Seventeen

  • ۱۴:۴۵

"I don't want him anywhere near this precious, peacful, fragile existence I've craved out for myself."

"I thought we had craved it out for ourselves."

این خطوط از Good Omens خیلی خوب می‌تونه احساساتم راجع به سالی که گذشت رو توصیف کنه. بیشتر از همه، راجع به ماه‌های اخیر.

من شونزده ساله بودن رو خیلی سخت شروع کردم. از اون به بعد هم آسونتر نشد. بالا و پایین احساسی، فشار مدرسه، فشار زندگی تو این کشور، فشار آدم‌ها. ولی تو کل این مدت یه نفر رو همراهم داشتم که فکر می‌کردم می‌تونم روش حساب کنم، و می‌تونستم. ما وجودیت شکننده‌ای برای خودمون درست کرده بودیم، وقتی فقط بچه بودیم و هیچی نمی‌دونستیم جز اینکه It hurts. They hurt. وجودیت شکننده‌ی ما واحه‌ای بود در بیابان، و ما از آب زلالش می‌نوشیدیم.

تو این سال در یه تصمیم مهم شکست خوردم، ولی شاید برام در پایان بهتر بود. گاهی یه دیکتاتوری در سنگاپور از دموکراسی در ترکیه بهتر کار می‌کنه. هرچند، من نمی‌دونم بعد از این چی می‌خواد برای هیچکدوم از این دو سرزمین پیش بیاد.

تا اینکه رسید به ماه‌های آخر. خودباوری من به صفر میل کرده بود. معنی برام بی‌معنی بود. ولی طی یه سری آدم درست... الان نه. الان خوبم. هنوز خیلی چیزها رو نمی‌دونم، از هیچی مطمئن نیستم. ولی آخه، کی تو این کشور هست؟ ما تا 24 ساعت قبل حتی نمی‌دونستیم امروز تعطیله.

نکته اینه که، نمی‌تونم به گذشته فکر کنم. نمی‌تونم به آدم‌های عوضی فکر کنم یا براشون انرژی بذارم. چون لیاقت من بیشتر از اینهاست. ATP های من گرون قیمت تر از این حرفهاست. نمی‌تونم هیچ ریسکی رو دوروبر وجودیت شکننده‌ای که برای خودم ساختم بپذیرم. تاکید روی فعل اول شخص مفرد.

 

باید این سال رو بترکونم. تو این یکی شکی نیست. چیزهای زیادی دارم که ثابت کنم، چیزهای زیادی که باید بهشون برسم. باید یه کم بیخیال زیبایی آدم‌ها بشم، که واقعا برام هدفگذاری سختی بود. تا قبل از اینکه متوجه بشم زیبایی دقیقا برای من چه معنی‌ای داره سخت بود. هیچ چیز اونقدر زیبا نیست که جایگزین حقیقت و آرامش بشه. خیلی خودم رو دست پایین و کم‌بین گرفته بودم. انگلیسیش میشه Vain. ا‌رزشهای خودم رو ساده‌سازی کرده بودم که با ارزش‌های سطحی دوروبرم جور در بیاد. چیزهای خیلی مهم‌تری از زیبایی هست. چیزهای خیلی ماندگارتر.

بیخیال آدم‌ها می‌شم، ولی فقط یه کم. بعضی میوه‌ها زیادی وسوسه‌انگیزن، و من هرگز حوا رو سرزنش نمی‌کنم. شخصیت موردتنفرم تو این داستان کس دیگه‌ایه.

 

تو کانالم هم گفتم که تو این سال دیگه از آدم‌ها یه ایده نمی‌سازم و همونجوری بهشون نگاه نمی‌کنم. اشتباه شخصیت اصلی Good Omens رو نمی‌کنم. عاشق آدم‌ها میشم نه نقاشی‌شون.

 

سیاهی ها رو کمتر ثبت می‌کنم، چون ظرف وجودیت شکننده‌م از جنس بلوره، نه سفال. خیلی زود گریسی (C8h18) میشه. نمی‌خوام سیاهی‌ها بچسبه و جدا نشه. ‍‌می‌خوام دود بشه و پرواز کنه. باید یادم بمونه هرکس فقط می‌تونه سیاهی خودش رو حمل کنه. نه من می‌تونم مال کس دیگه‌ای رو دنبال خودم بکشم، نه برعکسش.

 

وقتشه کل لیوان رو پر کنم. لبریزش کنم حتی.

 :)It's going to be beautiful. The shiniest glass in the whole world, and it's mine 

گوش کنیم~

𝑹𝒂𝒄𝒉𝒆𝒍 𝒘𝒓𝒊𝒕𝒆𝒔

سلام هلن عزیزم😍😆🤩❤️‍🔥 خوشحالم بازم پست گذاشتی !!!

* وی پست را کامل می خواند *

باید بگم واقعا درسته ! و خیلی قشنگه که به این حجم از ارزش خودت رسیدی  ! و امیدوارم همیشه به خودت اول ارزش و بها بدی 😍 قطعا بهترین ها برای هر کس هست فقط به دلیل بالا و پایین شدن اعتماد به نفس هامونه  که ما رو متمایز ساخته به نظرم~ 

به قول یه بزرگوار " مشکل مردم کشور من از فقر و اقتصاد  داغون و غبره نیست ....! مشکل از بی اعتماد نفسی ای هست و شک هایی که به خودشون و باور هاشون نسبت به توانایی های خودشونه!" 

+ آهنگ واقعا زیبایی هست که همراه با پستت خوندم و گوش دادمش😍💓 روحم رو به پرواز در می‌آورد و منو گاهی وقتا سوار وال های آبی پرنده  می کرد~😌✨️

ای وای من همین الان دیدم این کامنتو جا انداختم...

کلی ممنون که خوندی. جدی منم باور دارم هرچی میکشم از کمبود اعتماد به خودمه:*) از وقتی... تا حدی حلش کردم خیلی چیزای دیگه هم حل شده


+ وال های آبی پرنده واهای😭
فاطمه ‌‌‌‌

تولدت مبارک باشه هلن!✨ ۱۷ سالگی رو بترکونی همون‌جوری که می‌خوای -و حتی بهتر :)

واهای کلی مرسیی:::))))) مخصوصا برای آرزوی خوب!
~𝒎𝒊𝒕𝒔𝒖𝒓𝒊 ‌‌

من واقعا توقع داشتم دانشجوی ترم دو منطقی فلسفه ای چیزی باشی. لعنتی تو خیلی بزرگ تر از هیفده سالی باور کن TT

آبجی خجالت می‌دی دیگه اینجوریام نیست 😭 ولی ممنون از تعریفت 😭
پری‍ ‍شون

تولدت مبارک هلن:')) 

چه نتایج جالبی از سالت گرفتی. امیدوارم توی تصمیماتی که گرفتی موفق باشی:))

ممنونم! برای شما هم آرزوی خوشحالی و موفقیت دارم 🌈
سُولْوِیْگ 🌻

چه‌قدر این پست پر از حس بود. پر از امید؟

شاید باید بذارمش یه جایی که جلوی چشمم باشه. 

That was like.. the ultimate compliment :)
استیو ‌‌

مبارکه. :)))

امیدوارم که سالای خوبی باشن برات در ادامه.

شخصا ۱۷-۱۸-۱۹ سالگیم رو، بدترین و سخت‌ترین سالای زندگیم می‌دونم و بعدش اوضاع بهتر شدش. امیدوارم که برای تو هم همه چی بهتر و بهتر بشه.

مرسیی:*)))
هاها راستش من نمی‌تونم بین سال‌هام حداقل تا اینجا خوب و بد انتخاب کنم... چون هرکدوم خیلی قروقاطی بودن. 
ولی ممنون برای آرزوی خوب:) منم امیدوارم. 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan