Tadaiima

  • ۱۹:۴۵

سلام. :))
خیلی وقته میخوام این پست رو بنویسم. خیلی بهش فکر کردم و خیلی نقشه های متفاوت براش کشیدم، ولی باز تا موقع نوشتن شد همه‌ش پرید، پس الان مثل همیشه بداهه وار در خدمتتونم.

 

1-

خب، بنده تو این مدت هنوز وبلاگهاتون رو میخوندم، کامنت میذاشتم، با بزهس چت می کردم، و کلا هرکار عادی وبلاگ نویسانه ای رو انجام میدادم به جز وبلاگ نویسی. و واقعا دنیا خیره و حیرانه که پس فازت چی بود. 
نکته اینه که، من یه سری کارهای دیگه رو هم نکردم. مثلا همه ی ستاره ها رو به زور خاموش نکردم، به نظری پاسخ ندادم و واسه هر پستی نظر نذاشتم. یه چیزی مثل حدیث پیامبر که قبل از اینکه (از زندگی) سیر بشم، از وبلاگ نویسی دست می کشیدم. هروقت دلم می خواست می اومدم، هرکار دلم می خواست می کردم و خلاصه، آزادی.

نتیجه‌ی خیلی سختی برای گرفتن نیست که تصمیم گرفتم زین‌پس هم همینکارو بکنم، لکن با وبلاگ باز. بنابراین معذرت میخوام اگه نظرات تا مدت بی پایانی به جای مرتب و منظم مثل قبل، کاملا سلیقه ای پاسخ داده بشن. امیدوارم این مایه ی ناراحتی و دلگیری کسی نشه. اگر هم شد و کوتاهی من در توجه به حقوق خواننده توهین آمیز و ناراحت کننده است، دکمه قطع دنبال کردن از آن چیزی که فکرش رو می کنید نزدیک تره. این حرف اصلا هدف ناله و عصبانیت و طعنه و کنایه و دیگر آرایه های ادبی و بی ادبی نداره. فقط خبررسانیه. پس امیدوارم این هم باعث ناراحتی نشه و بقیه داستان : )

 

2-

حقیقتا، رفتن موقت انولا-چان، و بعد هم دائم موچی-چان، کمی بعد هم آیسان و نوبادی-سنپای، خیلی منو ترسوند از اینکه نقشی در یک چین ری‌اکشن کینازی داشته باشم، و در عادی سازی بستن وبلاگ کوشا بوده باشم.  یه جورایی، راحتتر و عادی ترش کرده باشم. و این خوب نیست. بلاگستان بهترین محل یادگیری منه و نمیخوام به خاطر نیازم به یه نفس کشیدن محو(تر) بشه. 
دلیل بستن وبلاگ برای من زیاد احساسی نبود، حتی با اینکه بعد نوشتن یه پست خیلی احساسی انجام شد. من فقط فهمیدم مدام خوندن و نوشتن و تاثیر پذیرفتن از آدم های توی اینترنت و پرسیدن و پرسیدن برای سلامت روانم چیز خوبی نیست، و فایده ای به جز اورثینک و گیجی برام نداره. همونطور که مائوچان گفت، من درباره آدمایی که میخونم و ازشون می پرسم و درباره حرفا و زندگیشون فکر می کنم چیز زیادی نمیدونم. نه اینکه هیچکدوم رو به دروغگویی متهم کنم، نه. فقط... شاید حقیقت اونها با حقیقت من فرق کنه. و شاید "گاهی اوقات اون ها ناله می‌کنن، چون دوست دارن که ناله کنن." (راستی، پست قبل رو به خاطر کامنت های مائوچان و بقیه دوستان نگه می دارم. اگه دوست داشتید برید بخونید.)

به جز این‌ها، ارتباطات اجتماعی وبلاگی هم برام استرس می آورد. و وقت می گرفت. مخصوصا وقت می‌گرفت.. طوری که تقریبا وسوسه شدم برم و به قول میخک با خبر رتبه دو رقمی برگردم. اگه ترس از فراموش شدن یا همون ماجرای چین ری‌اکشن نبود شاید همین کار رو می‌کردم!

سو. رفتن.

از من این نکته رو داشته باشید، ممکنه این فرآیند "پرسیدن پرسیدن گشتن گشتن" برای سلامت روان شما هم چیز خوبی نباشه. در کل، اینترنت چیز زیاد خوبی برای سلامت روان نیست و ما همه این رو می دونیم، فقط هنوز به یقین نرسیدیم.

(مراجعه شود به این آهنگ که عشق کتاب گذاشت و این مقاله که یه قسمتیش تو کتاب دینی دهم درس اعتقاد به معاد آورده شده بود.(و مدیونید اگه فکر کنید بی‌طرف و unbiased ترین بخش مقاله رو تو کتاب نذاشتن و اسم نویسندش رو با درست ترین تلفظ ترجمه نکرده بودن.:)))

 

3-

اتفاقات زیادی تو همین دو ماه افتاده، و من کلی حرف تازه و ایده‌ی جدید دارم. سعی می کنم آروم آروم همه رو بنویسم چون نوشتنشون واقعا لازمه. نه توی یه گروه واتساپ تک نفره که هیچ امیدی به نپریدنشون نیست، بلکه یه جای محکم و ماندگار، با کلی miror website هایی که آماده ان مسخره ترین پست های من رو هم تو خودشون کپی و ذخیره کنن. :/

لازمه از الان اینو بگم، تا بعدا ناراحتی پیش نیاد، سیلهوت شاید زیاد جای سابق نمونه... و صاحبش هم مثل سابق خودشو برای اینکه ضداجتماعی بودنش بقیه رو آزار نده، تلاش نکنه. سیلهوت برای نوشتن و ثبت کردن برگشته، نه خونده شدن.
ولی در هر صورت، برگشته. و حرفهای تازه ای داره. امیدوارم که این حرفهای تازه به جز خودش برای چند نفر دیگه هم تازه و مفید باشن.

ممنون از توجهتون. تادایما :)

Alone Enola -‌‌

چقدرخوشحالم که برگشتی و ستارتو زود دیدم. چون ستاره هلن خیلی قشنگه..

 

+ همچنین فرست ؟ D:

و همچنین من، وقتی ستاره انولا رو دیدم :)))))

+ بهت این مقاله درباره داستان کمتر شنیده شده ایرانی رو تقدیم میکنم XD از صفحه 10 داستان اصلیش شروع میشه اگه حوصله بقیشو نداشتی.
🎼 کالیستا

واااای یوهووو.:"""""')

خوش برگشتییی.:")

ممنون:)!
-- 𝚂𝚎𝚕𝚎𝚗𝚎

ولکام بک D:

 

+ it doesn't matter if you ignore this cm :>

تنک یو وریی ماچ :)))))))!

+the freedom feels great ":D
سُولْوِیْگ 🌻

چه خوشحالم‌ که برگشتی! ایول!

در جواب تادایما، باید بگیم‌ اوکایری‌...؟ :دی

و این‌که، به نظرم کلا آدم باید راحت باشه‌. اگر وبلاگ نوشتن یا خوندن یا کامنت خوندن‌ و گذاشتن چیزیه که تو هر برهه‌ای از زندگی به هر شکلی یا به هر دلیلی داره آثار سوء می‌ذاره، آدم باید فکری به حالش بکنه‌.

خلاصه که آره، راحت باشیم در کل. :دی

حقیقتا در همین یک کلمه میشه خلاصه اش کرد :دی ایول!
بله بله اوکایریه.

بهلهه نکته همینهD:
Alone Enola -‌‌

="))

 

+ حقیقتش انقدر این مقاله تاثیر گذار به نظر میاد که میخوام تا آخر هفته صبر کنم که کاملا براش وقت بزارم و تحلیلش کنم. سپاس از ارسالش XD

+راستش زیادم خفن نیستxD یکعالمش رفرنس و اینهاست. ولی از معدود منبع هایی بود که  داستان مهر و وفا(که تو مایه های لیلی و مجنون کردی و هپی‌انده) رو داشت، و گفتم شاید هدیه فرست شدن خوبی باشه ازونجا که خیلیا نشنیدن داستانشو!
-- 𝚂𝚎𝚕𝚎𝚗𝚎

یور ولکام D:

 

 

+ absolutely :D

•miss writer•

اگه از نوشتن لذت میبری فقط بنویس

به قول خارجکیا yes, that's the spirit! :))))))))
🎼 کالیستا

این پست به نظرم خیلی پر از درس بود. پس پیوندش میکنم مردم باید بخوننش!

و خیلی خوشحالم که بازم ستاره ی روشنت رو خواهیم دید.*-*\

اوه... واقعا *-*؟ پس امیدوارم به درد کسی بخوره!:))))
‌‌ NarXeS

به نظر میاد دوتاییمون تقریبا به نتایج شبیهی رسیدیم :))

و تادایما یعنی چی؟

 

+وقتی اسمم رو توی پیوند‌های هلن میبینم T^T

پاشیدن اکلیل*

:))
اومم مثل *من برگشتم* طوره. وقتی برمیگردی خونه... یا مثلا تو صحنه های احساسی وقتی یه نفر برمیگرده اینو با کلی احساس و افکت انیمه ای میگه D:


+وای آخجون یکی به پیوندها توجه کردD: 
Aki :|~

می دونین چون می دونستم زنده این و باهاتون ارتباط داشتم...فقط می تونم بگم اوکایری ناسای :">

و نمی دونم اون ولباگی که اون پایینه حزو کلمات کلیدیه یا چــیxD ولی دوستش دارم :")

و از پشت تبلت، یه بغل پری ای با عقش تقدیمتون می کنم :">

امیدوارم همچنان سنپایِ ولباگی و پروفسور و نمونه و زیبا و full english و زبانم قاصر استِ ماها بمونین :"> (دقت کنین همه این صفات پیشوند سنپای داشتن xD)

کیوتسکتههه :>

گودتونم نایت :>

هاتتونم تیل :>

پری چان این حرفت به این معنا بود که بقیه فکر کردن من مرده ام*-*xD؟

اون دسته بندیه. پستهای مربوط به وبلاگ مثل چالش و اینها اونجا قرار میگیرن :)

مسمسمنسپسمسکممن
(نیازمند احیای قلبی بودن)
آریگاتو پری چان. هونتونی، وری ماچ، و بسیار آریگاتو.خدا. 

گودت نایت:*)))))))))))))))))))
weirdo ¬-¬

واقعا از برگشتنت خوشحالم.خیلی خیلی.

و خب.این حقیقی ترین حرفیه که می تونم الان بزنم:)

واقعا چیزهای حقیقی بهترینن، مگه نه؟!
حتی کلمه اش به ژاپنی  قشنگترینه! Hom-mono

ممنون:*)
Nobody -

از زیبایی های زندگیم دیدن ستاره ی روشن هلن میون ستاره های خاموش نشده ست.

اوکایری ناسای هلن-چان. یا بهتره بگم welcome home؟ :*

+ عه. بستن وبلاگ من دلیل احساسی و اینا نداره. یه جورایی مجبورم کردن که ببندمش.

+ خوشحالم که برگشته. و حرف های تازه ای داره. خیلی مشتاقم که بخونمشون.

:*)
ممنون سنپای :*))) تادایما!
+اوه... اوه. 
نمیدونم این بدتره یا بهتر *____* امیدوارم که بهتر از این بشه ولی. 
+ (لبخند از این گوش تا آن گوش زدن!)
چوی زینب دمدمی

اوکایری هلن چاااان:))

تادایماD:"
Violet J Aron 🌸

قبل از خوندن پست و جواب دادن ایمیل:

 

کوفت!!!!!!!

یحئزثیدح  چرا کوفت XD
Violet J Aron 🌸

آفرین کار درست همینه :)))

وبلاگت رو باز بذار؛ ولی هر وقت میتونی بیا سراغش. این جوری حس فراموش شدن و جدا گشته از دنیا بهت دست نمیده XD

 

مثل همون کاری که من میکنم. تازه وقتی پست جدید هم نذاری، آن چنان نظر هم برات نمیاد. نیازی نیست همش پنل رو چک کنی :)))

ولی حداقل خیال ما راحته که اگه خواستیم میتونیم این جا پیدات کنیم و پست های قدیمیت رو هم با یه فنجون چای یا قهوه ی داغ میل... نه ببخشید بخونیم!

 

اون اوایل که امده بودم بیان؛ همش استرس این رو داشتم که وای حالا چی بنویسم، نکنه بقیه خوششون نیاد، نکنه نخونن، نکنه انفالو کنن، نکنه کامنت ها کم باشن....

ولی الان دیگه اون قدرها هم مهم نیست. 

یاد بچگی هام افتادم که عروسک باربی میخریدم و تا یه مدت از جدید بودن و بوی پلاستیکش ذوق میکردم:/ ولی با وجود همه ی خوبیش، بعد یه مدت برام تکراری می شد.

 

شیخ هلن می فرماید: «همانا هدف اصلی ما از وبلاگ نویسی، نوشتن است. نه خوانده شدن!»

خیلی حقه! مثل هدف  اصلی خلقتمونه!

 

 

پ.ن: آخیششششش! این جا از ایمیل فرستادن راحت تره :)))

 

 

 

@نوبادی

برای همیشه وبت رو بستی یا بازم برمیگردی؟

اوهوم :)
واقعا حس عجیبی بود.... نمیدونم دقیقا خوب بود یا بد. ولی عجیب بود. 


مشکل اینه که نمیتونم پست جدید نذارم. هیع. وقتی بازه باید بنویسم و وراجی کنم و... 
(تصور از میل کردن: این شخصیتا که یهو یه کاغذ مهمو مثلا میذارن تو دهنشون که کسی نخونتش. نمیدونم مال کدوم فیلم بود XD)


به به این شیخ هلن شما کیه چه سخنان زیبایی می فرمایه XD 
ّبهله بهله... 
آدم تعجب می کنه که مثلا وبلاگ باید برای آدم یه جایگاه بالاتری داشته باشه.. ولی آخرش همونن اکثر چیزها. اول با هیجان و استرس شروع میشن، بعد با ملال. مثلا ایده داستانها :_)


پ.ن: وای XD آره موافقم. این خارجیا که طولانی مدت واسه همه کار از ایمیل استفاده می کنن خیلی صبر دارن حقیقتا.
روناهی ^^

خوشحالم که برگشتی دختر:) 

ممنون! منم خوشحالم که برگشتم (:""
__PARNIAN __

ستاره‌ی هلنک هم روشن شد :)))

بهلـه :*)))))))
Violet J Aron 🌸

همین طوری! دلم خواست بگم کوفت XD

 

خب اگه این طوریه که چه بهتر!!! منتظر نوشته های زیبایتان هستیم! :)))

بوس بوس ^.^



میگم الان چقدره که ایمیلت رو جواب ندادم؟ میخوام رکورد یه ماهه بزنم XD

ای خدا... XD 


(سرخ شدن ولی مشتاقانه و تند تند سر تکان دادن!)


فکر کنم نزدیک دو سه هفته باشهXD یه ذره دیگه ایستادگی کنی به یه ماه میرسیم!
artemis -

هلن باز می گردد. بر طبل شادی بکوبید. 

(لباس سرخپوستی به تن کردن و اوردن طبل!)
Nobody -

@وایولت

نه نه. برمیگردم. D:

هورا!! یه تایید رسمی!
Violet J Aron 🌸

@ نوبادی

 

پس خداروشکر :)))

Alex Ai

اوکایری ؛)

آریگاتوو D::
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan