- پنجشنبه ۱۶ آبان ۹۸
- ۱۸:۵۳
دو تا خبر.
اول خبر خوب:
مادر جان، ساعت یک اومد خونه، با دو تا چیز که من خیییییییییلی دوست دارم:
1) باقلوا(از چیپسم خوشمزه تره لعنتی)
2)یه دفترچه کاهی با قطع جیبی و جلد سخت !!!!!!: و طرح سنتی روی جلدش!
در مورد آخر، یه توضیحی بدم. بنده سال 96 نمایشگاه کتاب تهران، توی غرفه نشر قدیانی یه دفترچه خیلیییی ناز و جیبی با طرح کتابخونه روش دیدم. و از اون بهتر، کاهی... بوی کاهشم هنوز نرفته بود :! :o
اونموقع یه نویسنده تازه کار بودم، و داشتم کتاب اولمو می نوشتم(که الان تو ریسایکل بین تشریف دارن) و یادمه تو یه دفترچه با طرح السا نکاتشو یادداشت می کردم.
ولی این یکی.....فرق داشت. یه ورایی باهام حرف میزد. بهش نگاه می کرد ایده میومد تو ذهنم و کلمات روی خودکارم پرواز می کردن.
یه جورایی این دفترچه بهم نیرو و شجاعت داد که کتاب اولمو رها کنم و برم سراغ بعدی.
برای همین اسم اولیو گذاشتم اولین دوست.
از اونموقع دیگه فقط تو دفترچه های کاهی یادداشت می نویسم. و در حال حاضر....عاشق اینم.
وقتی داشتم قربون صدقه دفترچه جدیدم می رفتم، دستمو کشیدم رو شیرازه کلفتش، و خشکم زد. باور نمی کنید رو شیرازش چی نوشته بود!!
a rose for peace
و میدونید چیه؟
اسم مجموعه کتابی من، کتاب خودم، گل صلحه!
خبر بد:
بالاخره، یه برنج تونستم به سر سفره، نسوخته برسونم.
فقط یه مشکل بود.
شفته پلو شده بود.
من زندگی اون برنجو نابود کردم.
اآخرای غذا برای سوختن و مردن بهم التماس می کرد...
این، بانوی کلمات سروده چارلی
رو همین الان خوندم.
از همین تریبیون اعلام می کنم(آخه کامنتا بسته بود) که :
خیلی زیبا و دوست داشتنی بود.
یه ذره به کسی که این شعر براش نوشته شده بود حسودی کردم.
هیچکس هیچکس هیچکس احتمالا تا آخر عمرم به من نمی گه the lady of the words
نه حتی the slave of the words
- کوتاه نوشت
- ۱۷۶