رسیده به اونجاهاش یا نههه می ترسم بگم اسپویل شه. :/

لوس رو خوب اومدی :) 

(قلبش میگسرد) آخ...این چه کاریه با من میکنی....آخه فکر کن...وای نه فکر نکن...اصلا بیخیال...فقط تصور کن...آئوری زیر نور ماه با چشم های درشت انیمه ای، و آهنگ کله خر کله خر به ژاپنی...ووی




Violet JArron

منم دنبال اینم که روانپریش باشم...

مثلا اون اشراف زاده توی کتابم رو یادته؟ تاتاد رو می گم. دوست دارم خواننده رو بهش علاقه مند کنم آخرشم بکشمش.

عاشق رحم و شفقتم هستم یعنی|:

من هنوز دارم تمرین میکنم. آخع میدونی...کشتن داریم تا کشتن. یه سری کشتنا، برای پیش رفتن داستانه و باعث بهتر شدن داستان میشه. ولی من هنوز اون نوع رو یاد نگرفتم. هوووف
nobody ~!

وای T-T

میگم...یه چیزی...


اون چالش سی روز رو که بهم دادی...الان حتما فکر میکنی چرا پیداش نشد. راستش دارم توی یه وبلاگ دیگه مینویسمش، که تقریبا هیچ دنبال کننده ای نداره *_* و وبلاگ مشترک من و وایولته...

راستش...از خالی بودنش خوشم نمیاد...دوست داری...یعنی...مشکلی نداری تو خصوصی برات لینکشو بفرستم؟ اینجوری اگه تو ووایولت با هم دیگه بحث شاهکشی یا غیر شاهکشی(احتمالا با همدیگه کلی اشتراک پیدا میکنید. چند فصل از کتابش تو بوک پیج هست...کوتاهه ولی وحشتنــــــاک خوبه)

وایولت

نوبادی خانم من توی وبلاگت یه کامنت گذاشتم. نرسید به دستت؟

nobody ~!

مشکل؟ نهههه کلی خوشحال می شم بخونمشونننن*^*

 

عهه داستان داره؟*-* هیهیهیهی باید کشف کنیم همه ی اشتراکاتمون رو :دی

اوتاکو می باشد؟ :دی

 

(ذوق زده می رود می نشیند توی پنل وی آر آل دریمز، پایش را می اندازد روی آن یکی و منتظر می ماند تا وبلاگ هلن و وایولت را بخواند)

آره...منم یکمی از داستانمو همون سایت گذاشتم(ولی وحشتناک داغونه. نرو پیداش کـــــــــــــــــــــــــن) 

چند تا انیمه دیده، ولی اوتاکو نیستش...
آقا یه لحظه..چرا از من میپرسی؟ احساس حلقه ای رو دارم که بین دو تا حلقه دیگست

برات توی خصوصی فرستادم :)
nobody ~!

حتما پیداش می کنم^-^

 

😂😂😂😂😂

حله :دی

به فنا رفتم :|


D:
Violet JArron

یه چیز دیگه هم که یادم رفت بگم.... اینه که استفاده از استاد و معلم دیگه خیلی کلیشه ای شده... من خوشم نمیاد. اما یه پیرزن هست که(ابرو بالا می اندازد) یه چندتا حقه ی جادوگری به آرنت یاد میده... فکر کنم این بد نباشه. حصوصا این که این پیرزنه یه کشیش مرده اس که روحش سرگردونه و....

سر فرصت داستان مرگش رو مینویسم.

 

ولی خداییش آرنت مهارت شمشیرزنیش از همون جلد اول خوبه. جون از بچگی وارد تاج شکسته شده و برانتل و ایلاس ترتیبش رو دادن.

اما بالاخره باید یه جیزایی یاد بگیره، نه؟

 

احتمالا مشکل از سیستم جادوییمه. آموزش و یادگیری نداره. یه نوع خاصه. ولی مثل این که باید یادگرفتنیش بکنم.

 

از شخصیت های جادوگر قدرتمند که غیر انسانی هستن و یه استاد خفن گیرشون میاد خوشم نمیاد! زیادی تکراری و غیر قابل لمسه.

شخصیت باید واقعی باشه. با نقاط ضعف و قوت خودش.

نه دقیقا استاد و معلم.
خب...منظورم اینه که...
دوباره ناروتو رو مثال میزنم:
داشتن استاد جزو روتین های زندگی نینجایی هست، و هر سه نینجای جوون یه استاد دارن(که همیشه هم یه پیرمرد دانا نیست)
جذابیتش همون چیزیه که توی پرانتز گفتم.
 اون استادا فقط نقششون استاد بودن نیست، توی سرنوشت و زندگی خیلی از شخصیت ها دیگه نقش دارن و سرنوشت خودشونو هم دارن.
و البته، متفاوتن.
مثلا اینا چندتا از استادای ناروتو ان:
و
هستن.
خلاصه اینکه...
تصمیم بر آن است که استاد پرایم را تا حد امکان غیر کلیشه ای بنمایم.

ولازم نیست سیستم آموزشی بسازیم...واقعا. آموز و پرورش که نیمخوایم تاسیس کنیم D: راه و اتفاقات باید استاد شخصیت باشن(شیخ ادامه می دهد): مثلا فلورین یه جوراییه استاد کواثه D:
Violet JArron

تیکه ی بهم دروغ گفتی چشه؟ انیمه گونه اس؟

من خودم این طور تصورش میکنم که آرنت توی چهارچوب در یا کنار دیوار به چیزی تکیه زده و صدای بی روحش گوش باباش رو خراش میده....

لعنتی دارم کتابم رو هم توی وبلاگت می نویسم! عجب!

 

پ.ن:اون آهنگ cascade فوق العادس!!!

نه...به نظرم خیلی جذابه..
با شخصیت آرنت هم میخونه.

- من که مشکلی ندارم. تو مشکل داری وبلاگ؟
+نه!
-تازه از خدامونم هست
+(تند تند سرتکان دادن)


پ.ن:آرههههه
حیف که اندینگ بود. اندینگای ناروتو معمولا 10 قسمتن، درحالیکه اوپنینگاش یه فصل طول میکشن...
(شعار cascade باید اوپنینگ می شد سر می دهد)

پ.ن:ببخشید دیر جواب دادم. یهو فعالیت های نمره مثبت دار ریخت روی سرمون برای بهتر شدن نمرات درخشان میانترم *_* اصلا وقت نکردم نظرا رو بخونم)
Violet JArron

واییی استخدام شدن ایلاس توسط اون تاجرههه. چرا به فکر خودم نرسید!!!!! تنکس ا لات هانی!!!! ^____^

خیلییییییی منطقی و خوبه. اصلا کار ایلاس همینه!!!

**

اهنگ you can do it رو هم دوست داشتم. الان هزار بار هردوتاشونو گوش دادم.

 

عکسا باز نمیشن. خیلی از عکسایی که قبلا هم میخواستی نشونم بدی باز نمیشدن. می زنم روشون دوباره وارد وبلاگت میشم. ولی حق با توئه. استاد باید وجود داشته باشه. اما غیر کلیشه ای.

یه نکته: اون مشکلت درمورد ساناپا یادته؟ بهت گفتم آدریان رو وارد رویا کنه تا بتونه کنترلش رو به دست بگیره؟ با توجه به این که توی کولاک و برف هستن، می شه این جوری که کرد که آدریان وسط راه از شدت سرما و کولاک بی جون میشه و داره خوابش میبره. بعد ساناپا وارد رویاش میشه و کنترلش میکنه. اصل مطلب اینه که ساپانا (یا ساناپا بود؟) فقط کسی رو میتونه کنترل کنه که خواب باشه یا نزدیک به خوابیدن باشه.

یه سوال بپرسم: چرا از فلین خوشت میاد؟ اخه تو که شخصیتش رو نمیشناسی و هیچ دیالوگی هم ازش نشنیدی. پس چجوری دوستش داری؟ اخه من خودم تا با کسی آشنا نشم نمیتونم دوستش داشته باشم.

 

فلین انیمه ای رو ببین.

http://uupload.ir/files/n9b_img_20200524_213541.jpg

 

حالا تاناد و سول انیمه ای (سول یه دختر مو سبزه که عاشق تاناد میشه. البته رنگ چشماشون درست نیست توی عکس. ولی خیلی شبیه بودن. پینترست گردی شده یکی از تفریحات سالمم.)

http://uupload.ir/files/a1t0_e643fc80822e909576d10a0264b42597.jpg

 

اینم نایسرا گونه می باشد

http://uupload.ir/files/3o87_fantasy-sorceress-girl-long-hair-magic-hd-wallpaper-preview.jpg

 

اگه گفتی این دو عکس از کیه؟

(نمیدونم کس خاصی توی انیمه هاست یا نه.)

 

http://uupload.ir/files/pv15_d6a6fbfdf5f2f41ee5a62895c7ad23f4.jpg
 
http://uupload.ir/files/phv7_3a0653ffca6355d259b1ffdfb9404755.jpg
خواهش میکنم خواهش می کنم^__^(ذوق مرگ شده که بالاخره ایده هایش بدردخوردند)
**
من هم اون رو خیلی خیلی دوست داشت...حیف کع ویدئو آپلود کردن خیلی دردسر داره، وگرنه برات تصویراشونم میفرستادم. ترکیب آهنگه با تصویر اوپنینگ و اندینگ خیلی قشنگ میشهههه ^_^

ای وای باز نشدن؟
خب...توضیح میدم...یکشیشون یه غورباقه بود!

راستش...من کلا بیخیال اون ایده هه شدم. تو داستان فالش میخوند و ریتمو خراب میکرد. اصلا ساپانا نقش زیادی توی داستان قرار نیست داشته باشه(حداقل نه تو جلد اول)

چرا فلین رو دوست دارم؟ خب...بیشتر به خاطر تاثیریه که ممکنه رو آرنت بذاره و البته...رابطه که در آینده بینشون ایجاد میشه. فکر کن یه دختر موقرمز(که معمولا به قوی بودن و شیطونی و معروفن) همراه آرنت بشه...این رابطه خواهر و برادری بینشون برام جذابه.
همینطور اینکه فلین در آینده چی قراره بشه تو همچین جوی،یعنی آرنت مثل برادر، ایلاس به عنوان پدر و تاج شکسته به عنوان محل زندگی.(عجب آش شله قلم کاری، ولی من عاشقشممممم)
در کل، فلین برای من جذاب ترین عنصر کل داستانته. نمیتونی یه کاری کنی فاصله سنیش با آرنت کمتر باشه...یا اینکه..نمیدونم، تو مجموعه اصلی بزرگ تر بشه؟(مثلا وقتی مادرش میاد میدش به ایلاس فلین یکی، دوسالش باشه.)
+++++
وای نهههههه این فلین نیست...این زیادی گوگول موگوله
فلین باید یه ذره قوی گونه تر باشه
فلین اینه:
https://i.pinimg.com/originals/5e/ae/af/5eaeaf27f0b6c317ed45f21703e27083.jpg
(قابل توجهه که بگم، اسم این شخصیته کوشینا اوزوماکیه)

وای...
نایسرا رو دوست داشت. فوق خفن شده!(البته، فکر کنم باید یه ذره زیبایی سحر گونه بیشتر میداشت)


اورسیییییییییینه!!

وای من این شخصیته رو میشناسم....اسمش روبی رزه. از انیمه rwby 
فکر کنم مدل انیمه ای اورسینه رو پیدا کردم.
همینننننننه

Violet JArron

آرنت و نکس هیچی ندارن واقعا. کل اساس داستانم رو روی شخصیتی ریختم که کاملا انسانیه و هیچ چیز غیر طبیعی ای نداره.

سریال دختر امپراتور رو دیدی آیا؟ اگه دیدی یه چیزی توی اون بود که شبیه قضیه ی تاج شکسته اس.

امپراتور پسر خودش رو از بچگی به یه نفر دیگه می ده تا از خطر دورش کنه. بعد برادر زاده اش رو میاره به عنوان شاهزاده بزرگ می کنه.

اوه...
پس فکر کنم همون استخدام شدن منطق داستان رو اوکی میکنه.

نه...نه دیدم نه شندیم.

Violet JArron

استخدام شدن خیلییییی خوبه. اما اگه آرنت فرار کنه و واقعا ایلاس از برده فروش ها بخرتش داستان بهتر میشه. نباید گذشته ی آرنت رو خیلی شیر تو شیر کنم.

 

وای استاد قورباغه؟؟!!! فکر خوبیه! شاید یه استاد عجیب و غریب توی یه قسمتی از داستان واسه آرنت بذارم. بسیار این ایده دوست! (انگار تمپی شدم!)

 

اختلاف سنیشون رو میکنم نه سال. البته کل مشکل من اینه که ایلاس چجوری راضی میشه آرنت فلین رو پیش خودش ببره. (به نظرم بهتره فلین فکر کنه آرنت برادر واقعیشه. ولی سخته. کلا چرا همه چی سخته؟!)

فلین نقش وجدان آرنت رو داره. تنها دلیل خوب موندن آرنت و تنها چزیی که آرنت رو از کشتن خودش(چون نمیخواد آدمکش باشه) باز می داره. فلین همیشه باعث میشه آرنت یه قدم به عقب برگرده و پل های پشت سرش رو درست کنه. ولی قبول دارم باید خشن و با نمک باشه. مخصوصا حالا که توی تاج شکسته اس حالت پسرونه هم داره!

 

واقعا اورسینه ی انیمه ایه! حتی موهاش هم مشکی قرمزه! کپی برابر اصل!

 

نایسرا چشماش باید آبی باشه البته. اگه بنفش باشه میشه ینفر نوجوان! (ینفر توی ویچره) و به نظرت خوشگل باشه غیر منطقی نیست؟ اخه آرنت خودش خیلی خوش قیافه از آب درامده. اگه هردوشون خوشگل باشن یکم غر منطقیه.به جاش آرنت میتونه از اخلاق و کمالات بانو نایسرا واسمون تعریف کنه. بعله!

 

پ.ن: شنبه امتحان ریاضی نوبت دارم! همه ساعت هفت عصر هستن! بدبخت شدم!

 

راستی، اورسینه به کجا رسید؟ من دیروز با گوشی نصفه ی دوم چاقو کشی آرنت به پدرش رو نوشتم. خیلیی دوستش دارم. فقط دیالوگ هاش خوب نیست. باید بیشتر روش کار بشه.

 

 

 

 

بعله بعله...همینطور که مشاهده میکنید، ناروتو پر از ایده های خوب است :)

به نظرم اون دلیلی که براش ساختی خوب بود. همونی که....میدونی دیگه...


نه باید خوشگل باشه. لازم نیست خوشگلی غیرانسانیم داشته باشه، ولی خب...لیلی باید به چشم مجنون زیبا بیاد دیگه(چشمک)

پ.ن:من رو در غم خودت شریک بدان(آه کشیدن) 
Violet JArron

الان پیام خودم رو خوندم قشنگ استرس و تنش امتحانات رو درش میبینم. انگار افتادن دنبالم.

راستی، برای ستاره ها برقص رو توی بوک پیج گذاشتم که نظرات بیش تری برای ویرایش بهم بدن.

امتحانات...
خدایا فکر کردن بهش ترسناکه. چند تای اول مشکلی نیست، بعد میرسیم به ریاضی و فیزیک که غیرقابل تقلبن *_* بعد دوباره اوضاع آروم میشه...
خوب نیست خوب نیست..

الان بهش سر میزنم ببینم چی گفتن ^_*
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
Designed By Erfan Powered by Bayan