- سه شنبه ۳۰ شهریور ۰۰
- ۲۱:۰۹
جدا از شوخی، واقعا، کی فکرشو میکرد کیدراما هم بتونه انقدر تاثیرگذار باشه؟
جواب: احتمالا چند میلیون کی درامری که تو دنیا وجود دارن.
ولی خب، من حقیقتا جزوشون نبودم. پیدا کردن این پدیده، غافلگیری خوشایندی بود.
با افتخار، اولین کی درامایی که به عنوان کی دراما نگاه کردم وارثان2013 بود، و اصلا پشیمون نیستم! با باران تصمیم گرفتیم از قدیم شروع کنیم بیایم جلو و یکی یکی کی دراماهای خوبو فتح کنیم! البته، احتمالا فرآیند خیلی زمانبری باشه. چون همین وارثان نصف تابستون طول کشید.
به هرحال، مثل همیشه برمیگردیم به هدف این وبلاگ و نوشته. "چی یاد گرفتیم؟"
سه چیز.
1- کره جنوبی.
مثل خیلی کی درامای دیگه تم اصلی وارثان مشکلات جامعه ی کره جنوبی و فاصله طبقاتیه. برعکس فیلم های ترکی و گاه ایرانی، کی دراما از ترفند "دختر فقیر، پسر پولدار جذاب عاشق" برای جذاب کردن رومنس ماجرا استفاده نمی کنه، درحالیکه بعدا نشون میده خونه دختره پر از گل و ادویه رنگارنگ خونگی و خلاصه، همه چی تمومه. کی دراما از این ترفند استفاده میکنه چون این مشکل به شکل دردناکی تو کره هست.
کره به اون خوشگلی زیادم تفاوتی با ایران خودمون نداره. با تمرکز ثروت و قدرت تو دست یه عده(همون چائهبولها)، و نبود شغل و فقر برای یه عده بیشتر. فرقشون فقط آزادی بیان و مطبوعاته.
این آسیای خراب شده تا ابد همینطوری خواهد موند. فرقی نمیکنه کجاش باشی.
مشکل قلدری و آزار و اذیت هم که چیزی نیست ازش خبر نداشته باشیم، پس از این نکته اش رد میشم. فقط.. این سوالی که چند وقت پیش یکی تو یه کامنتی پرسیده بود رو میپرسم. «چرا پدر و مادرهای کره ای به بچه هاشون یاد نمیدن از خودشون دفاع کنن؟»
درحالیکه والدین ایرانی از اولین درس هایی که قبل مدرسه رفتن به بچه هاشون یاد میدن یه چیزیه با مضمونی مثل «اگه هلت داد، هلش بده. اگه بهش مشت زد، بهش مشت بزن. اگه حرف زشت زد، به مدیر بگو. بهش بگو آینه!»
جنگجو یا تسلیم؟ این تفاوت در تاریخ ما دو کشور هم نمود پیدا کرده. طوریکه با استعمار و زور رو به رو شدیم. وضعیتی که الان شرق آسیا داره جواب کساییه که میگن "ایران فقط با همه میجنگه."
فرقی نمیکنه بجنگیم یا نه. این جنگیه که بازنده اش از اول مشخصه. فقط بحث سر اینه که چقدر قراره ببازیم.
2- چگونه شخصیت اصلی باشیم؟
(از اینجا به بعد یه ذره اسپویل هست. با دقت بخونید.)
اگه وارثان رو ببینید، از قسمت پنج و شیش به بعد، حدودا از وقتی "عشق آغاز میشه" (D:) یه چیز قراره ورد زبونتون باشه.
این کیم تان چقدرررر سمجه!
محض اطلاعتون کیم تان شخصیت اصلی، و پسر نامشروع یه سهامدار بزرگه که برادر بزرگترش برای اینکه تو رقابت سهام سر راهش قرار نگیره، فرستادش آمریکا درس بخونه تا از شرش خلاص بشه. (خوش به حالش واقعا !) از اونطرف، شخصیت اصلی دختر چا یون سانگ رو داریم که دختر فقیر با شغل پاره وقت عادیمونه که تو شرایط سختیه.
اینکه بگیم اینها چطور به هم بر میخورن اسپویله. پس نمیگم. مهم اینه که به هم برمیخورن و کیم تان که از خانواده خیری ندیده، عاشق دختر میشه. از اون به بعد، هرررکاری میکنه که به دستش بیاره. چیزی که قراره حسابی بره رومختون و در عین حال شگفت زدتون کنه اینه که چطوری... چطوری با هزار بار نه شنیدن و غیرمنطقی بودن تکتک حرکتهاش بازم از رو نمیره. هزار بار قراره به خودتون بگید: " خب، اینجاست که دیگه بیخیال دختره میشه." یا "اینجاست که دلش میشکنه."
ولی باز هم این اتفاق نمی افته و نمی افته.
قبلا تو یکی از پستهای ناروتوییم گفته بودم:«اگه ناروتو حتی یه بار، فقط یه بار در طول داستان تسلیم شده بود، ما این پایان خوشی که داریم و نمی داشتیم.» الان هم اینو درباره کیم تان میگم. جدا اگه یه بار هم تسلیم شده بود، تک تک این قدم ها به هم نمی پیوستن به پایانی که ما داشتیم.
