- جمعه ۱۲ دی ۹۹
- ۱۳:۰۰
صدای ناگهانی چرق چرق از آشپزخانه آمد.
از جا پریدم.
از لبه تیز میز، میلی متری جاخالی دادم.
باعث شد با کله روی زمین فرود بیایم.
مثل فنر روی پا برگشتم.
داد زدم:«نسووووز!»
مثل برق توی آشپزخانه بودم.
با دیدن حباب های غولآسا نفسم را بیرون دادم.
«آخیش!»
«نسوختی.»
مهربانانه قاشق فلزی را توی برنج های شناور فرو کردم.
لبخند زدم.
پ.ن:بـــــالاخره!! هزاراان بار تشکر از نوبادی چان/سنپای که نفرین فونت منو باطل کرد... خودم تا آخر عمرر نمیتونستم!!
خداحافظ فونت توهاما! امیدوارم دیگه هیچوقت نبینمت! D:
(رقصان از پنل دور می شود و به حل تمرینات توان میپردازد.)
- کوتاه نوشت
- ۲۰۲