- شنبه ۱۱ مرداد ۹۹
- ۱۶:۰۶
از صبح که بیدار شدم می دونستم که باید این پستو بنویسم. و خب...این اولین بازی بود که اینکارو می کردم میدونید؟ اکثر حرفایی که میخواستم بزنم رو اینجا گفتم...وبلاگ، انیمه، مدرسه تیزهوشان، کتاب ها، کتاب ها، چیزایی که یاد گرفتم، غیره و غیره.
از اونموقع اتفاق خاصی نیافتاده...پس باید الان یه چیز متفاوت بگم نه؟
یکی از اون چیزای متفاوت میتونه این باشه که از صبح روز تولد تا زمان باز شدن کادو ها ایز فریکینگ غیرقابل تحمل.
آمّا...کادو ها خوبن.
مهم ترینشون شاید از اون ریسه های «فیلم مزایای نزوی طور» بود که نوجوونای خارجی تو اتاقشون روشن می کنن...و من از زمان یکی از پستای پرنیان سنپای در آتش عشقشون می سوختم. البته...تو پلاستیک فروشی محل قابل دسترسی بودن. ولی خب...یه چیزایی قابل دسترسین و در عین حالم نیستن.
از اونطرف باران بود...پیکسل ناروتو...آویز کلید ناروتو و هیناتا پیچیده در شال، و نامهش...
بله بله...عذاب وجدان دارم که برای تولدش، «خودم» هیچی نخریدم.
خب خلاصه اینکه...خدایا ممنون که گذاشتی تا 14(15؟ نه بابا...سال بعد تازه 15 میشه نه؟) سالگی زنده بمونم و خوشحال باشم و همه چیزایی که تا حالا بهم دادی...هنوز موندن. و ممنون که هنوز شخصیت اصلی یه انیمه شوجو هستم، نه شونن. ممنون که عادیم، ممنون که الکی خوش و سرخوشم، ممنون که هیچ دغدغه و نگرانی ندارم، ممنون که قراره دختر دایی یه نفر بشم، و کلا ممنونم...
تاریک که شد رفتم تو بالکن، و برای سومین سال منتظر نامه ای که قرار نیست بیاد شدم. تولدی که وسط تابستون باشه، مثل تولدای بهار نیست که نسیم ملایمی بوزه، مثل پاییزیا نیست که نم بارون بزنه...و مطمئنا برف هم نمیاد. حتی امشب اون آسمون بی ابر پر ستاره معروف تابستون هم نداریم، ماه هم که کامل نیست.
همونطوره که میخوام باشم. همونطور که میخوام زندگی کنم. معمولی و قشنگ. از اون حسای بی نهایت نداره، ولی دلگیر هم نیست.
همین خوبه...نه؟
پ.ن:عمه با اون لحن همیشه جادوییش گفت:«موفع تولدام خوشحالم که بزرگ میشم، و چیزای جدیدو تجربه می کنم. خوشحال میشم که شما کوچولوها(!) بزرگ میشید، ولی وقتی بزرگترا بزرگ میشن...پیر میشن...ناراحتم.»
فردا نوشت:رکورد نابود ترین نامه از گذشته که به دست کسی تا حالا رسیده میرسه به...به کی به نظرتون؟ به شخص شخیص هلن پراسپرو.
یعنی آدم چقدر میتونه یه سال پیش آدم نابودی باشه...:| نامه از گذشته فوبیا گرفتم اصن.
- روزمره نویس
- ۲۳۲