My teen romantic comedy has just started... I guess-7

  • ۲۰:۳۸

دیروز کلاسبندی ها رو انجام دادن. کل کلاس با هم افتادیم، با چند تا دانش آموز جدید. ما که راضی‌ایم.. همه چیم خوب به نظر میرسه..

و من احساس می کنم بالاخره دبیرستانی شدم.

دیشب و پریشب و پریشبش، وقتی هنوز کاملا دبیرستانی نبودم، داشتم به این فکر می کردم که من کدوم یک از گناهان کبیره ام. تو گروهم پرسیدم بقیه چین. دیدم از تنبلی زیاد دارم، حسادت هم. طمع که خوراکمه. انگار اول طمع بودم بعد دست و پا در آوردم. خشم نه خیلی، به اندازه عادی یه آدم عادی. شکم پرستی رو فقط برای چیپس، چون به نظر میاد گیرنده چشایی و گرسنگی و اینا ندارم و شعار زندگیم این جمله سورا از نوگیم نو لایفه:

مغز تا وقتی گلوکز بهش برسه به زندگی ادامه میده.

میرسیم به شهوت. خب، بذارید یه حقیقتی رو بهتون بگم.. از این یکی فراری نیست. چه خودت داشته باشیش، چه اطرافیانت. نوجوانی پر از همه این گناهانه و شهوت از همه بیشتر. یه صفتیم هست که انگار با فیدبک مثبت تنظیم میشه. هرچی اطرافت بیشتر باشه در تو هم بیشتر میشه. و خب، نمیشه که اطرافت کمتر باشه. کلا فیدبک مثبت این شکلیه. دیر و زود داره، سوخت و سوز نداره. این گناه از همه گیج کننده تره. از همه گنگ تره. لاست، هم تو برادری هم تو 2003 دقیقا همینجوری بود. تو برادری چون معنا و مفهوم خاصی به جز ظاهرش نداشت(که میشه همون معنی شهوت که بد دونسته میشه) و تو 2003 گنگ بود چون... بیشتر به عشق میخورد. عشق گیج کننده و همیشه گنگ. چون عشق هیچوقت کاملا عشق نیست.. مخصوصا تو دنیایی که ما توش زندگی میکنیم. عشق کودکانه که باید ساده ترین و پاک ترین نوع عشق باشه اصلا وجود نداره، چون این روزا هیچکی کودک نیست. نه حتی کسایی که ظاهر کودکانه دارن. 

عشق هیچوقت کاملا عشق نیست. اگه بخوایم عشق رو یه چیز زیبا و کیوت و پر از لبخند و درک ببینیم، به شکل ماریاها و شارلوت‌ها و دیاناها و کلا، یکی عزیزم‌ها، عشق دنیای واقعی شاید هیچوقت نتونه به اون عشق برسه. و شاید ناامید بشیم. اگه عشق رو مثل قلب مهربان زیر لایه های بی احساس ببینیم، یا مثل کل‌کل کردن و رقابتی که آخرش با لبخند تموم میشه، یا مثل... هرچیز اینطور آرمانی...

نمیشه. It won't work like this and people have to understand, before world breaks it to them oh so painfully.

 

نکته اینه که اونقدرم چیز مهمی نیست. یعنی عشق، شهوت، اصلا هرچیزی که میخواید اسمشو بذارید، حتی یک صدم میزان طمع منو تشکیل نمیده. نمیدونم راجب بقیه چطوریه، ولی خب.. بعد طمع و حسادت و تنبلی با اختلاف خیلی پایینتر قرار میگیره. فقط خواستم اینو اینجا بگم که تکلیف این موردو با خودم روشن کنم. شهوت/عشق/هرچی... فقط یه گناه حواسپرت کننده است از طمع. نباید به عنوان یه sinner نمونه اینو یادم بره. 

جدا از این، این افکار قبل از دبیرستانی شدنم بود. دیشب داشتم به یه چیزی فکر می کردم، و بلافاصله بعدش همون حس دونستن اومد که من الان تو دبیرستانم، و قراره هزاران اشتباه مرتکب بشم. کاملا اینو با روحم لمس کردم که سال آینده اکثر کارهایی که قراره بکنم و چیزهایی که قراره بگم اشتباهه. اشتباهات اکستازی-وار، ولی همچنان اشتباه. پس به این نتیجه رسیدم که باید به کارهایی که الان میکنم ادامه بدم. نباید به چیزی رو دست بزنم.. چون این درسته. این درسته و اونیکه قراره بشه غلطه و من نباید تغییرش بدم. 

چی درسته؟ درس خوندن درسته. شستن ظرفها درسته. وبلاگ درسته. این لحظاتی که بعضی وقتا تو وبلاگ دارم... که دلم میخواد به یه حرفی که زدم یا به حرفی که زدن تا ابد نگاه کنم درستن. انیمه درسته. کتاب همیشه درست خواهد موند... این منم که با کمتر خوندنش غلط شدم.

حرفهایی که اون زد غلط‌‌ن. صد در صد. این انکار کورکورانه نیست... اون حتی از منم غلط تره and that's saying something! 

از همین الان کارهای غلط و حرفهای غلط من شروع شدن. می بینید؟ حتی شمای خواننده الان دارید حس می کنید این میزان از رانگ‌رانگ‌رانگ بودن رو.

یعنی بقیه این حسو نداشتن؟ بقیه با کله رفتن تو دریای اشتباه و فکر می کنن هنوز رو زمینن؟ شاید فقط منم که پام لغزیده. شایدم این منم که توهم زدم... 


+ من حالم صد در صد خوبه. یعنی.. صد در صدِ قبل خوبه. هیچکی که همیشه حالش 100% نمیتونه باشه!

به هر حال... این حرفها برای تخلیه ذهنیم نوشته شدن. هرکسی یه جوری مغزشو خالی میکنه دیگه.. یکی وسط گروه کلاسی، یکی وسط اینترنت. همونطور که گفتم احساس می کنم الان اشتباهم. همین‌که اینها داره نوشته میشه و بعد پست میشه نشان از این داره. 

++ نمیدونم کی هنور اینجا رو میخونه... و این ترسناکه! آقا یکی بیاد بهم یادآوری کنه من چرا دارم تینیج دراماهامو تو انظار عمومی منتشر می کنم به جای یه دفترچه خوشگل صورتی و این حرفها.

+++ شما خودتونو کدوم هفت گناه می‌بینید؟

اصلا کدومشونو دوست دارید؟

من که گرید همیشه برام یدونه بوده تو برادری(!)

تو 2003 فقط لاست(!!!)

++++هلن وات ده هل ://

+++++ مغزم به میزان زیادی وانیتاس نیاز داره تا پاکسازی بشه. 

++++++ بدون لامپ زندگی واقعا تاریکتره. (ووه نابغه)

نه ولی جدی... ریختن لامپ اتاق تاثیر زیادی رو دیوانگی این پست داشته.

حمیدرضا ...

اصلا کی گفته ما باید خودمون رو یکی از گناهان تصور کنیم؟

هرچند این گناهایی که میگی، از یه دیدگاه دیگه گناه محسوب میشن. وگرنه اینجا اینا یه چیز خنثی هستند که در بعضی مواقع خوب و در بعضی مواقع بد تلقی میشن. شهوت برای بچه دار شدن و چه میدونم مثلا پیوند بیشتر بین دو نفر چیز خوبیه. ولی برای کثافت کاری های بدون چهارچوب چیز بدیه. یا مثلا طمع در علم چیز بسیار پسندیده‌ایه. هزاران مثال دیگه که نباید صفر و صدی بهشون نگاه کرد.

 

گفتی فول متال. یه ساله نسخه برادری مونده تو کامپیوترم و نگاه نکردم. فکر کنم تو انیمه دیدن هم به پوچی و افسردگی رسیدم.

فکر کنم یدونه نشه... چون بالاخره ترکیبی از هر هفت تاست یه انسان. 
راستش... نمیدونم خوب و بد رو اینجا باید چی بگیریم. مثلا چیزی به انسان آسیب روحی و جسمی بزنه منطقا باید بد باشه دیگه نه؟ خب... الان این طمع و شهوت خنثی در دوز کمش هم داره آسیب میزنه. طمع علم، طمع پیشرفت که باید چیز خوبی باشه آسیب میزنه. شهوت حتی در حالت پاک ترش که به عشق نزدیکه به انسان آسیب روحی میزنه. 
هفت گناه کبیره بالاخره یه چیز مسیحیه.. یعنی ریشه اش مسیحی و اینا بوده. فکر کنم این خیلی با عقیده مسیحیا هم جهته، که انسان باید از این هفت گناه دوری کنه تا آسیب نبینه. 

پوچی انیمه ای رو نمیدونم.... :))
ولی، شاید باورتون نشه، ولی منم حتی الان ایمانم به برادری کمرنگ شده. انگار با حال و روز الانمون جور نیست دیگه. تعجب انگیز نیست که نخواید برید طرفش. 
.. میخک..

