قفسه‌ی شیشه‌ای

  • ۲۳:۰۵

وقتی باربی و سرباز با هم دعوا می کردند، عروسک کوکی گریه میکرد. 

همیشه یکهو اتفاق می‌افتاد. مثل باز شدن در یک جعبه غافلگیرکننده‌ی فنری. یکهو میشد که سرباز پایش را روی پای باربی میگذاشت و باربی گر میگرفت. سرباز اول تفنگش را پشتش قایم می کرد. پشت آن لباس سرخ جلاخورده. باربی میزد و میزد، سرباز مارشش را تکرار می کرد و می کرد: یک دو سه! یک دو سه! قدم رو! به چپ چپ! به راست راست! ولی باربی با فریادهایش ‌نمیترسید. پاشنه‌ی کفشش را به سمت او تکان میداد و میزد و میزد. 

همیشه یکهو اتفاق میافتاد، و عروسک کوکی گریه میکرد.

اول ساکت میشد. پشت قفسه قایم میشد. کمی بعد با صدای بلند بغض میکرد. سعی میکرد حرف بزند. 

آخرش گریه می کرد. همیشه. اگر جوهر چشمهایش خیلی وقت نبود که خشک شده بود، تا حالا چشمهایش را با اشک شسته بود.

پس از چند ده بار اول اما، کم کم دیگر اشک نریخت. نه.. راستش ریخت. ولی کمتر و کوتاه تر شد. دیگر قفسه ها را خیس نمی کرد، ولی صورت چوبی و گاهی دامن چین دارش را چرا. کم کم با دعواها کنار میآمد. با شکستن و صدای بلند. مثلا عروسک کوکی بود، نه چینی. به این راحتی نمی شکست. محکم و محکمتر میشد.

و من؟ من ساکت بودم. تمام مدت، از پشت شیشه، با لبخند نخی دوخته شده، همه چیز را تماشا می کردم.

پیشنهادی
  • ۲۳۲
Alone Enola -‌‌

The national museum of toys...چه باحال !

بهله :*)))))!
.. میخک..

اوه

:*)
Aki :|~

خداوندا :")..

.
__PARNIAN __

New part of toy story

Toy Story: Angsty Version :*)
آیرین 007

یاد داستان توی استوری افتادم T T

احتمالا چون یه جورایی الهام از اون بود ":)
یاس ارغوانی🌱

:))

:)
Violet J Aron 🌸

یاد بچگیم افتادم.... اون موقع ها که با پسرداییم بازی میکردم. اون اسپایدر من و سرباز داشت، منم باربی (البته من هنوزم باربی دارم@__@)

همیشه هم دعوا سر این بود که باربی با کی شیپ بشه XD


متن کیوتی بود. و لطیف طور :)

ای کاش منم میتونستم یه متن ساده و کوتاه این مدلی بنویسم :((

(اعتراف کنم منم هنوز باربی دارم)
(ولی خیلیاشون سر ندارن XD)


:*) 
متن کوتاه و لطیفم میاد.. خدا با صابران است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
Designed By Erfan Powered by Bayan