all the stories are sad, cause all of them end

(عنوان پیشنهادی:not all of them end up  hokage, and not all of them have the chance to be a shinobi

یا:

اگه راست میگی بیا من شو)

نکته:پست زیر برای خودم نوشته شده و به شدت طولانیه. نخونید تا ثانیه های باارزشتون تلف نشه که اصلا راضی به تلف کردن دارایی های مردم نیستم)

 

 

 

 

موهامو با هدبند ناروتو به روش ساکورا زدم بالا. لپتاپ رو از شارژ در آوردم، با علم به اینکه الان باطریش نابود شده، و نشستم تو بالکن، تا هوای دلپذیر بهاری بیاد بهم بخوره تا مغزم رو شاید صاف کنه.

ساده ترین دلیلی که الان به جای زنگ زدن به ماریا یا دوقلو ها صفحه انتشارو باز کردم، اینه که تلفن خونمون گم شده بود و حوصله نداشتم پیداش کنم. دلیل پیچیده تر اینه که دیشب موقع خواب و بیداری، وقتی داشتم حساب میکردم که چند قسمت از ناروتو مونده، به خودم قول دادم کل فردا رو به آرامش و مطالعه و مراقبه میگذرونم و تنها هدفم برای فردا هیچکاری نکردنه. اونم به میل خودم، نه محیط. و در طی این هیچ کاری نکردن باید به هدفم فکر کنم.

طبیعیه که تصمیمم وقتی فردا صبح، با صدای تیتراژ آخر ناروتو و بانگ دلنشین«کارا نو کوکورو» بیدار شدم، به باد فراموشی سپرده شد.

به هرحال...چرا دارم فرار می کنم؟ تمومش شد دیگه. تموم شد رفت. باید جملشو واقعا بگم؟ لازمه آخه؟ باشه بابا نزن دیگه. میگم.

ناروتو شیپودن تموم شد.

همونطور که باران داشت ادا و اصول انیمه ای در میاورد و میگفت هیچ انیمه ای دیگه واسه من ناروتو نمیشه، من ساکت بودم و به صفحه فیلیمو، با پوستر های مختلف ناروتو نگاه میکردم. رفتم فصل اول. یکی یکی فصلا رو اومدم بالا. از هر فصل که رد میشدم، یه سری چیزا یادم می افتاد. یه سری فکرا، یه سری تصمیما، یه سری احساسات.

وایسادم رو پوستر آخر. داشتم فکر می کردم که من قبل ناروتو، نباید مثل من بعد ناروتو باشه. نمیگم ناروتو اسطوره است و تاثیر به سزایی در رشد و نمو و از اینجور چیزای من گذاشته ها. نه. فقط، ناروتو یه داستان خوبه.

یه داستان خوب، لیاقت اینو داره که بعد از شنیدنش تغییر کنی.

نه، اشتباه شد. باید بگم، وظیفت در قبال یه داستان خوب اینه که بعدش تغییر کنی.

هدف.

ناروتو جدی، مصمم و منتظر نگام میکنه. انگار ازم گزارش میخواد.

ناروتو سعی داشت بهم چی بگه؟ اینکه هرکی هدف داره خیلی شانس آورده؟ خیلی خوشبخته؟ هدف پیدا کن؟ تلاش کردن که کاری نداره، اینکه هدف داشته باشی و مطمئن بمونی که هدفت درسته سختتره. 

ساکورا از پشت سر ناروتو بهم زل زده. هیچی نمی گه. اما انگار، داره واسم دلسوزی میکنه. نه، باهام همدردی میکنه .داره میگه تو هم یه آدم عادی هستی. نه خیلی عادی مثل شهروندهای کونوها، ولی تو اونقدر خاص، به اندازه ساسوکه و ناروتو. تو محکومی به تا ابد تلاش کردن برای رسیدن به یه چیزی بالاتر از عادی قدرتمند. 

ساسوکه شمشیرشو کشیده، ولی برعکس دو تا قبلی بهم زل نزده. داره زیر چشمی نگام میکنه. میگه من همه کاری کردم به هدفم برسم. از هدف اشتباهی به هدف اشتباه دیگه پریدم، ولی حداقل هدف داشتم و هرگز از هدف داشتن ناامید نشدم. تو چی میخوای بکنی؟

کاکاشی نگاش به منه، ولی انگار تو افکار خودش داره سیر میکنه. بدون اینکه قصدشو داشته باشه بهم میگه تو گذشته سیر نکن. نه مثل من. باید بری سمت آینده. اگه میتونستم بهش توضیح میدادم که من اصلا تو گذشته سیر نمیکنم. من همینجام. به هیچ جا نگاه نمیکنم. 

شیکامارو فقط لبخند میزنه. 

همه اینها، همه این حرفا، همه حرفایی که بهم میزدن، همه احساساتی که بهم میدادن همه چیزایی که بهم یاد دادن..تموم شده.

بوروتو هست، آره. من فیلرا رو جلو زدم و کلی فیلر باقی مونده، اینم آره. اما...

داستان تموم شده.

داستان این شخصیت ها تموم شده. 

داستان من با این شخصیت ها تموم شده.

 

حالا من باید چیکار کنم؟

اینطوری نیست که افسرده شده باشم یا یه همچین چیزی. فقط نمیدونم الان وظیفم نسبت به خودم چیه. چون میدونید، قبل از ناروتو من یه سری چیزا رو نمیدونستم، و بدون اون چیزا به زندگی شیکامارو گونه(از نوع منفی) خودم ادامه میدادم. الان میدونم، و نمیدونم باید چیکار کنم. وقتی داشتم ناروتو رو میدیدم، واسه خودم بهونه میاوردم که فعلا دارم یاد میگیرم. یاد گرفتنم که تموم شد یه کاریش میکنم.

و الان یاد گرفتنم تموم شده، سه ماه تابستون و نیم ماه خرداد در انتظارمه و من نمیدونم باید چیکار کنم.

نمیدونم باید چی یاد بگیرم، چی بشم، چی بخوام.

درسته، من داستان درست کردن رو دوست دارم، اما هدفم نویسنده شدن نیست. دیگه نیست. این اصلا ناامیدکننده نیستا، فقط فهمیدم که هدفم نویسنده شدن نیست.

حالا چی؟

هیچی به هیچی.

 

خلاصه اینکه، ناروتوی پررو. فکر نکن چون هدف داری و شدی شخصیت اصلی خیلی هنر کردی. 

اگه راست میگی، برو یه ذره ساکورا باش.

 

پ.ن:یعنی واقعا باید صفحه ناروتو شیپودن/فیلیمو رو از توی بوکمارکام حذف کنم :(

پ.ن2:دوباره که فکر میکنم، میبینم هر چی نوشتم بره به درک و من واقعا دلم برای ناروتو تنگ میشه و دلیلش هم اصلا اون چیزایی که یادم داده نیست، و فقط خود ناروتو، با همه شخصیت های ریز و درشت و داستان های ریز و درشتشه.

واقعا دلم براش تنگ میشه.

ناروتو: جرقه نارنجی می درخشد

چند شب است که دلم میخواهد درباره اش بنویسم. نه به دلیلی که همیشه درباره انیمه ها مینویسم، یعنی مشتاق کردن بقیه برای دیدنش، بلکه برای اینکه چند سال بعد بخوانمش و بفهمم نسبت به آن چه احساسی داشتم، اگرچه دقیقا نمیتوانم توصیفش کنم. چه طوری این احساس، احساسی که حالا دارم، به درستی به خود آینده ام منتقل بشود؟

معما دیگر بس است. لحن کتابی هم همینطور. میخوام درباره ناروتو بنویسم.

باید اعتراف کنم که ناروتو، جاش رو دقیقا همتراز گیم آف ترونز توی قلبم باز کرده. خود منطقیم شاید بخواد بحث کنه درباره عظمت و مشهوریت گیم آف ترونز، اما خود احساسیم همین الان زد پشت گردنش و به روش نینجایی بیهوشش کرد. بله...می گفتم. ناروتو، شبیه ترین انیمه به گیم آف ترونزه(از بین انیمه هایی که دیدم، فعلا. کیمیاگر تمام فلزی هم میتونست این جایگاه رو داشته باشه، ولی هر جور فکر کنی، شاید از نظر کیفی بشه، ولی از نظر کمی، یا بسط دادن داستان و شخصیت ها به ناروتو نمیرسه. این درحالیه که من هنوز :1)خود ناروتو رو کامل ندیدم 2)three big شونن جامپ، یعنی بلیچ، وان پیس و ناروتو رو ندیدم و نخوندم)

چرا ناروتو رو دوست دارم؟ احتمالا با دیدن قسمت اولش، یا خلاصه داستان توی سایت ها نتونید دقیقا درک کنید چرا.(حداقل باید تا آخر ناروتو پارت 1 ببینید) 

 خلاصه ها هیچوقت داستان رو درست به آدم توضیح نمیدن. توی خلاصه ویکی پدیا، میگه شونزده سال پیش یه روباه نم دم شیطانی به دهکده پنهان در برگ حمله میکنه، و هوکاگه، رئیس دهکده، اونو توی بدن یه بچه به اسم ناروتو مهر میکنه. این بچه هم به تنهایی بزرگ میشه. چون همه ازش متنفرن، و میخواد خودش هم هوکاگه بشه که مردم بهش احترام بذارن.

امکان نداره با همچین توضیح خشک و خالی بدردنخوری کسی دقیقا بفهمه ناروتو چیه. ناروتو درواقع، داستان شخصیت اصلی و دوستهاشه، که توی پارت 1، دارن سعی میکنن که قوی تر بشن که بتونن جای بزرگترهاشون رو در نینجا بودن بگیرن(یکی از مهم ترین مفاهیم ناروتو هم همینه نسل جدید و پرورششونه. طوریکه نسل آینده، مثل مهره شاه توی شطرنج توصیف شده)

ولی داستان به همین سادگی نیست. چون چیزهای خیلی زیادی توی گذشته و آینده شون هست که روی زندگی اونها تاثیر میذاره. اتفاقاتی که وقتی خودشون بدنیا نیومده بودن، رخ داده و الان سرنوشت اونا رو تغییر داده یا به هم گره زده. تصمیم ها و انتخاب ها...

هنر کیشیمتو، نویسنده ناروتو، این بوده که قبل از نوشتن چپتر اول باید روی 200، 300 چپتر کار میکرده. حتی قبل از اینکه داستان شروع بشه به تعریف شدن، شروع شده. این از داستان.

حالا شخصیت ها

به نظرم ناروتو از اون داستان هاییه که بعد یه مدت، دیگه دست نویسندش نبوده و متعلق به خدای داستان ها، یا یه همچین چیزی، هست که که شخصیت ها دیگه فقط ساخته ذهن نویسنده نیستن. مثال، مردم پرسیدن که چرا کاکاشی ماسک میزنه، و طرفدارا شروع کردن به تئوری سازی درباره پدرش، دوران کودکیش، پایبند بودنش به قوانین، پنهان کردن احساساتش، پنهان کردن خون دماغ شدنش موقع کتاب خوندن (*_*) و .... 

درحالیکه نویسنده به سادگی گفت:چون نینجا ها به نظرم باید مرموز میبودن، اما اگه واسه همه ماسک میذاشتم طراحیشون سخت میشد، پس کاکاشی همینطوری موند :|

درچنین مواردی، آدم باید ناامید بشه از نویسنده. اما برای من برعکس بود. به نظرم این یعنی نویسنده انقدر شخصیت رو خوب ساخته که دیگه شخصیت نیست. انسانه.

یه پیام بارزگانی:ناروتو جز اون انیمه هاییه که شخصیت فرعی های بسیوووووور جذابی داره. اما جالبیش اینجاست، که حتی در این حالت هم، شخصیت اصلی هرگز از جذابیتش کاسته نمیشه، واصلا نمیشه شبیه شخصیت اصلی شونن گونه با یه دوست خیلی جذاب و عشق دوران کودکی. (البته ناروتو هرسه این گزینه ها رو داره،اما باز هم متفاوته با اکثر شونن ها)

اینجوریه که شخصیت فرعی ها هی جذابتر میشن، بعد ناروتو ازشون میزنه جلو در خفنیت، بعد دوباره شخصیت فرعی ها میزنن جلو و بعد ناروتو و... این ماجرا ادامه پیدا میکنه تا وقتی همه به سرحد جذابیت برسن.

دنیا رو هم که نگم براتون. ما، یا خارجی هایی که زیاد از دوران ادو(یعنی همون دوره زمانی ناروتو) سر در نمیاریم، کاملا حس دوران دایموها، دهکده ها و نینجا و سامورایی ها، کشورهایی که به هم حمله میکنن و حس حال مردم کلا خیلی خوب حس میشه، که به خاطر طراحی و داستان خوب هست.

چیزی که ناروتو حتی از گیم آف ترونز هم بهتر عمل کرده، استفاده از جادو و اینجور چیزاست، که عناصر جادویی ناروتو از گیم اف ترونز برای من حداقل جالبتره. می دونم که گیم آف ترونز اصلا قرار نبوده جادوگونه بشه، ولی خب...شخصا این جور فانتزی رو بسیا دوست میدارم.

What are the most badass fights in Naruto or Naruto Shippuden? - Quora

چیزی که ناروتو گیم آف ترونز با هم توش اشتراک دارن، تولیدکننده های ... هست. تولید کننده های... اه. ولش کن...جای خالی رو خودتون پر کنید.

ناروتو، کش داده شد به خاطر اینکه سازنده هاش از پول بدشون نمیومد. انیمه ای که میتونست توی 350 قسمت تموم بشه، 720 قسمت طول بکشه آخه؟ با یکعالمه ova و فیلر اضافه؟ و آخرم مردم مجبور باشن برن فیلم رو ببینن که آخرش رو بفهمن؟ مانگای ناروتو، نه تنها ازش عقب نیافتاد، بلکه به خاطر فیلر ها خیلی جلو هم افتاد. 

این بلا، سر گیم آف ترونز و سریالش هم اومد، ولی برعکس. یعنی خیلی سریع سر و تهشو هم آوردن.

و آخر سر، امید و حس محبت ناروتو. چیزی که به خودش جذبتون میکنه، انگار...یه حسه عجیبه که شاید خود نویسنده هم براش برنامه ریزی نکرده، ولی توی دنیای نینجاها وحود داره. ناروتو، نه خیلی شونن و پر از شادیه، نه خیلی دارک و واقعی گرا. یعنی داره بین دنیای واقعی(دنیای پر از جنگ) و دنیایی که باید یه روزی داشته باشیم(دنیای پر از صلح که آدما با تلاش میتونن به هرجایی برسن) تعادل ایجاد کنه و از هردوتاش استفاده کنه. از این بابت، بهترین گزینه است که به بچه ها(منظورم از 8،9 سال تا 18 سال، یعنی همون نسل آینده خودمون) نشون بدیم(نشون بدیم فعل درستی نیست. دستش باید ببینیم باشه. چون خودمم جزوشونم *_*) و بگیم:نگاه کن. این دنیاییه که ما باید داشته باشیم.

حس خوب، دوست و خانواده داشتن، خنده ای میان جنگ، درک کردن، تنهایی که به پایان میرسد، نینجا بودن و....

وقتی متنمو میخونم، احساس میکنم اونطوری که باید حسمو منتقل نکردم و فقط از نظر اسختاری ناروتو رو بررسی کردم و گفتم اثر خوبیه. در حالیکه یه اثر خوب نیست. چیزیه که...داستانیه که قراره به یادتون بمونه و احساسیه که قراره توی ذهنتون شکوفه بزنه و ...

واقعا نمیتونم توصیفش کنم.

میشه کمک کنید؟

HD wallpaper: naruto shippuden, anime guy, anime art, drawing ...

پ.ن:میدونستید ناروتو بعد هری پاتر بیشتری فن فیکشن های دنیای رو داره؟

فکر کنم میدونستید چون خودم گفته بودم به گمونم...هووم.

از تعداد فن فیکشنا، میشه به این رسید که چقدر داستان روی طرفدارا تاثیر گذاشته که دلشون بخواد وقت بذارن و داستان خودشونو برای اون داستان اصلی بنویسن. انار هرچی فن فیکشنا برای یه داستان(تاکید میکنم. داستان) بیشتر باشه، ارج و قربش برای خدای نوسندگی بیشتره.

(به این اشاره کنم که به اندازه ناروتو، معتاد یکی از فن فیکشن هاش شدم dreaming of sunshine، که خیلیم معروفه.)

پ.ن:و آهنگ ها...

خدایا آهنگ ها...

ناروتو همونقدر که آهنگ های غیرقابل تحمل داره، آهنگ های بی نظیرم داره.

اینهایی که میذارم مال ناروتو شیپودن هستن، ولی ناروتو هم دو تا اوپنینگ قشنگ داشت که حوصله پیدا کردنشون رو ندارم، شرمنده:

cascade.mp3/

u_can_do_it_

shalala

blue bird

freedom

و همونطور که به یه دوست پیشنهاد کردم، یه بارم که شده آهنگای بیچاره رو گوش بدید..هم گناه دارن..هم ثواب داره :)

 

ویرایش:ای خود آینده، این همه وراجی فقط یک هدف داشت، و آن هم این بود که بگویم، ناروتو واقعا مثل یک جرقه نارنجی وسط تاریکی می درخشد، در ذهن و روح تو می درخشد، اگه چیزی که لازمه رو ازش برداشت کنی.

منظورم اینه که...آخ بیخیال، خود آینده خنگ عزیزم، فقط اینو بدون که همیشه امید هست که بتونی یه ذره شبیه ناروتو باشی، و خیلی هم ارزششو داره. ارزش این همه تلاش و سختیو داره. حتی اگه فقط یه لحظه باشه، اون لحظه خاص...حس گفت انگیزی داره.

اون لحظه ای که جرقه نارنجی می درخشه.

قسمت 82 ناروتو شیپودن، یک دلیل برای اضافه کردن آن به لیستتان

اپیزود 82ناروتو شیپودن، یا همون فصل چهار قسمت 11، شاهکار بود. یه شاهکار عجیب، از همه نظر. داستان، نور و رنگ، انیمیت و...

تصمیم گرفتم قلم(کیبورد؟) به دست بگیرم و حتی شده یه چیز غیر داستانی، یعنی نقد(بیشتر تعریف) این اپیزود رو بنویسم. خیلی از چیزهایی که اینجا مینویسم، ترجمه شده یه سری سایت هاست که فیلتر شدن و یا صرفا نقطه نظر خودمه. و البته، دارای اسپویل هست. اگه هم میخواید بخونید، سعی کنید اسما رو یاد نگیرید.

۱ ۲ ۳
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
Designed By Erfan Powered by Bayan