دو غافلگیری + سه و نیم نا غافلگیری

  • ۱۹:۱۰

اولی:چند شب پیش، داشتم در تنهایی خویش با لپتاپ ور میرفتم و ناروتو(فین فین) میدیدم که صدای تلوزیون از توی پذیرایی نظرمو جلب کرد. خانواده اونور داشتن یه فیلم نگاه می کردن.(منظور از خانواده، بارانه درواقع. چون بابا تو گوشیش بود و مامان خواب بود! چه انتظاری دارید آخه. مادرجان وقتی باسیلیسک داشت هری رو میخورد، خوابش برد. الان بیدار بمونه؟)

یه فیلم ایرانی بود، به اسم مادری که از یکچهارم فیلم رسیدم و اولاشو ندیدم، ولی کاملا متوجه شدم چی بود. داستان یه...خانواده بود. خواهر کوچیکتر، خواهر بزرگتر، دختر و همسر خواهر بزرگتر و مادربزرگشون. هرکدوم اینها ماجرای خودشونو داشتن، و همه شخصیت فرعیا دقیق و قشنگ بودن و هیچی اضافه نبود. 

خواهر کوچیکه عاشق شده بود و عشقش خیلی وقت بود که جوابشو نمی داد. از اون طرف، خواهر بزرگتر و شوهرش جدا از هم زندگی میکردن. راستش، توضیح دقیق داستان شاید مزه شو ازتون بگیره، فقط اینطوری بگم که داستاناشون کاملا قشنگ به هم گره میخورد، و شخصیت اصلیش هم با وجود اینکه کلیشه به نظر میاد، شکست عشقی، اما واقعا دوست داشتنی و قوی بود. طوری که احساس میکردم دارم انیمه میبینم تا فیلم ایرانی.

بازی عالی. انتخاب بازیگر عالی. موسیقی عالی، و قاب بندیا اصلا رو مخ و پرطمطمراق نبودن( منظورم از پر طمطراق، زوم کردن روی اشیا رمانتیک گونه و بی ربط، قدم زدن های الکی شخصیتا و خیره به افق شدن، یا قاب های اغراق آمیزه که به جای قشنگ تر کردن، میزنه تو چشم)

خلاصه اینکه، دوستش داشتم و حتی میتونست طولانی تر بشه. :)

اول میخواستم بگم اسمش بی ربط بود، ولی دیدم زیادم بی ربط نیست و بسیار هم دوست داشتنیه :) وقتی ارتباط شخصیت ها رو میبینم.

 

دومی: دیشب دوباره با خانواده(اینبار مادر تو گوشی، پدر در حال ور رفتن با زخم روی پاش) جشن دلتنگی رو دیدم، که مفهوم اصلیش فضای مجازی و نقشش تو زندگیا بود. البته، آخرش یه ذره حاشیه رفت، ولی حاشیه مثبت و خوبی بود. اینهم درباره چند تا شخصیت بود، ولی جدا از هم که بعضیاشون به هم وصل میشدن و اکثرشون هم تو دنیای مجازی به هم متصل بودن. اینهم شخصیت پردازی و بازی عالی بود، و هیچی اضافه نداشت.

راستش، جالبی این فیلم این بود که اوایل داستان، مشکلات زندگیشونو مینداختن(و مینداختی) گردن فضای مجازی. اما بعدا میفهمیدن(میفهمیدی)که اشکال های ریز و درشتی که دارن، به خاطر خودشونه و اگه خودشون این اشکالات رو نداشتن، زندگیشون اینجوری نمیشد.

برعکس مادری، این فیلم بیشتر از اینکه انیمه ای و پر محبت باشه، واقع گرا بود، و شخصیت هاش رو میتونستی دور و برت، تو خیابون، تو خونت و حتی توی لباسایی که پوشیدی :) پیدا کنی.

من به شخصه شبیه همسر اون خانوم بارداره بودم که اسمشو یادم نمیاد :)

فقط به دلایلی یه ذره خورد تو ذوقم، اول اینکه، اسمش کاملا بی ربط بود. پس به امید مفهوم یافتنش نگاه نکنید. دوم، این وبد که داستان ها به هم گره نخوردن. یعنی من منتظر بودم به شکل...چیو مثال بزنم آخه؟ به شکل انیمه ها :) آخر سر شخصیت های به ظاهر بی ربط به هم گره بخورن و داستاناشون به هم برسه. در حالیکه فقط قصه دوتاشون به هم رسید(که قصه های مورد علاقه من هم بودن) و به جز یه سری اتصال های کوچیک اوایل داستان، به هم مرتبط نشدن. پس منتظر این ماجرا هم نباشید :)

 

 

دومی و نصفی:راستش تو این دو تا فیلم، یه مسئله ای خیلی برام پررنگ بود، که شاید به خاطر سنم نتونستم درکش کنم(به هرحال محدودیته دیگه) و اون عشق بود. این عشق توی مانکن و دل هم گیجم کردن/دارن می کنن. این عشقی که میگی من عاشق فلانیم، و وقتی رهات میکنه کلی نابود میشی و یا اینکه سعی میکنی به زور نگهش داری. اون هم بدون هیچ دلیلی. میدونم، الان با جمله عشق رو با منطق نمیشه سنجدی روبه رو میشم، ولی مثلا یه نفر که از طرف یکی دیگه از نظر روحی اذیت میشه، یا بهش بی توجهی میشه، چرا باید بمونه و سعی کنه طرف رو نگه داره؟ فقط به این امید که یه روزی بشه شبیه اون کسی که بود/فکر می کنی بود؟

 اول فکر میکردم ضعف نویسندگیه(من کلا از اینکه دو تا شخصیت از اول داستان میارن و میگن«بیننده های محترم. توجه کنید. این دو نفر عاشق هم هستن. حالا شما رو به تماشای ادامه داستان دعوت میکنیم.» بدون هیچ توصیف و دلیلی، خوشم نمیاد. و از این تکنیک خیلی استفاده میشه.)

ولی بعد دیدم تو دنیای واقعی، هم هست این نکته. اصلا چرا جای دور بریم، بین هم مدرسه ای های جدید و قدیمم هست. حتی همسن های خودم.

آیا این یه چیز عادیه؟ یه چیز درسته؟ آیا دلیل اینکه همسن های من اینو درک می کنن و دارن این احساساتو، و من ندارم، اینه که من اون طرف مقابله هستم که مردم رو ول میکنه؟

 

سومی:وسط دیدن جشن دلتنگی، دو بار مجبور شدیم استپ کنیم، به خاطر اینکه مادرم باید برای اولیای یکی از بچه ها که حرف غیرمنطقی میزد، ویس بفرسته. ساعت 11 بود، مامان ساعت 10 رسیده بود خونه. خسته بود.

یه لحظه احساس کردم تو تلوزیون وسط فیلم نشستم، و از جنس امواج رادوییم.

 

چهارمی:آهنگ پرنده آبی ناروتو رو با پیانوی لپتاپ(بله همچین چیزی وجود داره) زدم و... خیلی قشنگ بود. قشنگ و ساده. چهار تا نت توش بارها تکرار میشد، و کلا توش ده تا نت استفاده میشد. برای همین، خیلی قشنگ بود. درحالیکه از بیرون به نظر میاد سختترین آهنگ دنیاست که پنج جور ساز برای زدنش نیازه. درحالیکه با یه پیانو و درام میشه زدش. عین خود خودش.

 

پنجمی:اصلا به روم نیارید که بازم نیم فاصله ها رو رعایت نکردم باشه؟

nobody !-

واو ایول. می بینم اینارو حتما. کلا من فیلم ایرانی فقط و فقط متری شیش و نیم دیدم. اونم تو قطار بودیم، کتابمم تموم شده بود، و عملا بیکار بودم بخاطر همین گفتم ببینم چیه. ولی قشنگ بود خدایی. :))

 

آره من خودم هیچ وقت جرئت اعتراف رو نداشتم که حالا طرف بخواد رهام کنه یا چی، ولی واقعیه این قضیه و نصف دوستام دست به هررررکاری زدن تا رهاشون نکنه. هررررکاری.

 

اتفاقا خط اولو که خوندم می خواستم بگم قرار بود نیم فاصله ها رو رعایت کنی. ولی از اونجایی که خودمم رعایت نمی کنم چنین حقی ندارم. :دی

دقیقا یکی از فیلمای ایرانی که تو لیست فیلمام هستن و هنوزم که هنوزه ندیدم متری شیش و نیمه. 
فیلمای ایرانی خوب زیاد داریم. مثلا درباره الی، آشغال های دوست داشتنی، مصادره، اینا رو دوست داشتم.


خب پس....انگار ضعف نویسندگی نیست :/


(عرق شرم و زیر لب زمزمه کردن:از پست بعد. از پست بعد)
free bird

سلام :))

توی لباس‌هائی که پوشیدیم :) این قسمت رو خیلی دوست داشتم‌:)) 

سلام:) و دو نقطه دی

واقعا آدم باید با فیلم دیدن به شخصیت درون لباس های خودش پی ببره دیگه :)
گربه ^ــ^

کلا عشق غیر قابل درکه:| مثلا چرا باید کسیو دوست داشته باشی که بیشتر از ویژگی مثبت پر منفیاته؟ این سوالیه که ناروتو پاسخ داده D: 

خیلی وقتها عشق از سر ضعفه. بابام یه چیز جالبی گفت که عاشق واقعی کسی هست که همه ی ادمارو دوست داشته باشه و نه فقط تعداد اندکیو:) مثالم مثلا تانجیروXD‌ اگه اشتباه نکنم اون بود دیگه؟ که دیو هارو با کینه نمی کشت؟

خب...درسته که غیرقابل درکه. اما باید یه نمه منطق توش داشته باشه دیگه :| 
ناروتو؟ چه جوری؟ یعنی ساکورا و ساسوکه؟ ای بابا...اون که از بی منطق ترین عشق های دنیا و بزرگترین نقص نویسندگیه

اگه بخوام یه مثال بهتر بزنم، توی دوراراراست که ایزایا عاشق همه انسان ها بود.
البته، اون یه ذره عشق آدم بده گونه بود @_@
فاطمه م_

فیلم ایرانی زیاد نمی‌بینم مگه اینایی که زیاد معروف میشن. اینطور که معرفی کردی دلم خواست این دو تا رو ببینم حتما :)

ّبه نظرم دقیقا باید اونایی که زیاد معروف نمیشن رو ببینی. معروفا رو کلی تبلیغ و مدسازی میکنن. مثلا رحمان 1400 یا هزارپا

بین فیلمای قدیمی، اونایی که خیلی حاشیه دارن بهترینان، مثل کارای اصغر فرهادی، چون اونموقع مردم سواد سینمایی کم داشتن ولی آدم فیلمباز زیاد داشتیم، برای همین نظرا مخالف هم و زیاد بود.
فاطمه م_

منظورم اون معروفا نبود :)) البته بعضی از این کمدی‌ها رم دیدم. ولی مثلا منظورم تو مایه‌های همون فیلمای اصغر فرهادی بود، یا فیلمایی که تو جشنواره‌های فجر زیاد درباره‌شون صحبت میشه یا جایزه می‌برن.

اوه...گرفتم :)
شیفته گونه

این چیزی که در مورد عشق گفتی، منم همین طوریم:/

فکر کنم باید تجربه‌ش کنیم تا بفهمیم...

(دستش را زیر چانه اش میگذارد و صبر میکند تا تجربه اش کند :))
سُولْوِیْگ .🌈

اولی: فیلم رو نشان کردم که ببینم، باید جالب باشه. =)

دومی: این رو هم باید ببینم! =)

کلا این اواخر یه سری فیلم ایرانی از فیلیمو دیدم که ناامیدم کردن. مثلا فیلم "کمدی انسانی" رو توی نظرات خود فیلیمو، خیلیییی تعریف کرده بودن و گفته بودن که محشره و پر از مفهومه و فقط آدمای سطحی‌نگر ازش خوششون نمیاد و از این حرفا، اما به نظر من واقعا چرت بود. اصلا همه‌چی‌ش، حتی فیلم‌برداری و دکور مبتدی‌ش هم روی اعصابم بود. از بعضی بخش‌هاش خوشم اومدا، اما به نظرم در کل چیز جالبی نبود. 

عوضش از "شماره هفده سهیلا" بدم نیومد، به نظرم جالب بود. "هزارتو" هم همین‌طور، بد نبود. 

دو و نیم: راستش من هم متوجه نمی‌شم... نمی‌دونم. من تلاش نمی‌کنم کسی رو به زور نگه دارم، این‌جوری که اصلا نمی‌شه. اگر عاشق یه نفر باشم و اون یه روز دیگه من رو نخواد به هر دلیلی (خدای نکرده! :دی)، من ترجیح می‌دم بذارم بره، چون راحتی اون برام مهم‌تره. قطعا که نابود می‌شم و می‌پوکم و همه‌چی، اما موندن زوری واقعا چه فایده‌ای داره؟ اون زندگی اصلا می‌ره روهوا برای هر دو نفر اگر قرار باشه زوری کنار هم بمونن.

پنجمی: نیم‌فاصله؟ چی هست؟

(دارم به روت نمیارم :دی)

دومی:من دیگه از وقتی که چند تا نقطه چین اومدن زیر یکی از قسمت های ناروتو شیپودن فیلیمو هیت دادن به فیلیمو اعتماد نمیکنم. چیه اصن...تازه یه سری فیلما، مثل جانان، دو کلمه حرف قلمبه سلمبه داشت مردم اومدن کلی زیرش سر و صدا کردن  که چقدر خوبه اینا، با وجود بازیگری خیلی خیلی نابودش :/

دو و نیم:دقیقا...این چیزیه که من همیشه دربرابر آدمایی که وابسته میشن احساس کردم، و باور دارم بهش. 
دو و هفتاد و پنج:خدای نکرده خدای نکرده :دی

پنجمی:(سرخ شدن و سوت زنان و دست به جیب دور شدن)
Ame no aoi sora

برم اینا رو با مامان بابام ببینم؟ از وقتی تابستونه داریم دنبال فیلمی می گردیم که همه خانواده دوس داشته باشن چیزی هم پیدا نشده :) من فانتزی اکشن دوس دارم، خواهرم یا خیلی دارک یا خیلی کمدی =|، مامانم فیلم هندی یا فیلمی که باهاش اونقدر گریه کنی آب بری -_-، بابام باید حتما فیلمه یه درس خیلی خوب توش باشه وگرنه نگاه نمیکنه

ولی اگه فیلم ایرانی خوب باشه همه میبینیم با تفاهم

 

می دونی هلن سان دیدم به عشق اون قدر شبیه توئه که الان واقعا خودمو درک نمی کنم چطوری اینجوری عقلمو از دست دادم و کنترل فکرا و خوابای عزیزمم حتی از دست دادم واقعا به من نمیخوره =/

 

آره خوبن! اتفاقا خانواده ما هم از نظر سلیقه شلم شورباست... ولی این دو تا همه مونو جذب کرد.


اتفاقا میدونی... چند روز پیش داشتم به همین حرفا/پستای مشابهم فکر می کردم که برام مسخره بود مردم چرا برای عشق خودشونو میکشن. ولی الان که یه ذره اینور اونور اتفاق برام افتاده، میفهمم تا تو موقعیتش باشی نمیشه قضاوت کرد :)
پس خودت رو هم قضاوت نکن. لازم نیست کامل مثل گذشته و این پست من عشقو ملامت کنی... لازم هم نیست مثل خیلی دختر تینیجرهای(-_-) اون بیرون بشی. 
بذار مثل موج عبور کنه ازت. مطمئنم کلی چیز ازش یاد میگیری چون مشخصه باهوشی:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
Designed By Erfan Powered by Bayan