تعریف شخصیت اصلی به نظر من شخصیتیه که وجودش بیشتری تاثیر رو روی داستان داشته باشه. از اونطرف، این چیزه که شخصیت اصلی یک داستان با پایان خوش رو توصیف می کنه، اینه که تسلیم نشه. تا حد امکان تسلیم نشه.
اینو خود کیم تان هم یه بار گفت:
اگه هر بار بعد از هر شکستی بلند شم، یه روزی میرسه که دیگه مجبور نیستم جلوی هیچ آدمی زانو بزنم.
این کار و این حجم از اراده تو دنیای واقعی نزدیک به غیرممکنه. ولی اگه بشه.. چــی میشه :)))
3- چگونه شخصیت فرعی باشیم؟
شخصیت های فرعی هرکدوم به نحو خودشون به شدت زیبا نوشته شده بودن. من هنوزم موندم تو عمق هرکدومشون. اولش شاید خیلیا کلیشه ای و سبکسر به نظر بیان، ولی وقتی لایه ها روی هم قرار بگیره و تصویر واقعی رو ببینید مثل من متحیر میشید. از یو راحل گرفته تا نماینده هیوشین تا آقای منشی و کیم هیونگ.
شخصیت مورد علاقه من تو کل داستان اما، چوی یونگ دو بود. چوی یونگ دو همون پسر استریوتایپیک بدذات داستانه. یا... اینجوری به نظر میاد.
درحالیکه نیست. نه... چوی یونگ دو منه. چوی یونگ دو ماست.
همه ی ما که شخصیت اصلی نیستیم. که شکست میخوریم، که بلد نیستیم احساساتمونو توصیف کنیم. ما که مغروریم، و به جای مستقیم گفتن حرفهامون سعی می کنیم هرجور شده فقط... نگهش داریم. با هر وسیله ای.
که یه کم بیشتر ببینیمش، یه کم بیشتر لمسش کنیم و صداشو بشنویم. چوی یونگ دو، نماد عشق twsited beyond untangling اکثر ما آدمها بود.
میونگ سو یه بار ازش پرسید:«اگه چا یون سونگ در حال غرق شدن باشه، حاضری بپری و نجاتش بدی؟»
چوی یونگ دو گفت:«نجاتش میدم، ولی خودم غرق میشم. اینجوری تا ابد به یادم میمونه.»
بعد میونگ یه چیزی گفت که.. خیلی برای من طنین انداز شد.
همیشه همینکارو میکنی. بعد از اینکه کلی به انتخابات فکر کردی، آخرم یه پایان غم انگیز برای خودت در نظر میگیری.
یا اینجا که گفت:
+چیکار داری میکنی؟
میخوام ظرفها رو بشورم. این تنها کاریه که فعلا از دستم بر میاد.
امروز بچه ها تو گروه کلاس میگفتن وقتی عصبانی ناراحتن چیکار می کنن و چجورین.. مثلا میگفتن چقدر بد میشن و همه می فهمن و اینها. جالبیش اینه که، وقتی من عصبانیم کسی نمی فهمه. حتی وقتی مستقیم به طرف گفتم : «برو بمیر.» هم نفهمید. پس عصبانیت که هیچی. وقتی ناراحت باشم هم.. ظرفا رو میشورم :)
4-عشق، بهترین تاجیه که میتونی رو سرت بذاری.
فقط همین. این پایان داستان بود، و نتیجه گیری کلی. جاییکه کنتراست و سایه روشن شخصیت دو برادر(وون و تان) در نقطه آخر داستان به اوجش میرسید.
رویای تو ایستادن در بالاترین نقطه جهانه... ولی رویای تو فقط چا یون سونگه.
عشق بهترین تاجیه که میتونی رو سرت بذاری،
و بدترین کاریکه میتونی بکنی اینه که به بچه هات، به اطرافیانت تاجی که فکر می کنی اندازه سرشونه بهشون تحمیل کنی.
+الان که همه ترکت کردن میخوای چیکار کنی؟
- چه کار دیگه ای میشه کرد. میخوام مجبورشون کنم برگردن. اگه امروز برنگردن فردا مجبورشون میکنم برگردن. اگه فردا هم بر نکردن پس فردا مجبورشون می کنم.
دارم میمیرم. نمیخندم. در اینده زندگی سختی خواهم داشت. من اخرین فرد خوشحال این دنیا خواهم بود. عاشق نمیشم، و هرکس که در مورد «اون آدم خاص» حرف بزنه رو مسخره میکنم.
چقدر شبیه همه ماست در اوج ناامیدیهامون :)
موسیقی بی نظیرش :) من قبل از اینکه خوشو بشناسم این آهنگو میشناختم!
*ماریآ گویان در آهنگ غرق شدن*
+بهترین جفت داستان چان یونگ(؟) و لی بونا بودن. اصلا بی حاشیه.. شاد ... عالی...
#مثل چان یونگ و لی بونا باشیم.
++ لازمه به بازی بی نظیر لی مینهو و پارک شینهه اشاره کنم؟ نه.. فکر نکنم :"}
+++ امروز سه بانده نزدیک 16 ساعت کلاس داشتم... ولی بازم اینو نوشتم. چون وقت ندارم.
اینو اینجا مینویسم تا یادم بمونه.
#بدونویرایش