A Vampire Picking Flowers Out In The Sun

  • ۲۲:۰۹

خب. از کجا شروع کنم.

نمی‌خواستم راجع به 1401 بنویسم. میخواستم تا قبل عید یه پست دیگه هم بنویسم ولی یهو دیدم امروز 22امه و عمرا احتمال نداره تو 9 روز آینده دوباره بیام تو این پنل. 

حقیقت اینه که. من تو این‌سال تقریبا درست و حسابی نوجوون بودم. نمی دونم، شاید تعریف من از نوجوون بودن با یه بچه‌ی 16 ساله‌ی آمریکایی یا حتی تهرانی فرق داشته باشه. شاید خطرات و ریسک هایی که امسال درآغوش گرفتم و به تفکر خودم حاصل از کله‌ی پرباد جوانیه، برای خیلی‌های دیگه ‌خنده دار باشه. خطر؟ ریسک؟ شوخی می کنی؟

منظورم اینه که... خب ما همیشه درحال انقلاب درونی هستیم. من همیشه درحال انقلاب درونی بودم. ولی امسال شاید خنجرهام تیزتر شد؟ زبونم تندتر؟ ذهنم خسته تر و قلبم عاشقتر؟ و جسمم... جسمم هرلحظه به مرگ نزدیکتر. طوری‌که... "من نهار نمی‌خوام. می‌خوام بمیرم." طوری که "بزنمت؟" "آره لطفا."

و ما همیشه درحال گشتن هستیم. خودت رو گم کردی؟ همیشه همون‌جاییه که آخر از همه چک می‌کنی. ما بچه‌ایم یا بزرگسال؟ از نظر قانونی بچه‌ایم و آدم بزرگ‌ها باید ازمون مراقبت کنن ولی They're doing a shit job of it, they can't even protect themselves for hell's sake؟

آیا از نظر خاورمیانه‌ای پیر محسوب می‌شیم؟ از چه جنسی هستیم از چه رنگی چه مزه ای. آیا در زندگیمون سختی داریم، یا این‌ها که داریم عادت انسانیه؟ آیا قربانی‌ایم یا مقصر؟ شاید به بعضی از جواب ها رسیده باشم ولی به درد لای جرز هم نخوردن چون حالا که چی؟ حالا که میدونم، میگی چیکار کنم؟ بمیرم؟ بکشم؟ have been trying to do that for a long time. 

ما همیشه درحال رها کردن هستیم. رها کردن هیچوقت برای من سخت نبوده. من به Ephemerality اعتقاد دارم. زیبایی در گذرا بودن چیزها. زیبایی در عمر کوتاه شکوفه‌های ساکورا، زیبایی در سوختن یه کبریت، منفجر شدن یه ساختمون، تموم شدن یه دوستی یا دو تا یا هزارتا. از بین رفتن دوستی ها منو غمگین نمی‌کنه. حتی دیگه مثل قبل باعث عذاب وجدانم نمیشه. می‌دونم این زیاد هم عادی نیست. میدونم باید بیشتر به آدمها اهمیت بدم. ولی گوش کن، من حتی به خودم اهمیت نمی دم. چطور ازم انتظار داری بتونم به تو اهمیت بدم؟

ما همیشه در حال جنگیدن هستیم. جنگ بده. اما زیر پا له شدن؟ Now that's worse. و من تا حالا تو فایتینگ بک موفق نبودم. فقط تازه دارم یاد میگیرم اداش رو در بیارم.

ما همیشه درحال عاشق شدن هستیم. بی‌معنیه ولی تنها چیزیه که معنا داره. الکی شاعرانه به نظر میاد ولی تنها حقیقتیه که وجود داره. دوست دارم بدونم، یک ماه عاشق بودن برای تمام عمر کافیه؟ دوست دارم بدونم، آیا قبلا عاشق بودم و فقط یادم نمیاد؟

ما... نه. من همیشه سرم تو ابرهاست. پست سال جدید بهترین فرصت برای خیلی کارهاست. برای برنامه ریزی، برای آدم بهتری شدن، برای برگشتن به دنیای واقعی. برای اینکه بتونم کنترل زندگی‌م رو به دست بگیرم. برای اینکه یه نگاه به عقب کنم و ببینم چی از دنیا یاد گرفتم.

