400Lux

  • ۱۹:۱۹

از خدایان پنهون نیست از شما چه پنهون که اومدم OMAATها رو بنویسم ولی وقتی پیش نمایش رو میزدم دیدم اگه اینهایی که نوشتم رو توی وبلاگ کس دیگه ای میدیدم حتما اسکیپ می کردم. پس کنسل شد. حیف. واسه‌ش خیلی امید و آرزو داشتم. اسکرین و آهنگ نگه داشتن از فیلم ها باید کافی باشه.

 

به خودم قول دادم روزی ده دقیقه ژورنال بنویسم. روی کاغذ، توی دفترچه‌ای که صبا تو باغ کتاب برامون خرید. تا اینجا انقدر استفاده های مختلف ازش کردم که دیگه معلوم نیست نقش اصلیش چیه. شبیه خودم.

رتبه ها تا یکی دو هفته دیگه میاد. اکثر اوقات استرس خاصی براش ندارم، ولی هرچند وقت یه بار یه کم نگرانش میشم. میدونم قرار نیست افتضاح باشه. انتظار ندارم عالی باشه. تنها چیزی که میخوام... خب. تهرانه. نمیدونم. شاید اگه یه کم، فقط یه کم بیشتر تلاش کرده بودم الان نگران این قضیه لازم نبود باشم. شاید این پرفکشنیسمه که داره حرف میزنه. میخوام پست کنکوری کامل بنویسم ولی چون نتیجه نیومده دو دلم. باید یه دلیلی به مردم بدم که بخوان پستم رو بخونن، میدانید؟

هفته خیلی خفنی نداشتم، و یه سری مسائل تو ذهنمه که باید تا دو هفته بعد حل بشن. ولی میتونم بگم به نسبت دفعه قبل که اینجا روزمره نویسی کردم ذهنم آروم تره. نه... نه آروم خوب نیست. حتی دوران کنکور هم آروم بودن داشتم. ولی یه آروم بودن مثل سیاهی شب توی جنگل تاریک بود. مثل آروم بودن کف مرداب.

گفتم مرداب. یه کمدین توی یوتیوب بود که می گفت بیست تا سی سالگی زمان مهمیه برای اینکه ویژگی های بدت رو مثل آشغال های یه دریاچه در بیاری بیرون. چون بعدش روی دریاچه یخ میزنه و دیگه نمیتونی کاری کنی شخصیتت فیکسد میشه.

حالا... حس می کنم این دو ماه قبل کنکور نقشش همینه. بعدش دوباره درگیر درس و کار میشم، وقت ندارم مشکلات و ناامنی هام رو حل کنم. دارم سعی می کنم لیستشون کنم و مکانیسم های دفاعی سالم در برابرشون پیدا کنم... ولی اینکار نیازمند یه الگوی خوبه. و هرکس رو که پیدا می کنم، و تو سرم میگم اوکی این دیگه درسته، این دیگه کنترل فلان چیزش رو تا حدی در دست داره، ناامیدم میکنه.

از یک سال پیش یه حالت بالا و پایین توی روابطم داشتم. اول ترس بود، که دوباره کسی ناامیدم کنه. کم کم تبدیل به خشم شد. الان که تریگری باقی نذاشتم دور و برم، دارم وارد مرحله انتظار میشم. بالاخره همه ناامیدت میکنن. زیر یا زود داره، سوخت و سوز نه. موجود ماورایی که روی شونه چپم میشینه بهم میگه خودم زودتر ناامیدشون کنم، قبل از اینکه فرصتش رو پیدا کنن. خیلی کلیشه است، ولی به نظرم 80 درصد تضمینی میاد.

یک کاری هست که باید به زودی انجام بدم. هیستوریکالی، قرار نیست خیلی خوب یا منطقی انجامش بدم. احتمالا وسطش یه اشتباهی بکنم که باعث بشه تا یک سال نصفه شب ها بهش فکر کنم. هیستوریکالی، اصلا نباید تا اینجا هم میرسیدم. پس فکر کنم هیستوری همیشه هم تکرار نشه.

یه چیزی که راجع به خودم خیلی خوب میدونم اینه که هم انعطاف پذیرم، هم تاثیر پذیر. با یکی حرف میزنم و یه احساس دارم، یه سریال میبینم و کاملا approach ام عوض میشه. I know you were trouble پخش میشه و مطمئن میشم که نه. کار درست اینه. هرچی هم باشم، حوصله سر بر نیستم. هیچوقت نمیتونی بفهمی قدم بعدیم چیه، نابودی یا پخت و پز. هاها.

تا وقتی اون کار مهم رو انجام میدم باید هنر جایگزینی رو یاد بگیرم. واقعا سخته، وقتی یه حفره توی زندگیت ایجاد میشه با هرچی دم دستت هست، حتی شده آشغال، پرش نکنی. سخته ولی مگه تا اینجا چی آسون بوده عزیزانم؟

 

یه چیز آیرانیک اینه که این پست هم خیلی پست skipableایه. هر خطش یه جوریه که فقط خودم متوجه میشم... شبیه دفترچه هام. حتی اگه کسی پیداشون کنه، فکر نکنم دلش بخواد حرفهای رندوم انگلیسی بدخط من رو بخونه. قابل درک. پست trashای نوشتم، ولی حداقل لازم نبود براش تلاش زیادی بکنم.

همین دیگه. ادامه روز خوبی داشته باشید. *Mic Drop*

 

(عنوان یه آهنگ از Lorde)

  • ۱۲۹
Kitsune ‌‌‌‌‌‌

امیدوارم یه روزم بیای و از روزهای دانشجوییت توی تهران برامون بگی~

آره منم امیدوارم:*))))
𝑹𝒂𝒄𝒉𝒆𝒍 𝒘𝒓𝒊𝒕𝒆𝒔

ژورنال بنویسی ؟ میشه توضیح بدی ؟ نوعی ژانر داستانیه ؟🤔

 

آره بزار نتیجه ها اومد یه پست کامل برامون ازش بنویس ولی خوب همه دوست دارن ایده الشون اتفاق بیوفته اما با شرایط جامعه به نظرم اینکه بهترین دانشگاه قبول بشی حتی تو منطقه خودت هم عالیه با توجه به رشته ات ! اما مهم اینه خودت از روند کار تحصیلیت  و تلاشت راضی بودی یا نه ! پشت کنکور نشستن هم اشتباه محض! 

نمیدونم دوست داری چی بیاری تو دانشگاه اما برات کلی دعا می کنم عزیزم بهترین ها برات اتفاق بیوفته و چیزی که دوست داری رو با کلی عشق واردش بشی و براش کلی تلاش کنی😍

 

واو چه جالب🤔!!! 

 

دقیقااا !! واییی این حرفت رو باید طلا کوب کنم🥹 خیلی خوب گفتی !! هیچی واقعا آسون نبوده تا اینجا و برای پر کردن حفره ها هر چیزی بوده برداشتیم🫠

 

منتظر پست های قشنگ و پر محتوات هستم عزیزم😘 

امیدوارم روز هات به روشنی آفتاب و شب هات به پاکی مهتاب باشه 🎈

نه همون خاطرات نوشتنه ولی روزانه.

پشت کنکور که مشخصا نمیمونم.
 درسته :) در کل از نتیجه راضیم


ممنون از اینکه هنوز میخونید!
.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan