- دوشنبه ۱۸ آذر ۹۸
- ۱۸:۳۱
دفترچه باطله هامو بیرون آوردم. به عنوان نویسنده کلاس وظیفه نوشتن نمایشنامه برای درس تفکر افتاده بود رو شانه های کج و کوله و پر قوزم :)
دو تا نمایشنامه باید می نوشتم که هر کدوم دو شخصیت داشت. یکی افسرده بود یکی مشاور.
گفتم خیلی مسخره میشه اگه دو تا صندلی بذاریم بعد این بیاد اونیکی رو درمان کنه. برای همین دوتا نمایشنامه رو با هم تلفیق کردم که خلاصش میشد چیزی شبیه این:
خواهران دوقلویی که پدر و مادرشان تازه بورشکست شدن و وضع مالی شون داره مدام بدتر میشه. دختر ۱ مخفیانه کار پاره وقت پیدا می کنه و دختر ۲ که خیلی بیخیاله، یه ذره هم مسخره و بچست وقتی می فهمه بدون هیچ قصد و غرضی باهاش شوخی می کنه.
دختر ۱ تیزهوشان بوده و به خاطر کار زیاد نمراتش افت می کنه و کلی متغیر دیگه دست به دست هم میدن که این دختره خودکشی ناموققی داشته باشه. و دختر ۲ تصمیم بگیره دیگه حرف نزنه و ...
اون دو نفر دیگه هم دوستاشون که به اینا کمک میکنن از افسردگی در بیان.
تقلید توش زیاده میدونم. ولی خودم حسابی از این نمایش نامه میازاکی گونه کیف کردم.
نه.. کیف نبود. لذت خالص بود. وقتی می نوشتم نکاتشو، انگار یه دردی تو وجودم می جنبید. می لرزیدم. و در عین حال از این لرزش لذت می بردم. دوست داشتم هرگز هرگز تموم نشده. هر کی حرف می زد دادم در میومد که هیسسس. نمی بینی دارم از مردنم لذت می برم؟
برای همینه که...می خوام به یکی از خطرناک ترین، مستعد خودکشی و معتاد شدن ترین، و نا امن ترین شغل از لحاظ مالی تن بدم.
برای همینه که می خوام نویسنده بشم.
___
شاید دلیل این مفهوم گرایی در نوشته ام، درباره الی باشد.
فیلم خییییلی قدیمی از اصغر فرهادی. قدیمی ولی همچنان شگفت انگیز. درام های الان فقط تقلیدی مسخره، ضعیف و لوس از کارهای اصغر فرهادی مخصوصا جدایی نادر از سیمین و درباره الی هستند.
به جز فیلم بمب:یک عاشقانه(که بسیییییییار توصیه می شود)مدت ها بود فیلم ایرانی آنقدر حرفه ای، ندیده بودم. همه چیز به همه چیز ربط داشت. شخصیت ها زیاد بودن ولی ناقص و تک بعدی نه. همه چیز اندازه و درست بود(به جز پایای زیییادی بازش. که آنهم می بخشیم)
اصغر فرهادی هایایو میازاکی ایرانی است. با فرق اینکه عقیدش را در فیلم به تو تحمیل نمی کند. می گذارد خودت تصمیم بگیری چی درست و غلط است. اینکه کدام شخصیت منفی است کدام مثبت. کدام درست گفت کدام دروغ. مخصوصا در درباره الی اینها را یاد گرفتم:
۱),هیچکس هیچ چیز از هیچکس نمی داند. قضاوت نکنید.
۲)انسان تنها، ناقص و همیشه غمگین است.
۳)آدم ها در سختی خود واقعیشان را نشان می دهند. کسانیکه در شادی و پانتومیم همیشه پایه و خفن بودن، موقع سختی سادیسمی و دیوانه می توانند باشند.
ولی معنی پنهانش در یک دیالوگ کوچک پنهان بود:دیگه حالم داره از صداب دریا بهم میخوره.
اول داستان، دریا در نظر من بیننده زیبا و خوش صدا می تواند. ولی اخرها، دلم می خواست سریعتر سکانس های دریا بگذرند تا صدای خش خش آزاردهنده اش را نشنوم.
خلاصه...ببینید و لذت ببرید. دیدم و لذت بردم.
خبر بد:هیچ تحرکی از سوی کانال آموزش و پرورش نیست. فک کنم فردا بخبخ(بدبخت) بشویم.
- دست به قلم
- ۱۱۷