دنیا راجع به شخصیت و خیال و عشق نیست. دنیا راجع به دوستی ها، موسیقی یا رنگین کمون نیست. دنیا راجع به پول و درس و کاره. راجع به زبان هایی که بلدی، پادکست هایی که گوش میدی، کتاب هایی که میخونی، قرص هایی که می‌خوری. دنیا راجع به جنگیه که میکنی نه صلحی که آرزوش رو داری. راجع به آدماییه که می‌خوان بکشنت و آدم‌هایی که می‌خوای بکشی. راجع به ماشین و خونه ای که داری... یا نداری. و میبینی؟ من همین الانش هم تقریبا تو این دنیا نیستم و برعکس بعضی ها، از این که وسط دو دنیا آویزون بمونم خوشم نمیاد. پس چرا تمومش نمیکنی؟

 

در یک یادداشت روشن تر(! پاسداری زبان فارسی)، حس می کنم تو این سال، چیزی که قراره یک سال و نیم آینده رو باهاش طی کنم رو پیدا کردم. اون روز تو وسایلمون یه گوشی پزشکی پیدا کردیم(Ironic enough) و وقتی صدای قلب من و باران رو گوش کردیم فهمیدم چقدر تپش قلب دارم، و تعجب آور بود چون اون لحظه کاملا آروم بودم. یه وقتایی هست که جدی انقدر استرس می‌گیرم که سرِ جام قفل می‌شم و نمی‌تونم حتی به کتاب دست بزنم، و فکر کن اونموقع وضعیت قلبم چطوریه. اون لحظه‌ها تنها چیزی که می‌تونه نفس کشیدنم رو به حالت عادی برگردونه صدای پیانوییه که بعد با کلماتی همراه میشن که... راستش زیاد هم شادی آور نیستن. ولی منو شاد می کنن. یا آروم، فکر کنم.

نمیدونم سال بعد این موقع چه احساسی بهش دارم. هم به اون، هم به زندگی و هم به رِد. مهم تر از همه رِد.

ولی در حال حاضر؟ فکر می کنم بهترین هدیه‌ای که این دنیای بی معنی تونسته بهم بده عشق بوده، در عوض قیمت سنگینی که پرداختم(و خواهم پرداخت. تازه قسط اولشه.)

 

حقیقت اینه که وقتی دوباره اینو میخونم حس می کنم اون چیزی که باید رو راجع به امسال انتقال ندادم. یه سری چیز خوب انتقال دادم، یه سری چیز لازم، ولی نه دقیقا "کافی". شاید به خاطر اینه که امروز به طور خاص خیلی حالم بده. برام عجیبه که خود آینده‌م Low ترین نقاطم رو ببینه و به عنوان 1401 بشناستش. شایدم 1401 واقعا همش Low بود. هرچی فکر می کنم، پیروزی بزرگی یادم نمیاد. به جز رِد. فقط رِد.

راستش من تو کل این سال یه بچه‌ی افسرده‌ی نارسسیست میزربل نبودم، هرچند... هرچی فکر می کنم یادم نمیاد چی بودم. احتمالا همین چیزی که الان هستم. خونآشامی که میره زیر آفتاب گل بچینه فقط چون زیبان.

همین. برای همتون سال خوب و روشنی آرزو می‌کنم. Since, you know. We all need some light in this hellhole

... ...

با ارزوی

گم شدن یک دست در سرت از نوازش"

اوه.. خدای من:*)))))))))
بهترین بهترین بهترین آرزو. ممنونم:*))))
با آرزوی گم شدن همه مشکلات و سیاهی‌ها
مون چایلد (هیرای)

از نظر قانونی بچه‌ایم و آدم بزرگ‌ها باید ازمون مراقبت کنن ولی They're doing a shit job of it, they can't even protect themselves for hell's sake؟

باید بگم من بیشتر نگران مامان بابامم تا خودم. 

همون به خدا.
تو لیست ۱۵ تایی نگرانی های زندگیم، یه تعداد گنده‌ایش مربوط به پدر و مادرمه‌
Ayame ✧*。

دنیا راجع به شخصیت و خیال و عشق نیست. دنیا راجع به دوستی ها، موسیقی یا رنگین کمون نیست. دنیا راجع به پول و درس و کاره. راجع به زبان هایی که بلدی، پادکست هایی که گوش میدی، کتاب هایی که میخونی، قرص هایی که می‌خوری. دنیا راجع به جنگیه که میکنی نه صلحی که آرزوش رو داری. راجع به آدماییه که می‌خوان بکشنت و آدم‌هایی که می‌خوای بکشی. راجع به ماشین و خونه ای که داری... یا نداری. و میبینی؟ من همین الانش هم تقریبا تو این دنیا نیستم و برعکس بعضی ها، از این که وسط دو دنیا آویزون بمونم خوشم نمیاد. پس چرا تمومش نمیکنی؟

 این یه واقعیت خیلی تلخی بود که خیلی وقته دارم انکارش میکنم و بدترین همین آویزون موندن بین این دوتا دنیاست وقتی واقعیت رو میدونی ولی هنوز نمی خوای از خیال و وهم دست برداری 

چیکار کنیم آخه... گل ها زیادی قشنگن. حتی اگه آفتاب زیادی داغه
𝐻𝑒- 𝑛𝑎𝑚𝑖࿐

سلام هلن جون حالت چطوره؟☺️👋🩷

* کل پست را خواندن*

در کل حست رو درک می کنم واقعا سالی که رو به اتمامه و سن طلایی و قشنگی که منم فکر می کردم کلی اتفاقات خوب  براش رقم می خوره زیاد جالب نبود و منم نمیدونم چه کوله باری از خوبی و بدی رو امسال با خودم حمل کردم و به کوهستان بردم ولی امیدوارم سال بعد بهتر از سالی که داره تموم میشه برام پر محتوا شروع بشه !

اینکه تغییر کنیم بخشی از روند زندگی هست پس no problem ,every thing's has change  پس فقط باید رو در رو بشیم با حقیقت و واقعا زندگی اینطور که تصور زیبای ما هست هیچ وقت نیست و بهتره به قول تو کمی واقعا رو بپذیریم!

امیدوارم بیشتر پست هاتونو بخونم و ببینم و از نوشته هاتون لذت ببرم🥰👍

+ امیدوارم سال جدید ، سال پیشرفت هر چقدر کم هم شده برای همه باشه🙄🤲

کاملا درست میگید راحع به پذیرفتن تغییر و اینها
منم امیدوارم بتونم تو سال بعد بیشتر بنویسم:*))) امیدوارم سال خوبی پر از مفید بودن و یادگیری و  چیزها خوب داشته باشید
Arthur ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

تو آدم بغل کردنی هستی:))

اوه... خدای من:*)))))
بچه‌های جدید بیان چقدر نازن خدا  بغلت میکنم. 
Ame no aoi sora

راستش از نظر من اشکالی نداره آدم بعضی وقتا به عقب نگاه کنه و ببینه چیز خاصی تو اون بازه زمانی اتفاق نیوفتاده

همیشه که قرار نیست در حال دویدن باشیم

بعضی وقتا باید سر جای خودمون توقف کنیم و به منظره و ویو ی اطرافمون و اتفاقای دوروبرمون دقت کنیم و واقعا اون موقع لازم نیست کاری انجام بدیم یا چیزی بگیم

بعضی وقتا فقط باید نگاه کنیم این خودش خیلی تجربه های باارزش بهمون میده

مهم اینه این بازه زیادی ادامه دار نشه و دوباره برگردیم به دویدن خودمون تو خط مشخص خودمون :)))

کاش خودمم یکم به حرفای خودم عمل میکردم

آره از نظر تئوری همه این چیزها رو میدونم... و راستش اینجوری نیست که از دست خودم "ناراحت"باشم برای اینکه امسال به اندازه کافی ندوییدم. فقط... خب. خوبتر میشد که یکسال تمام به جای تماشا یه کوچولو هم عمل میکردم:*)

احتمالا میکنی... منم اگه از آشناهام بپرسی شاید بتونن چیزهای بهتری راجع به خودم بگن، نسبت به چیزهایی که خودم راجع به خودم میگم. واسه همه همینه. خود واقعیمون رو گاهی نمیبینیم:*)

پ.ن: ممنون که میخونی آمه چان🌈
سُولْوِیْگ 🌻

«دنیا راجع به جنگیه که میکنی نه صلحی که آرزوش رو داری.»

 

این زیادی عالی بود. 

مختصر و مفید.

If this post was a song that would be its chorus:*))))
__PARNIAN __

دوست دارم و مثل همیشه خوندن پستات قلبم رو روشن می‌کنه هلنک:)))

تو هم سال خوبی داشته باشی:))

هیچکس:
من: افسرده‌ترین پست آخر سال دنیا رو ‌می‌نویسم
مردم تو کامنتدونی: *اکلیل اکلیل اکلیل*😭

Okay jokes aside
اینکه هنوز اینجا رو می‌خونی همیشه قلبمو گرم می‌کنه:*) و... واقعا ممنونم که هنوز هستی سنپای.
امیدوارم... سال بی نظیری بشه برای هممون. حتی اونایی که بی‌نظیر شدن رو نمی‌خوان. *چشمک چشمک*
Ame no aoi sora

اره اینم درسته الان مثلا طبق گفته اطرافیان من امسال خیلی ابرازگر شدم تا جایی که اسممو گذاشتن over active :*) البته خودمم قبول دارم

که این خوبه حس میکنم آزادم

 

در کل طبق چیزایی که خوندم تایپ enfp ینی من با اشتباه کردن مشکل نداره و همیشه فکر میکنم آدم نباید زیاد خودشو سرزنش کنه :) که اینم خودش بعضی وقتا خوبه بعضی وقتا نه

 

پ.ن: ما مننونیم که هنوز برامون مینویسی هلن سان💙

پ.ن۲: میتونم تایپ شخصیتی تون رو بپرسم؟

آزاد انقدر کلمه موردعلاقه جدیدم شده که نمیتونم :))))

این عالیه پس :)

پ.ن: ممنون که هنوز میخونید
پ.ن2: INTP هرچند زیاد از MBTI خوشم نمیاد... شبیه مثلا ماه تولد میمونه برام.
Arthur ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

عام..اونقدم جدید نیستم میدونی

فک کنم ۹۸ اومدم:))

اوه"-" پس برای من جدیدی.
خوشبختم خلاصه
Arthur ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

پشمام💀

هیهی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan