قول خواهرونه

  • ۲۰:۴۴

- بذار همیینجا تکلیفمو باهات مشخص کنم هلن.

+ می شنوم

- روز بیست و چهار ساعته. ما هشت ساعتشو می خوابیم. شیش ساعتشو مدرسه ایم، و اون شش ساعت دیگشو تلف می کنیم.

+ ای بابا. توهم دوباره فازتلاش و کوشش و با برنامگی گرفتت؟ جنابعالی نمازاتم دیگه سر وقت نمی خونی.

-...

+ یادت میاد قول داده بودی هر شب چند بیت سهراب سپهری بخونی؟ قول دادی کارای روزانتو بنویسی؟ خواب بعد از ظهرتو کم کنی؟ قرار بود به جای انیمه ذخیره کردن بشینی نگاشون کنی یادته؟

- این آخریه رو مخالفم اینا رو برای روز مبادا جمع کردم خوب.

+ اصن اینو بیخیال. شب یلدا پس فرداست می فهمی؟ سه ماه دیگه سال تموم میه و تو هنوز فصل چهاردهمی. کتاب به این قشنگی هیچ حسی درت زنده نکرده. خیلی وقته جرقه رو ندیدی. انشای خوارزمی رو از سر باز کردی. قرار بود امروز به دیانا زنگ بزنی، ولی در عوض یک ساعت با ماریا حرفای چرند و پرند زدی که هیچ تغییری تو زندگیت ایجاد نمی کنه.

-...هلن..تمومش کن. عذاب وجدان داره منو میکشه.

+میدونی دیانا چقدر از دستت ناراحته؟ نه نمی دونی. اصلا شاید اونم تو رو به باد فراموشی سپرده باشه. 

- نه نسپرده. احتمالا داره با خدش کلنجار یمره که من زند بزنم؟ نه نزنم و اینا...

+ چرا...چرا داری خودتو تلف می کنی؟ زندگیت داره میگذره، و تو هنوز پشت این لپتاپ مسخره نشستی. انیمه های بیشتر و بیشتری دانلود می کنی، یه پست مینویسی که مثلا  تکلیفتو با خودت روشن کنی.  و به خیال خودت داری حداقل یه کاری انجام میدی.

- به...به خیال خودم؟

+ خودتو پشت حرف اطرافیانت و تعریف های اوکاسان(مامان) قایم کردی که همه به استراحت احتیاج دار. ولی این دیگه استراحت نیست. خواب خرگوشیه.

- وایسا ببینم. قرار بود من تکلیفمو باهات روشن کنم. نه ایکه تو سرم غر بزنی.

+ باکا یارو. ما دو یکی هستیم. بفهم. خیرسرمون قرار بود پرواز کنیم. الان داری لنگا لنگاان راه میری. باکا باکا باکا باکااااااا

 

 

 

 

 

 

 

 

-با...کا؟

- واتاشی وا....باکا دیس؟

+ آره. تو احمقی. هزار نفر دستشونو جلوت دراز کردن که کمکت کنن ولی تو همنان مثل جن زده ها داری تایپ میکنی.

 

 

 

 

- تاسکته!!!

+هیچکس نمی تونه نجاتت بده دیوونه.

تو لیاقت دوست داشتن میدوریا رو هم نداری.

 

 

- الان چیکار کنم هلن؟

+نمی دونم.

- پس تو به چه دردی میخوری؟

+ به درد غر زدن. :| :| :| :|

:|

::|

:::|

 

- میرم نمازمو میخونم.

+ بعد؟

- بعد...یه قسمت موشی شی نگاه می کنم.

+ بعد؟

- بعد به زوووووووورم که شده یه کم چرند می نویسم.

+قول خواهرونه؟

- قول خواهرونه.

 

پ.ن:این هفته اتفاقات مهم زیادی افتاد. یه نمایش نصفه نیمه، یه انیمه قشنگ، یه حس خوب، کلی حس بد و....

این پست صرفا جهت تعیین تکلیف خودم با خودم بود. ببخشید اگر چرند بود، نگران بود، احمقانه بود، و به زودی پاک می شود.

پ.ن:دلم برایت تنگ شده بانو ریحانه. انقدر درس نخوان. یه سری هم به ما بزن.

کامیار ...

امیدوارم همه مشکلاتتون حل شه :)

و هفته های آتی بهتر و بهتر تر باشن :)

م..ممنون.
خودمم امیدوارم که  بشه.
فقط امیدوارم.
__PARNIAN __

احساس نوستالژی بهم دست داد دختر :)

بدون همه اینارو دارن. نه که همه البته. ولی اوناییکه اینرو دارن خوبه. بدون که خوبه. حتی اگه نتیجه دربر نداشته باشه.

و اینکه اینجا ننویس که بخوای بابتش عذاب وجدان بگیری یا بخوای عذرخواهی کنی و حذف کنی.

توی دفتر بنویس. هر روز و هر وقت دلت خواست بنویس. ولی مکتوب باشن. اگه خواستی چند تا ازین نوشته های خود به فنا ده ی اون دورانمو برات بفرستم ؛)

 

منم حس میکنم خوبه که حداقل عذاب وجداان دارم. آدمای زیادی هستن که زندگیشون از من چرند تره ولی حس انگل بودن منو ندارن.
همینم یه پیشرفته.

البته، احتمالا یادم بره پاک کنم و همیجا میمونه :|


-*-*-*
هلن از اتاق فرمان اشاره می کنه که: آهان. یادم اومد. تازه دو تا دفتر قشنگ کاهی خالیم داری و اصن به فکر پر کردشون نیستی :|
:)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
Designed By Erfan Powered by Bayan