تاحالا سعی نکردم کسی رو به شکل یه گناه کبیره ببینم😶😶😶

 

خیلی جالبه ه‍لن

فک کنم تو تا الان دبیرستانی نبودی

باورش همچنان سخته :/

 

دیگه اینکه.... دبیرستانی شدنت مبارک :`)

به نظر مزخرفترین دپران عمرت میاد اما به شدت شیرینه. حالا میبینی ایشالا

منم از پریروز شروع کردم. دیوونم کرده 🤦‍♀️
ولی جدی... فکر خوبیه. برای اینکه بزرگترین اشکالاتتو پیدا کنی روش خوبیه.

آره انگار نبودم...
چرا سخت؟ :دی

ممنون :))) فقط خودم یه ذره وحشت زدم الان :))))
تغییر و اینها... ترسناکه.
Ame no aoi sora

نظریه ت در مورد عشق و اشتباه جالبه، و تا حد زیادی از نظر من درسته

ولی از نظر من، عشق یعنی تعادل دنیا، که اگه نبود دنیا، دنیا نبود بلکه یه جای سرد و بی روح بود، بیشتر آدما عشق رو یه چیز میبینن، همون گل و بلبل صورتی و بی عیب و نقص و...... ولی نه اتفاقا اصلا تو دنیای واقعی همچین عشقی وجود نداره، به قول مِر بارو (شخصیت اصلی کتاب ملکه سرخ) دنیای واقعی قصه پریان نیست که از این چیزا داشته باشه!

ملکه سرخ کتاب جالبیه، واقع بینانه ست، یه ترکیب فوق العاده ست از عطش مبارزه‌(hunger games)، مردان ایکس  و بازی تاج و تخت (game of thorns) قشنگ به اینایی که گفتی اشاره میکنه، این که عشق بی عیب و نقص وجود نداره، اینکه هر کسی میتونه به هر کسی خیانت کنه، یه پسری بود به اسم میون که مادرش عشق رو از شخصیتش حذف کرد، چون فکر می کرد پسرش به این چیزا احتیاج نداره چون فکر می کرد اینطوری اون رو قوی تر میکنه ولی فقط باعث در هم شکسته شدن روح میون شد، عشق اشکال مختلفی داره، پستی بلندی داره، عیب و نقص داره، گاهی اوقات حتی دردناکه ولی بازم دنیا بهش نیاز داره، آدما بهش نیاز دارن!

    و در مورد اشتباه، آدما اشتباه می کنن، بارها و بارها و این پایان ناپذیره و بخشی از وجود انسانه، انسان بدون اشتباه انسان نیست! درست و غلط اکثر چیز ها واسه آدمای مختلف فرق میکنه مثل همون اصطلاح آدم خوب و بد که آرمین به آنی گفت "از اصطلاح آدم خوب متنفرم، اینکه آدمی خوبه از نظر خودت خوبه و این به این معنی نیست که اون آدم واسه همه خوبه"

بهش که فکر میکنم هر آدمی بخشی از هر کدوم هفت گناه رو داره، ولی فکر میکنم طمع بر همه غالبه حالا واسه هرکی برای یه چیزای مختلف، ولی اصل انسان از طمع میاد، طمع هم به نظرم مطلقا بد نیست بستگی داره

البته که عشق تو دنیا تعادل ایجاد می کنه.. و هست. و خب، ارتباط و محبت هم هنوز هست! دوست ها هستن، خانواده هستن... 
ولی اون عشق که با حروف بولد نوشته میشه و به شهوت نزدیکه.. اون خیلی گیج کننده است. نمیشه هیچجوره روش حساب کرد برای تعادل ایجاد کردن.

ملکه سرخ... جنگ ملکه سرخ؟ من خیلی وقته میخوام بخونمش ولی جلد اولش نتونست زیاد جذبم کنه.. و هنوز تمومش نکردم ":)) ولی اینطوری که تعریف کردی شاید باید بخونم.
بله :) درسته. نیاز که داریم...

بهترین نقل قولو گفتی! همینه دقیقا... اینکه من میگم دارم اشتباه می کنم به خاطر اینه که برای خودم بده کارهام. از نگاه خودم بد به نظر میان :))
حمیدرضا ...

نه من مخالف صدمه زدنم. هیچ چیز مطلقا خوب نیست. ولی این چیزایی که گفتی میتونه فایده داشته باشه. (بخواهیم بگیم یه مقدار صدمه داره خب این داروهای شیمیایی هم صدمه داره، ولی وقتی میگیم همه مارو مسخره میکنن و میگن برو بابا وقتی آدم بیماره دیگه به این چیزا فکر نمیکنه) آره طمع به علم میتونه باعث ساخت بمب اتم هم بشه، میتونه باعث کشف سخت ترین سوال های انسان راجع به وجودش و در نتیجه به آرامش رسیدنش بشه. ولی چی باعث این انحرافات میشه؟ اینا رو دیگه اراده آدم تعیین میکنه و تو کل عالم هستی هم فقط انسانه که اراده داره. و این اراده خیلی چیز مهمیه. با این اراده است که انسان میتونه کنترل کنه که دچار انحراف نشه. شهوت خوب رو انتخاب کنه یا شهوت بد رو. طمع خوب رو انتخاب بکنه یا طمع بد رو.

 

خب من الان هفت تا گناه رو دیدم. به نظرم بعضیاشون نشن ولی اگر یه تغییر ریز بدیم چرا. میشن. شهوت و طمع رو که گفتیم. شکم پرستی رو بله گناهه ولی اگه آدم به اندازه غذا بخوره دچار این گناه نمیشه. تنبلی رو بگیم استراحت؟ خشم رو که دیگه اصلا نمیتونم قبول کنم گناه باشه. یه سری جاها خشم واجبه اتفاقا. ولی خب خشم چیز قشنگی نیست. مثل طلاق میمونه. طلاق هیچ اشکالی نداره ولی چیز بدیه. حسادت رو میشه به این تعبیر کرد که ما یه حسی داشته باشیم و با دیدن پیشرفت دیگران انگیزه بگیریم تا خودمون پیشرفت کنیم. هیچ وقت حسادت رو درک نکردم اصلا. غرور هم بگیم عزت نفس. خیلی هم عالی. (سازمان پاکسازی گناهان کبیره :/)

قدرت اراده.. اگه کامل انسان اینجوری بتونه داشته باشتش که خیلی خوب میشه :)


کاملا پاکسازی شدن XD شبیه کساییکه میرن کلیسا توبه میکنن و اینا... کاملا.
تنبلی خب با استراحت فرق میکنه، غرور هم با عزت نفس... و خب، خشمم یکی از لازم ترین احساسات انسانیه انقدر که یه تیکه خاص تو مغز برای خودش داره. اون اوکی.  
ولی در کل متوجه شدم چی میخواید بگید. :)
حمیدرضا ...

حالا به نظر خودت من شبیه کدوم گناه کبیره‌ام؟ تعارف مارف نداریما...

تعارف که خیلی داریم *-* نمیشه که نداشت.
بدون تعارف... خب من که شخصیت واقعی رو نمیتونم تشخیص بدم از اینطرف مانیتور. فقط از چیزی که دیدم اونم حدود یکسال پیش. ولی فکر کنم.. غرور از همه پررنگ تر باشه. 
Nobody -

فاینالییی! دبیرستانی شدنت مبارک. 3> راستش منم از اون‌جایی که هنوز به طور واقعی دبیرستانی نشدم؛ نمی‌دونم چجوریه. ولی بیا امیدوار باشیم خیلی ترسناک نباشه. به‌صورت مجازی که فرقی با راهنمایی نداره. D: فقط یه فکر کنکور اضافه شده به ذهنم.

 

نمی‌دونم کدوم گناه کبیره‌م؛ ولی تو فول متال غرور رو خیلی دوست داشتم. :))

ممنون سنپای D:: 
فکر نکنم مثل انیمه و کی دراما و اینا ترسناک باشه *-* یعنی... نه اونجوری. ولی این حرکت ناگهانی و بزرگ شدن اطرافیان و تو همراهشون... اون ترسناک بودنش تو مجازی و حضوری به یک میزانه *____*
و کنکور. و البته کنکور.

اسمشم خیلی خوش آهنگه :) پرایددو :) انگار داره داد میزنه غرور
روناهی ^^

دبیرستانی شدنت مباارک:*

منم پارسال درست همین حس تو رو داشتم. من از دبیرستانی شدن میترسیدم اما خب یکسال دبیرستانی بودنم گذشت. به نظرم تجربه هیجان انگیزیه به شرطی که همش با کلاس های آنلاین و دوست های مجازی نگذره :)

برات کلی اتفاق خوب و خفن رو توی دبیرستان آرزو میکنم همچنین تجربه های جدید :)) 

ممنون! 
موافقم *-* مجازی خیلی دردناکه... شور جوانی و سوی چشمان و قدرت استخوان های کمرو از بین میبره :_)

ممنونم :))))
Ame no aoi sora

خب به نظر من اون دیگه عشق نیست، اون از همون اول شهوته و مهم نیست بعضیا چقدر براش دلیل و توجیه میارن از نظر من اون همون اول کاره شهوته.

آمممم فکر کنم نه جنگ ملکه سرخ نه اون یه کتاب دیگه ست اینی که میگم فقط ملکه سرخه، یه مجموعه پنج جلدی که به ترتیب :ملکه سرخ، شمشیر شیشه ای، قفس پادشاه، طوفان جنگ، تاج شکسته رو شامل میشه و تو جلد فرعی آواز ملکه، زخم های پولادین داره. یه کتاب بی نظیر توصیه میکنم حتما بخونیش، خیلی واقع بینانه و درسته نظریه هاش از نظر من، اینکه مثلا عشق یه چیز بی عیب و نقص و سراسر خوشی نیست، اینکه قرار نیست تو زندگی واقعی همیشه یه قهرمان باشه که اوضاع رو درست میکنه و اینکه هر کسی میتونه به هر کسی خیانت کنه! و........ را جع به دنیایی پر از ناعدالتیه که یه عده میخوان تغییرش بدن ولی به یه سبک متفاوت!

 

^-^      آره خب، باید به خودت فرصت بدی و بعضی اشتباهاتو.........فقط قبول کنی و خودتو ببخشی :) چون اگه روهم انباشته بشن و انباشته بشن یه روزی ممکنه بهت ضربه بزنن

راست میگی...
شاید برای همینه که اونجور عشق انقدر آسیب زنندست، و عشق خالی از شهوت بهترین نوع عشقه :)

اوه... آخه یه قیام سرخ هم داریم که من این سه تا رو همش با هم قاطی می کنم *-* الان که اسم جلداشو گفتی پیداش میکنم حتما.


نه فقط یه روزی، هر روز به آدم ضربه میزنن. هعی.
زهرا یگانه

می دونی، action ِ عشق از معنی عشق مهم تر و تاثیر گذار تره. انسان ها اگه به این نکته توجه می کردن کارشون خیلی راحت تر بود. معنای عشق و درست تعریف کردنش اون قدر ها هم مهم نیست، در واقع اینقدر جزئی شدن در مفهومی مثل عشق لازم نیست. هر کی اندازه ی خودش بهش عمل می کنه بدون درگیر شدن توی جزئیات. اینکه به عمل و عکس العمل عشق توجه بشه کاربردی تره، حالا یه عمر وقت بذار و ساختارش رو واکاوی کن، حالا این عشقه یا دوست داشتن؟ عشق حقیقیه  یا بنفیت؟ و... مهم اینه که این ها در عمل چه تاثیری می ذارن.

+ شهوت خیلی عجیبه به نظر من، بر خلاف ظاهر به شدت جسمانی که داره یک مفهوم بسیار عمیق داره که میشه گفت ۹۷٪ انسان ها در طول زندگیشون موفق به شناختنش نمی شن. 

شهوت فقط جسم انسان ها رو بهم گره نمی زنه بلکه کارمای اونها رو با در هم ادغام می کنه.  اما چون درست شناخته نشده و به طبع یاد هم داده نشده بسیار منفوره. 

پ.ن.۱ وی در حال گوش دادن به اوپنینگ ها و اندینگ های  فول متال نسخه ی برادری این نظر را نوشته. سه ماهه قفل شدم روشون *-*

پ.ن.۲ یه انیمه هست به اسم هفت گناه کبیره، دیدیش؟ قشنگه؟ 

شاید به قول شما ما باید فکر کردن راجب عشق رو بس کنیم و فقط بریم تو دل عشق. ولی.. من سعی کردم اینکارو بکنم... ولی جواب نداد. فقط باعث شد حس خیلی خنگ بودن بهم دست بده "-"
این باعث نمیشه که ایده بدی باشه البته! شاید بعدا دوباره جواب داد :)) 

+ یه درصد زیادی چون متوجهش نمیشن توش افراط میکنن.. یه درصد دیگه ای به همین دلیل ازش دوری میکنن. 
نمیدونم... منم هنوز نمیتونم درکش کنم :)

پ.ن: وای مگه میشه قفل نشد روشون *-* حتی اوپنینگای 2003 هم با اون حالت خش خشیشون قفلی آورن! و معنیاشون ... *_____*3>
پ.ن2: خیلی وقت پیش دو سه قسمت ازش دیدم.. نمیدونم چرا دیگه بقیشو ندیدم. یه ذره به نظرم زیادی شونن اومد شاید... شایدم حواسم پرت یه چیز دیگه شد. 
فقط شنیدم داستانش خوبه.. ولی خب شاهکار یا خیلی touching و اینا نیست. فصلهای آخرش هم شنیدم خیلی خراب شده.
اگه دنبال انیمه جدید میگشتید دورارارا هم گزینه خوبیه :)) مخصوصا بعد یه مدتی چون یه چیز متفاوته از انیمه های عادی برای تغییر view و اینها خوبه :)
Ame no aoi sora

بله دقیقا ^-^

 

خیلی کتاب خوبیه حتما بخونش هلن سان، خودمم چیزی نمونده بود اشتباه سفارشش بدم، از رو تصویر جلدش قضاوت نکن تصویر جلدش فقط تاجه با خون سرخ و نقره ای و جذبه نداره ولی محتواش کاملا بر عکسه، وقتی شروع میکنی نمیتونی زمین بزاریش :)

جلوگیری از این ضربه خوردن سخته *-* ولی غیرممکن نیست ^-^ گانباره :)


پس حتما میخونم :)) این توصیف جلد که گفتی منو یاد شاهزاده قلابی انداخت "-"
Ame no aoi sora

من امروز تمومش کردم و یه حس غم انگیزی و در عین حال شادی وجودم رو گرفته

می دونی مِیوِن کسی بود که مادرش بخش هایی از وجودش که فکر میکرد اشتباهه و به درد پسرش نمی خوره رو ازش جدا کرد، درد هاشو، عشقش، ترسش، ضعفش........... ولی در واقع باعث نابودی اون شد و روح میون مثل یک شیشه شکسته یا یه پازل درهم ریخته که خیلی از تکه های مهمش گم شده شد! یکی از چیزای جالب این کتاب همین بود، که نشون میداد وقتی بخوای ضعف ها و اشتباهات یه آدم رو ازش بگیری تا به خیال خودت اون رو قوی تر و بهتر کنی دقیقا بر عکسش میشه، آدما همون قدر که به خوبی در وجودشون احتیاج دارن به بدی هایی هم احتیاج دارن، میونی که مونده بود مثل یه پسربچه سردرگم بود که تو تاریکی تهی درونش دست و پا میزنه ولی فایده ای نداره، تعادل وجودش از بین رفته بود. در آخر مجبور شدن بکشنش، برادرش و کسی که میون دوستش داشت، اونم میون رو دوست داشت، البته تا زمانی که نفهمیده بود میون واقعی که الان وجود دارد چه موجودی است. هر دو خیلی برای میون تلاش کردن ولی نمیشه شیشه شکسته رو مثل روز اولش کرد یا پازلی که بعضی تکه هاش گم شده کامل کرد. میدونستن که آخرش مجبور میشن بکشنش، کشتن میون یه کار درست و در عین حال اشتباه بود، برای هر دوشون سخت بود، برادرش نسبت به مرگ میون احساس مسئولیت و گناه میکرد و نمیدونست چطور با این تصمیمی که گرفته بود کنار بیاد همون موقع تو صفحه ۳۶۳ جلد آخرش بود که کسی که میون دوسش داشت ولی اون مجبور شد میون رو بکشه به برادر میون گفت که بعضی وقتا در برابر این تصمیما فقط باید بگذری،فراموش نه، فقط اتفاقی رو که افتاده قبول کن. این مثل اون چیزیه که گفتی هلن سان،  برادرش چطور میتونه براش جبران کنه؟ میون که مرده!  راه جبران دیگه دنیایی نیست به یه شیوه دیگه ست شاید اصلا جبرانی براش نباشه،  ولی قدم اولش هم قبول کردنش و بخشیدن خودته

اوه *-* ممنون که همه اش رو اسپویل کردی XD

نه ولی جدی... به نظر خیلی تاثیر گذار میاد :) فکر کنم از اون کتابایی باشه که داستان رو طوری تعریف کرده که بیشترین تاثیر رو بذاره :)
وای الان که.. میون رو گفتی... قبلا ها که تو فندوم انگلیسی بوک ورم ها و اینا بودم یادمه یه شخصیتی بود که خیلی زیاد معروف و محبوب بود. وای وای نکنه همونه *____*

اینکه میگی تنها راه بخشیدن خوده.. و هیچ راه جبران دیگه ای وجود نداره... و اینکه مجبور هم بودم میون رو بکشن..
این حس بهم دست میده که همه چی تقصیر این دنیاست :)))

پ.ن:آمه چان تو که انقدر خوب مینویسی و تحلیل میکنی... چرا خودت وبلاگ نمیزنی؟
Ame no aoi sora

آفرین آره خیلی بهش شباهت داره

شاهزاده قلابی رو نخوندم ولی تصویر جلدش و اسمش به نظر شبیه ملکه سرخ میاد یکم *-*

اونم خیلی کتاب خوبیه واقعا!
Ame no aoi sora

من یه عدد اسپویلر قهارم *-* خودم عاشق اسپویلم، همه جا پایه م واسه م اسپولی کنن، وقتی یه کتابی رو شروع میکنم فورا میرم فصل آخرشو میخونم بعد برمیگردم ادامه ش میدم ^-^ دوستام از اسپویل متنفرن و من هی ناخواسته واسشون اسپویل میکنم :)) تازه یکی از دوستام بهم مجموعه مایکل وی داده بخونم به زور ازم قول گرفته نرم وسطاش یا آخرشو زودتر بخونم '-' خیلی سخته

 

عالیه خیلی با ظرافت همه چیز رو توضیح میده آدم کیف میکنه، به همین زودیا هم فیلمشو میسازن من تریلرا رو دیدم *-*

 

وای جدا؟ نمی دونم من تا حالا کاری به این فندوم.......... نداشتم! میون اسمیه که معنی عجیبی داره ینی انگار دقیقا فقط به درد این پسره میخوره، میونی که من میگم موهای سیاه، پوست سفید رنگ پریده، چشمای آبی یخی داره و یه نموره لاغر مردنیه

 

آره تقصیر دنیاست! هر کسی رو چه خوب چه بد چه ناخواسته چه خواسته یه نفر دیگه ساخته، میتونه کسی باشه که شخص ازش متنفره یا خیلی دوسش داره! بعضی آدما خوشبخت به دنیا میان بعضیا خوشبختن که به دنیا میان

خیلی کتاب تاثیر گذار و فوق‌العاده ای هستش، در کل شاید میون شخصیت منفی کتاب بوده باشه ولی خب شخصیت مورد علاقه م شدش تو ملکه سرخ، حس میکردم یه نمونه از آدمای سراسر خوبی و پاکیه که این دنیا درهم میشکنه

 

پ.ن: نظر لطفته ^-^ از نوشتن خوشم میاد، و فکر میکنم تو بازی با کلامت کارم بد نیست، نمیخوام تعریف از خود کنم ولی قبلا هم متوجه شدم که نوشتنم خوبه، تو مدرسه همه میگفتن بخصوص معلما و مامان و بابام و دوستامو....... بعضی وقتا بهم شک میکنن که نوشته هام مال خودمه :) یه چیز ارثیه از پدرم فکر کنم! و خودمم دلم میخواد وبلاگ بزنم ولی باید اجازه مامان و بابام رو بگیرم و این برام به اندازه بالا رفتن از کوه اورست سخته :) چند باری غیر مستقیم با مادرم در میون گذاشتم نشانه ای از موافقت ندیدم =) یکمم ترسناکه، قبلا همچین کاری نکردم نمیدونم میتونم یا نه. خلاصه........ دوست دارم ولی فکر کنم شجاعت لازم رو بر خلاف همیشه ندارم ^-^ ممنون از پیشنهادت

وای نکن اینکارو *____* ملت گناه دارن! اسپویلرا میرن جهنما D::
وای مایکل وی برای من برعکس بود :دی دوستم اسپویلر بود تهشو بهم گفت.. ولی خب من به هرحال خوندمش.


منم تو خود فندوم ملکه سرخ نبودم... بیشتر بین فانتزی خونا میشنیدم. بعد اسمشو میگفتن فکر می کردم یه چیز مرتبط به هرمیونه مثلا "-" 
چه جذاب D:

" بعضی آدما خوشبخت به دنیا میان بعضیا خوشبختن که به دنیا میان"
وای O_O 
چه جمله ای. 

اینجور شخصیتا یه حس عجیبی دارن.. که هرچقدرم کلیشه اجرا بشه شخصیتشون جذابه. مثل اوبیتو مثلا...

پ.ن: موافقم :")) که.. با بازی با کلمات کارت خوبه. 
اوه... من اصلا به پدر و مادر اینا نگفتم که وبلاگ دارم :) خودشون آروم آروم فهمیدن ولی مشکلی نداشتن... شاید چون بهترین فضای مجازیه. در برابر توییتر و اینستا و اینا...
پس اگه شد، امیدوارم یه روز بتونم بیام و من برات کامنت بذارم!
Ame no aoi sora

🥲🥲🥲 من دیگه اسپویل نمی کنم!

تا الان که کتاب بدی نبوده از صبح که بیدار شدم شروعش کردم الان نود و پنج صفحه خوندم

 

 

 

آره کتابی فانتزی اکشنه،  ژانر مورد علاقه م! البته الان قحطی اومده یه خوبشو سراغ داشتی بگو حتما!

وای آره به نظرم فوق العاده ست! تا حالا موی بلوند نخواستم از موهای سیاه خودم بیشتر خوشم میاد ولی دلم خیلی چشمای یخی میخواد، اون آبیای روشن مایل به سفید انگار ترکیبیه که خیلی قشنگن نمی دونم چجوری بگم....... 

 

 

^-^ من تخصصم به خاطر سپردن دیالوگای ماندگار تو این مایه هاست! :) این رو زوکو تو آوتار میگفت پدرش بهش گفته، بعد گفته زوکو خواهرت خوشبخت به دنیا اومده ولی تو خوشبختی که به دنیا اومدی *-*

 

آره دقیقا! من که بعد از نهاد های شور و شنگ از این مدلیا خیلی خوشم میاد، آره مثل اوبیتو! سرنوشتشون خیلی شبیه همه با میون

 

 

پ.ن: واو سانکیو🌸

مامانم هیچ وقت نذاشته دستم به اینا برسه میگه ضرر داره، ولی درکل فکر کنم اگه نگم و بعد بفهمه اوضاع قاراشمیش میشه :) باید حتما اجازه شو بگیرم اول ولی یکم میترسم

و میترسم نتونم از پسش بربیام!

وای خیلی خوشحالم میکنه ♡_♡

آفرین ^-^
من تا سه چهار جلد ازش خوندم فکر کنم... از یه جایی به بعد ازش زده شدم.
ولی جلد اولش قشنگه :))) 

قحطی :// دقیقا همینه. باژ و آاذرباد که یه زمانی بهترین بودن الان رو به نابودی دارن میرن :/
من... کوارتت نهایی رو نخوندم ولی میخوام بخونم. مه آلود هم قشنگ بود.. با اینکه یه ذره عاشقانه داشت ولی عاشقانش خوب بود. "مه زاد" از برندون سندرسون هم خوبه. نغمه آتش و یخ... خب، شاید نباید به یکی کوچیکتر از خودم معرفیش کنم، ولی من دو سال پیش خوندمش پس اوکیه. (اونو پی دی افشو بخونی بهتره البته. سانسوری زیاد داره)

من باید آواتار رو ببینم :)) زتتاینی.

پ.ن:  یه ذره ممکنه سرتو مشغول کنه... مثل هر فضای مجازی دیگه ای. ولی از بقیه شون خیلی سالم تر و بهتره وبلاگ... و خیلی چیزا هم یاد میگیری.
Ame no aoi sora

برام به اندازه ملکه سرخ جذاب نیست متاسفانه ولی اگه قبل ملکه سرخ میخوندمش حتما عاشقش میشدم

 

 

نشر باژ این چند وقته ذهنمو درگیر کرده نمی دون

 

یادداشت برداری میکنم *-* نغمه آتش و یخ وای یکی از کتاب هایی که ملکه سرخ ازش الهام گرفته شده بود! حتما میخونمشون پس با پی دی اف سانسور داره؟ واسه کتاب سانسور باشه خوبه چون بالاخره ا نو بقیه میبینن ازت باید بتونی به دو نفر راجع بهش بگی

 

وای ندیدی؟ چطور ممکنه از دست داده باشیش؟ حتما ببین خیلی قشنگه! اگه سانسور شده تماشاش کردی بزار خواهرتم ببینه خوشش میاد ولی بی سانسور رو نه اونو فقط خودت ببینی بهتره

 

پ.ن: خدایا این شجاعت مرا برسان!!! و همین طور اجازه شو :)

یه جور کلیشه ای میشه از یه جایی به بعد :))
این حسو درک می کنم.. که هیچی برات اون چیز قبلی نمیشه!


پی دی افش بی سانسوره... ولی اگه خواستی بخونی مراقب باش چون مطالب سانسوریش خیلی خیلی سنگین و ناجوره.
ولی مشکل اینه که ترجمه کتابیش خیییلی سانسور و برش داره طوری که نصفشو نمی فهمی. و بهتره به کسیم نگی که داری میخونیش *-* 


نه کلا ندیدمش. فقط ازش فن فیکشن و داستان و اینا خوندم. ولی تو برنامم هست انشالله 8-8
آی‌لین --

نگه میدارم جمعه میام کامنت میدم اینجا،

وای:*)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan