فقط بهم بگین...امیدی هست؟

  • ۰۰:۵۲

 

از این پاک شده ها متنفرم.

خیلی نوشته بودم. از کلی درد و جنگ و اعصاب. ولی تبلتم زد ترکاند همه اش را. خلاصه اش می شوند اینها:

۱)از یکشنبه به بعد شال آبی رنگی با خودم میبردم مدرسه، طوری میبستم که فقط چشم هایم معلوم باشند و کمی از دماغم. دیگر حوصله لبخند زدن ندارم. دیگر حوصله شوخی کردن و کاوایی بازی نداررم. آدم ها تا یک حدی می توانند آنی شرلی ای و انیمه ای باشند دیگر.

۲)کلی ستاره روی مرکز مدیریت روشن شده. پس چرا شب قلبم تاریک و تاریکتر می شود؟

۳)my hero academia، انیمه ای که دارم می بینم، شده مصداق زندگی ام. پسری به اسم میدوریا که در دنیای ابرقهرمان ها، قدرتی ندارد ولی می خواهد قهرمان شود. من هم می خواهم در دنیای تیزهوشان، هدف والایی داشته باشم. دوست دارم در دنیای تبهکاران قهرمان بشوم...

۴)فهمیدم اوتاکو بودن، یعنی عاشق انیمه و مانگا بودن یعنی پول خرج کردن و قانونی خریدن انیمه و مانگا. پس من اوتاکو نیستم. اگر هم باشم،ویبابو هستم. کسی که ژاپن را بهشتی برین میداند و با چاپ استیک نودلیت می خورد و سعی می کند لباس و حالات ژاپنی داشته باشد. 

این چیزیست که ف بهم می گوید. می گوید من دیوانه و معتاد چیز بچگانه ای مثل انیمه هستم و چون خودش عاشق ممنوعه و مانکن است خیلی خفن و با هوش است. می گوید چون درباره ژاپن چیز های خوب می گویم، دارم به کشورم توهین می کنم و ازش متنفرم.

بله. من از وضعیت کشورم متنفرم. ولی میدانی؟ هدفم در زندگی این است که بچه های اینده، فقط یکی... درسته فقط یک انیمیشن داشته باشند که هر هفته دیوانه وار منتظر آمدنش باشند و با دیدنش به فرهنگ خود افتخار کنند. پس بله من از کشورم متنفرم.

من عاشق کارتونم؟ نه. تو کسی هستی که فرق انیمه و کارتون را نمی فهمی. کسی که بلد نیست هورمون های خشمش را به دلیل نامعلومی کنترل کند. من عاشق انیمه ام. همین است که هست. از همین تریبون بهش می گویم، من دیوانه ژاپن نیستم، آنطور که تو عاشق میلاد کیمرامی. من فقط ازش لذت میبرم. از نگاهشان به دنیا، از نگاه انیمه ژه دنیا لذت می برم. وی خواهم مثل آنها کامل باشم و ازش درس میگیرم.

۵)نم دانم چرا تعداد پست های فولدر «قتلگاه» داره مدام بیشتر و بیشتر میشه. یعنی دارم بیشتر میمیرم؟

۶)از شنبه اب خوش از گلوم پایین نرفته. اخبار رو نگاه می کردم، ظلمو نگاه می کردم و از اون بدتر، ظلمی که خود مون، به قول گفتنی مردم نفوذیای اخلالگر سر خودمون آوردیم/اوردن رو نگاه می کردم و حرص می خوردم. مردمی که همه زندگیشونو از دست رفت. مردمی که این بلا رو سرشون اوردن، مردمی که دستور این کارو دادن.

مردمی که این خبرا رو سانسور می کنن، مردمی که خبرای سانسور شده میدن دست بقیه مردم. مردمی که هیچ کاری نمی تونن بکنن به جز نگاه کردن. مردمی که زنگ مطالعات اجتماعی با چند تا کلمه ناچیز، یه جوری از درون و بیرون نصفت می کنن که نمی دونی باید چیکار کنی به جز قایم شدن پشت کاغذای کتاب. مردمی که میزنن پشتت میگن چیزی نیست...

همه این مردم، این شخصیتا داستانمونو تشکیل دادن. نویسنده ماهر بوده، در عین حال بی رحمانه حقیقتو نقش کرده روی صفحه دنیا. چجوری آخه خدایا...انگیزه هاشونو خلق کردی؟ اهدافشونو ارزوهاشونو دلایل و اعمال شون رو.

دوست دارم که ازت یاد بگیرم. لطفا...منو سریعتر نجات بده. کمکم کن..بیام پیشت. ازت یاد بگیرم. بهم بگو. باهام حرف بزن.

میدونم داستان باید هیجان داشته باشه...ولی اصلا چرا مارو نوشتی؟

 

هدف از این پست فقط این بود که بفهمم...هنوز امیدی هست؟

هنوز ممکنه همه این بدبختیا حل بشن؟

 

 

سولویگ .

همیشه بهترین پستام قربانی این پاک‌شدن‌های لعنتی شدن. بعد دوباره نوشتمشون و دو روز بعد یادم افتاده که اینم بودا!

یک) چه ایده‌ی قشنگی! حیف که شال آبی ندارم. شاید باید پالتو بپوشم و یقه‌هاش رو بدم بالا و شرلاک هلمز باشم...

دو) چه جمله قشنگی بود، خوشم اومد. 

چهار) مسئله اینجاست که حتی اگر عاشق کارتون بودی هم کسی حق نداشت بهت توهین کنه، چه برسه به انیمه‌ها که رده سنی خردسال دارن تا بزرگسال و این خودش یعنی توی هر سنی می‌تونی اتاکو باشی. من خودم عاشق کارتون و انیمیشنم، اما اجازه نمی‌دم کسی مسخره‌م بکنه. کسی که به انیمیشنای برنده اسکار علاقه داره، به نظرم جلوتره از کسی که عاشق گروهای موسیقی‌ایه که جلوی هر منتقدی بذاری بالا میاره.

و خب، آره. منم از کشورم متنفر نیستم، اما حالم داره از این وضعیت بهم می‌خوره. دیشب همراه شامم قطره‌های اشک رو قورت دادم و وقتی دیدم دیگه نمی‌تونم اخبار رو تحمل کنم، از مامان و بابام خواهش کردم شبکه رو عوض کنن. و وقتی دیدم که می‌خوان ببیننش ظرف غذام رو برداشتم و رفتم تو اتاق.

پنج) هر قدمی که برمی‌داریم به سمت مرگه، یادت رفته؟ :)

یک) وای خیلی خفن میشه. ولی من نمیتونم اینکارو بکنم. از بس ریزه ام، توی پالتو گم میشم :)
چهار) به نکات ظریفی اشاره کردی :)))
این حس بغض قورت دادنو من دیشب تجربه کردم. خانواده داشتن مانکن نگاه می کردن، و من با هر کلمه داستان یاد یه گوشه از مشکلات می افتادم. از همه بیشتر وقتی شخصیتت حرف میزدن یاد حرفای ف می افتادم. اجازه گرفتم رفتم تو اتاق برا خودم آکادمی قهرمانی من نگاه کردم. کلیم خندیدم..
به نظرم بهتره به زندگی ادامه بدیم و از اخبار و هرچیزی که یاد اخبار بندازم ن فرار کنیم. 
پنج) ممنون که یادم انداختی..
ای کاش زیبا بمیریم.. :) 
__PARNIAN __

من هم ازین پاک شدن پستها خیلی ضربه خوردم :/ اول برو تو نوت هات بنویس و بعد از هر دو جمله هی سیو کن! پاورپوینتا که وقتی اینجوری میشن آدم خیلی عصبانی میشه

شال آبی..چه رنگ قشنگی..

۴ ما توانایی خرید قانونی هم نداریم متاسفانه. تو میتونی پی پل داشته باشی؟ کشور ژاپن تو رو اوتاکو میدونه. تا زمانی که این محدودیت باشه و تو نتونی هیچکاری کنی اون هام پذیرفتن و مشکلی نیست

آیا از تو انتظار میرود حتی برای بیشتر از چند دقیقه روی حرف کسی مثل ف فکر کنی؟

نمیفهمم چرا برای حرف کسی مثل ف جوابیه نوشتی؟ توضیح بده

من فکر نمیکنم اینارو خدا نوشته باشه. این ماییم که داریم مینویسیم. چرا از بچه ی تازه به دنیا اومده خوشمون میاد؟ چون هیچ عقده و کینه و تعصبی وارد ذهنش نشده. چندسالش که میشه شروع میکنیم دعواش کردن سر اینکه چرا وقتی فلانی داشته حرف میزده این شروع کرده با عروسکش بازی کردن؟ میزنیمش که چرا برداشته به باباش یا بزرگترش گفته من دوست دارم ازدواج کنم با فلان پسر مهدکودکم مثلا؟

ما عقده رو میسازیم. ما ماسک ها رو روی صورت های هم میکاریم. ماییم که سانسورگر تولید میکنیم، چون در ابتدا که آزادو رها بوده وادارش کردیم خودش رو سانسور کنه. خدا خالق اون بچه هاییه که روشونو از سمت کسی که بدشون میاد برمیگردونن و برای کسی که دوست دارن میخندن. ماییم که ماسک تظاهر میکاریم رو صورتای خود و همدیگه.

خدا مارو خلق کرد، ولی خودمونیم که داریم خودمونو مینویسیم.

هنوز امیدی هست. ناامیدی انتخاب اسونیه هلن. هیچ وقت انتخابش نکن. فرق یک آن شرلی واقعی با اونی که تو روزای کمال و خوش و خرمی‌ آنی شرلی بوده اینجاست که مشخص میشه.

ظلم، بدی، سختی، درد، فشار، همه ی اینا همیشه هست. منتهی یه زمانی کمتر و بیشتر میشه. این تویی که انتخاب میکنی راه ساده رو پیش بگیری و ناامید بشی یا راهی رو بری که سخت تره، مسخره شدنش از سوی بقیه بیشتره، چاله چوله هاش زیادتره، اما تهش بهتره.

اگه بیفتی رو انتخاب ناامیدی تو شرایط سخت، عادت میشه. نکن. میدونم دلسردی یه جاهایی اتفاق میفته و ناگزیره. اما بدون که ناامیدی انتخاب ساده تریه. ساده تر برای تخریب خود و اطرافت. فکر نمیکنم تو آدمی باشی که همچین انتخابی بکنی.

امیدی نیست. شاید جمله‌م شبیه جمله های زرد بشه اما امیدو بساز. و سعی کن نگهش داری.

دختر متفکر نویسنده ♡

اره
 هلن درونمم داره خودشو میکوبه یه در دیوار مغزم که یه پست و اینهمه وقت براش حروم کردم. راستش... انگار اصن مهم نبوده. 
ولی به نظرم تقصیر خدام هشت. خدا ما رو اینجوری برنامه ریزی کرده. اولین انسان ها اینکارو کردن برای فرزندانشون اونا هم برای نوه هاشون الی آخر... 
البته میتونستیم جلوشو بگیریم ونگرفتیم.. 

فک کنم باید اون بندت درباره آنشرلی واقعی رو بنویسم بچسبونم رو دیوار اتاق. یادم میندازه آنقدر به خودم برای شاد و خرم بودن وقتی اتفاقی نیافتاده افتخار نکنم. 


خدا رو شکر که... امیدی هست. 
ممنون که اینهمه برام نوشتی 😍 :) 
Dark Angel

دوستت حق مسخره کردن و نقد کردن تورو نداره

آدما آزادن که انتخاب داشته باشه

که طرف هرچیزی که دوست دارن برن

یکی عاشق سریالا و شخصیتای آمریکاییه

یکی عاشق سریالای ایرانی

یکی تو دنیای موسیقی به سر میبره

یکی تو دنیای انیمه

هرکسی میتونه هرچیزی که دوست داره انتخاب کنه

من با اینکه 18 سالمه کارتون هم میبینم سریالم میبینم! حتی سینمایی های ریزنی هم گاهی شده دیدم!

میتونیم موسیقی یا فیلم خوب یا بد رو دوست داشته باشیم و بهش افتخار کنیم

این انتخاب ماست و به کسی ربطی نداره

سرتو بالا بگیر

اگه شرایط جوری بود که میتونستیم خریداری کنیم میکردیم و الان ک نمیتونیم دلیل نمیشه که ما طرفدارای واقعی نباشیم

روزای سخت هم میگذره

نمیدونم شاید نمیگذره و ما پوست کلفت تر میشیم

ولی امید

همیشه زنده نگهش دار

تنها چیزیه که تورو به فرداها وصل میکنه

فک کنم... حق با شماست.

حداقل این حرفاش باعث شد بفهمم خودم نباید این حرکات رو نسبت به کسی نشون بدم. 


الان که دارم میخونم پستمو احساس می کردم خیلی بچه بازی در آوردم که به خاطر همچین چیزایی غر زدن.
من همیشه اوتاکو میمونم. به من چه مردم خوششون نمیاد:) 
big cat

میدونی ادمو همیشه به خاطر خیلی چیزای مختلف مسخره می کنن. ولی یه چیزو یادت باشه. همین ادمی که امروز مسخرت می کنه چون اوتاکو هستی فردا میتونه یه دابل اوتاکو باشه:) هیچ چیز قابل پیش بینی نیست. تنها کاری که میشه کرد اینه که همیشه یادمون باشه حداقل از جانب خودمون کسی رو مسخره نکنیم.

 

من جزو اون دسته از بچه هایی بودم که همه ی رشدش تو دوران ابتدایی اتفاق افتاد. یه دختره تو کلاسمون بود که خیلی لاغرو کوچولو موچولو بود. همیشه منو به خاطر درشت هیکل بودنم مسخره میکرد. صدام میکرد گوریل و القاب توهین امیز دیگه. ولی امروز یعنی تقریبا ۵سال بعد. بنده کنارش جوجه ای بیش نیستم:| ولی چیزی که من یاد گرفتم چی بود؟ مسخره شدن دردناکه. مسخره کردن ظالمانست.

برام این مهم نیست که بهم چی میگه...
برام مهمه که اون.. کسیه که مثلا احساس خوبی داشتم بهش
و حالا داره مسخره می کنه.. به دلیلی که خودشم احتمالا نمی دونه چرا. 



پس امیدی هست :) 
سولویگ .

پنج) یه وقت فکر نکنی می‌خوام ناامیدت کنم یا هرچی. فقط فکر می‌کنم توصیه به فراموشی مرگ ظالمانه و بیهوده‌ست. اصلا خودم واقعا دلم می‌خواد یه گردنبند بندازم که روش نوشته: تو داری می‌میری. که یادم نره، هر لحظه که آرزو می‌کنم زمان سریع‌تر بگذره، دارم دعا می‌کنم که زندگی‌م سریع‌تر تموم شه. که یادم نره همه‌چی داره از دست می‌ره و قرار نیست بمونه. از اون حرفای غم‌انگیز و افسرده‌کننده‌ای نیست که آدم نصفه‌شب به خودش می‌گه، حقیقته. 

موافقم
مخصوصا امروز به شدت موافقش شدم که مرگ هم راسته، هم خوبع، هم جالبه.
کلا تو لیست بهترین چیزای دنیا، بعد کتاب و انیمه و چیپس و مداد تراش خورده نفر اوله.
که میشه پنجمین چیز خوب دنیا :)
تازه، کمکت می کنه واسه هیچی حرث نخوری. آگه تا ابد زندگی می کردیم....ووی. ترسناکه
KitsuneDono

کشور ما حقیقتا می‌تونه سخت و دوست‌نداشتنی باشه؛ جهنم باشه. اما سروکله زدن با همین جهنم می‌تونه آدم‌ها رو طوری قدرتمند و متفاوت بار بیاره که ژاپن هم نمی‌تونه.

این داستان هیجان انگیز رو اما... خودت به تنهایی باید بنویسی... ;-)

 

دقیقا...
همین سختیه که به آدم ایده میده. برای عوض کردن. برای نوشتن و ساختن. وگرنه بدنیا اومدن تو دنیایی که از اول خوب بوده، و مردن تو همون دنیا که کاری نداره...
چه بخوای چه نخواهی تو هم کمک می کنی خوب بشه...
ولی ایران...داستان سازه
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan