- يكشنبه ۲۲ دی ۹۸
- ۱۲:۳۰
آقایون و خانوما. خیلی چرت و پرت نوشتم. فقط حوصله سکوت کردنو نداشتم.
نمی فهمم چه مرگمه
همه ناراحتن. منم...احساس عجیب و غریبی دارم، ولی ناراحتی نیست. نمی دونم چیه. عین انه همین الان بهم بگن باران مرده. اونوقت من فقط....نمی دونم باید چیکار کنم.
این حالت رو که تصور کردم،دیدم حتی اگه این خبرو واقعا بهم بگن، شاید یه همچین حالی پیدا می کنم. بی روح و بی حس. شاید اصلا شونه بندازم بالا و بگم:«خب که چی؟ من چیکار میتونم بکنم؟»
از اونطرف، عذاب وجدان دارم که همچین احساسی دارم.
از اون بدتر امروز مدرسه رفتن بود. همه عادی بودن، از هم می پرسیدن، می خندیدن، و من فقط احساس می کردم گم شدم. فوقش بهم بگن دیدی هواپیما چی شد؟ بعد تحلیل و نقد پدر و مادرشونو بیان به اشتراک بذارن.
خودمم به خودم اومدم دیدم یه جورایی رنگ اونا شدم.
ضربه آخر سایه بود. من حرف هواپیما رو پیش کشیدم، و سایه به دلیل علاقه زیادش به جملات زیبا و به اصطلاح«دکلمه گونه ولی تلگرامی» داره، چند تا از اون جمله ها گفت.
دلیل دردناک بودنش این بود که شبیه بچه ای بود که با لبخند بخش مرگ رومئو و ژولیت رو بلند خوانی کنه. یه حالت...ترسناک و دردناکی داشت که نمی تونم بگم یعنی چی...
اصلا نمی تونم هیچی بگم. یه چی(که هلن نیست) میگه بیخیال. اینهمه آدم میمیرن اینام روش. یه چی میگه تو چیکار میتونی بکنی حالا؟ یه چی میخواد خودشو تو کار خفه کنه. یه چی، که فکر کنم هلن واقعی باشه، نشسته تو مغزم زل زده به سفیدی جمجمم و نمی دونه باید چیکار کنه.
فعلا اون یه چیه که از بقیه قوی تر بود کشوندم دم لپتاپ، گفت هر چی میخوای بنویس. منم دارم یه چیزایی مینویسم که نمی دونم چیه. اصلا...نمی دونم چیم. کیم. تا حالا به چی باور داشتم.
یه چیز دیگه می گه بهم تریپ غم بر ندار، برای همین میگم، تریئ غم نیست. اصلا غم نیست. نمی دونم چیه. انگار یه ساختمونی بودم که به یه آجر کوچولو و بی اهمیت بند بود. حالا زدن آجره رو انداختن و من نمی دونم چی میخوام.
-*-*-*-
مامان یهو زنگ زد
-بله.؟
*سلام. رسیدی خونه؟
- نه به گوشی ای که مخفیانه خریدم زنگ زدید.
* آهان آره. (خنده.)میگم از بین اینا کدوم قشنگه بخرم. صد سال تنهایی، ربکا، جنایات و مکافات، بلندی های بادگیر.
-مامان؟ @__@ کجایی؟
*تو پمپپ بنزین می فروشن. گفتم بخرم یدونه با هم بخونیم.
- مامان مشکوک میزنیا. امروز صم خیلی مهربون بودی.
*(خنده) اه واقعا؟ خب کدوم خوبه؟
- جنایات و مکافات خوبه، صد سال تنهاییم خوبه. اون دو تای دیگه رو داریم.
*باوشه. خداحافظ.
-مامان...الو مامان؟
قطع کرد :/
چه خبره به نظرتون؟
*--------*
پ.ن:19 پست در فولدر قتلگاه :|
فک کنم زیاده.
لطفا شده یه :| خالی هم بذارید. الانه که از سکوت دیوونه بشم.