َThings That Make Sense, I'm still searching for them

  • ۱۶:۴۷

سلام

همینطور که به ایام ملکوتی انتخاب رشته نزدیک میشیم، گفتم شاید بد نباشه بیام dillema هام و از این شاخه به اون شاخه پریدن هام رو با شما به اشتراک بذارم تا مغز شماهم مثل من پیچ بخوره و دور هم شاد باشیم [":

برای دانش آموز سمپادی‌ای همچون من، چیزی که تو این دوران خیلی آزاردهنده است اینه که وقتی به دور و برت نگاه می کنی به نظر میاد همه میدونن میخوان چیکار کنن. تا همین دو ماه پیش از هر سه بحث تو گروه کلاسی یکیش درباره انتخاب رشته و علاقه vs. استعداد vs. امنیت شغلی بود. درحالیکه الان همه به نظر میان متمرکز و قدرتمند خودشونو پیدا کردن و دارن به سمت هدفی در پایان جاده نورانی حرکت می کنن. بعضیا گروه رو ترک و واتساپ رو حذف می کنن و همه کلاس رفتن ها رو آغاز.

حتی با اینکه میدونی حقیقت این نیست. چون خود من هم از بیرون همینم، ولی درونم این است که میبینید.

چه هست؟ خب، الان بهتون میگم.

تا چند وقت قبل(حدودا دو سه روز) من عزمم رو جزم کردم که رویاهای - حقیقتا ناقص و بی پایه و اساس-م رو دور بندازم و همه تمرکزم رو بذارم رو تجربی و درس خوندن و در کنارش به چیزمیز خوندن و چیزمیز نوشتن ادامه بدم. با اراده بی انتها رفتم سراغ ویدئوهای زیست توی اینترنت و کتاب زیست دهم.

بذارید صادق باشم، من واقعا از زیست خوشم اومد.

احتمالا فوندانسیونش رو دیدن دکتر استون ریخت. از دکتر استون به بعد دید منفی من نسبت به علم و تجربی خیلی عوض شد(درواقع فهمیدم چه دید بچگونه و لجبازونه ای بوده :|) و کلا، علوم تجربی جالبه. نه فقط تو انیمه. تو دنیای واقعی هم. به نقل از کتاب زیست دهم، دانشمندای علوم تجربی فقط چیزی که بتونن مستقیم یا غیرمستقیم مشاهده کنن رو قبول دارن. خب، این خیلی منطقیه. مشکل اینه که به گروه خونی من -که سرم همش تو ابراست- نمیخونه.

حالا شاید بتونم تجملش کنم تا دبیرستان، بعدم تا دانشگاه آروم آروم grow on me کنه یا همچین چیزی... 

ولی خب، بذارید این اطلاعاتو یه گوشه ذخیره کنیم و بریم سراغ ریاضی.

به طرز شگفت انگیزی، از وقتی استعداد و تواناییم تو ریاضی خاک خورده، علاقه سوزانم بهش هم کم شده. به قول بوکوتوسان از هایکیو، فقط وقتی میتونی از [والیبال/ریاضی] لذت ببری که توش خوب باشی. 

اینطوری نیست که کاملا توش خنگ شده باشم، فقط انگار نسبت به همسن هام که به نظر میاد از ابتدایی بهتر شدن، افت داشتم.دیگه جواب همه چی سریع به دست نمیاد، و حواسپرتیم زیاد شده. این چیز ناراحت کننده ایم نباید باشه زیاد... چون بالاخره، نمیشه انتظار داشت با بالا رفتن پایه همه چی آسون بمونه که. باید سخت بشه. 

چیزی که نگرانم میکنه اینه که این سیر نزولی همینطور پیش بره، و من برم رشته ریاضی و یهو به خودم بیام اون "ریاضیم خوبه" توهمی بیش نبوده و فقط در همون سطح کاری ازم برمیومده.

اینم البته درک میکنم که شاخ و شونه کشیدن برای ریاضی غلطه و واسه هر درسی اگه لاتی واسه ریاضی شوکولاتی، و هیچکی حقیقتا نمیتونه بگه ریاضی رو فتح کرده. دلیل اینکه تو ابتدایی هم توش خوب بودی، به خاطر اینه که خودش بهت راحت گرفته هانی :")

(خب پس... یکی نیست بگه مشکلت چیه :/ تو که همه چیو درک می کنی چرا داری میحرفی این وسط نادون:/)

حالا، پریشب یهو دچار فروپاشی احساسی شدم و این فکر به ذهنم رسید که واقعا "که چی؟" واقعا این همه بدو بدو برای تجربی و ریاضی که چی؟ هر دوتاشون به یه اندازه سختن. یکی رقابت شدید سر رشته یکی سر دانشگاه. یکی حفظ کردن خط به خط کتاب و یکی حل کردن چیزای گنده و مخوفی مثل دیفرانسیل(واقعا دیفرانسیل چیه؟ ایکاش یکی برای من بازش می کرد به جای اینکه فقط بگه هست و سخت هست.)

  تازه بعد دانشگاه هم رقابت و بدبختی برای زبان و مقاله و اپلای. وقتی تو انجمن سمپادیا میگشتم و حرفای یه سری بدبخت تر از خودمو بالا پایین میکردم داشتم به این فکر می کردم...

من که علاقه سوزانی به هیچکدوم از اینا ندارم. یعنی، علاقه سوزان که زیاده... علاقه mildی هم ندارم، بعد قراره خودم رو به زور conditionized کنم که همه این بدبختی ها رو پشت سر بگذارم که باز دوباره به بدبختی های جدید برسم؟ واتس ده پوینت؟

تصمیم گرفتم به مأوای همیشگی و پاسخ به سوال های درونیم سر بزنم تا جواب را بیابم. ردیت.

سرچ کردم r/math، بعد رفتم تو پستا و کامنتا. متوجه شدم که نه، خارجیای ریاضی خونده هم مشکل شغل دارن. البته، من که نمیدونم اونا چجور آدمایین که نتونستن شغل مرتبط با رشته بیابن، پس زیاد یافته ی قابل استنادی نبود.

سرچ کردم why do you love math . میخواستم ببینم کسایی که اون علاقه سوزانه رو دارن و در وقت اضافه شون به جای آهنگ و کتاب سراغ حل سودوکو و سوالای حذاب میرن(این واقعیه ها! به r/math یه سر بزنید) چه جوری فکر می کنن.

خلاصه ی حرفا این بود که ریاضی منطقیه، که is the only thing that makes sense، که همیشه یه جواب داره و هیچی "نسبی" نیست. که از مبارزه کردن و پیروز شدن بر یه سوال لذت می برن.

میدونید، این واقعا برای من زیبا بود، حتی با اینکه نتونستم با گوشت و خون درکش کنم. چرا؟

چون ریاضی هم با گروه خونی من جور در نمیاد.

از کجا فهمیدم؟ جه جور میتونم مطمئن باشم؟ 

از اونجا که الان دارم آهنگ گوش می کنم و دارم سعی می کنم مشکلاتمو با نوشتن کنم و به این فکر می کنم چند تا از شخصیتای ملکه گدایان لیاقت فن فیکشن و پتانسیل گشتن درونشون رو دارن و همین ده دقیقه پیش نشستم سر از دست دادن یه تخفیف گنده طاقچه گریه کردم.

البته، میشه بحث کرد که این کاریه که ممکنه هر کس در اوقات فراغتش بکنه، و منم قبول دارم.

این منو میرسونه به به سوال مهم امروز.

چی رو راجب رشته تون دوست دارید؟ چیه که قبلتونو به تپش میندازه... چرا عاشق شکست دادن عددها و معادلات مخوفید؟ چرا دوست دارید ته توی جهان هستی رو در بیارید؟ چه بخشی از درسای مزخرف ردتون میکنه و امیدوارتون میکنه به آینده؟ 

و مهمترین سوال از ریاضی خوانده ها...

انتگرال و دیفرانسیل چیههه!!؟

مونی :)

و منی که با گوشت و پوست این متنو درک کردم

و هنوز هیچ تصوری از اینکه 

در آینده می خواهم چه کاره بشوم و کل الهم معل اجمعین چه غلطی بکنم ندارم:)

کلا این پشت انتخاب رشته ایا بدبختیشون یه چیز دیگه است... کنکوریا دارن ادا در میان به خودا :__))
(نه ولی خدایی اونام سختیشون وحشتناکه حالا من یه چیزی میگم)

به عنوان یک سنپای بهت نصیحت میکنم، سریع تر برو تحقیق و تفحض کن مونی چان. (هرچند، میدونم نصیحت خیلی بدردنخوریه :/ مثل این میمونه که به جغد کلاس بگی زود بخواب :/)
 الان دارن المپیاد ثبت نام می کنن من نمیدونم میخوام رشته مدرسه ام چی باشه چه برسه به اون. همه برنامه ها و کلاسام رو هواست... خیلی سخته آقا خیلی.
Violet J Aron ❀

هیچی... منم الکی رفتم تجربی. خیلی الکی :)

و واقعیتش اینه که منم ابتدایی و دوره اول تو ریاضی خوب بودم. اما یازدهم دوازدهم گند زدم. در حدی که امتحان نهایی ریاضیم رو ۱۰ گرفتم XD

 

من از درس خوندن خوشم نمیاد ولی باید بیاد. 

یعنی.. در حد دو سه ساعت در روز خوبه.

اما بیشتر نه:/

از کنکور متنفرم.

 

 

و واقعا این انتگرال و دیفرانسیل رو منم نمیدونم چیه :/

آخ آخ :_)) ایکاش میشد منم الکی برم یه جایی و جای درستی از آب در بیاد :_)
اوه یا خداااا *______* 
البته این قرنطینه هم تاثیر داشته رو نمرت نه فقط خودت...
ولی بازم یا خدا *____*


+++++++++++++++++++++++ تا بینهایت
++++++++++++++++++++++++++++ باز هم تا بینهایت.


نمیدونم دهما دارنش یا نه؛ وگرنه از @نوبادی می تونستیم بپرسییم :_)))
Nobody -

پاسخ سوال‌های امروز مهم:

هیچ‌چیز رو. قلبم رو به تپش نمی‌ندازه. از شکست دادن اعداد متنفرم. (بیشتر وقت‌ها هم توی سخت‌هاشون شکست می‌خورم.) چرا باید ته و توی جهان هستی رو دربیارم؟ :دی هممم... امیدوارم می‌کنه به آینده... راستش می‌دونم که خیلی ناامیدانه بود کل کامنتم و اینا، ولی خب عملا هیچی. ترجیح می‌دم به آینده فکر نکنم. یا حداقل فکر کردن بهش و تصمیم گرفتن رو همین‌طور بیشتر عقب بندازم. 

چون انتخاب من، به‌شخصه، بین بد و بدتر بود. یعنی این‌طوری بود که خب من نمی‌تونم عربی تخصصی رو تحمل کنم. (همین عربی ریاضی رو نمی‌تونم تحمل کنم😔) اگه قرار باشه یه چیزی حفظ کنم فرداش یادم می‌ره چه برسه به این‌که بخوام سه سال مرورشون کنم و انسانی حذف شد. با زیست نمی‌تونم ارتباط برقرار کنم و اصلا حوصله‌ی رقابت برای کنکور تجربی رو هم ندارم پس اونم حذف شد. آینده‌ی هنرستان یه‌چیزیه که توی ایران نباید دنبالش باشی و خلاصه در آخر فقط ریاضی موند. که اونم کلی دلیل برای حذفش داشتم ولی باز بهتر از بقیه بنظر می‌رسید :)) 

ولی خب این‌که همین‌طوری داری بیشتر تحقیق می‌کنی خیلی خوبه. خیلی ناجوره بخوام راهکار بدم مثلا وقتی خودم موندم توش😔 ولییی... یکی بهم گفت که به رشته‌ی دبیرستانت فکر نکن. ببین از بین رشته‌های دانشگاهی کدومشون رو دوست داری. چون ممکنه (مثلا) از تجربی متنفر باشی، ولی کاردرمانی رو دوست داشته باشی. و خب می‌تونی تجربی رو سه سال تحمل کنی که از کاردرمانی لذت ببری بعدا.

میدونی من همیشه وقتی به ریاضی فکر می کنم اول نوبادی سنپای تو ذهنم میاد. اینکه "نوبادی داره اینو میخونه و گفت از اینکه یکعالمه مینویسه و مینویسه و آخرش جواب در میاد لذت میبره." 
ولی خب...هعی.
انگار نوبادی سنپای هم نمیدونه. حداقل نه "کامل"
ولی بازم خب... هیچکی "کامل" نمی دونه!
هیچ اشکالی نداره! میتونیم... با همدیگه بریم جلو و ببینیم چی میشه. من دقیقا پشت سرتم! چه از نظر استعاری، چه واقعی :).
Nobody -

+ دهما ندارن :_) درواقع ریاضی دهم ریاضی و تجربی یکسانه پس کلا هیچ چیز خاصی نمی‌تونم بگم.😔

++ یه‌سوال. انتگرال و دیفرانسیل مگه حذف نشد از دبیرستان؟ :دی حس می‌کنم حذف شده.

+ ای وای :_) فکر کنم باید برم یکی ریاضی خونده پیدا کنم تو فامیل :_)
++ نمیدونم *___* حذف شد؟ 
من تازه همین امروز فهمیدم E=mc2 از کتاب شیمی حذف شده از بس بچه ها قاطیش می کردن و واقعا وات ده هل!! این پایه ی همه علوومهه! واس چی حذفش کردن!
𝐀𝐲𝐥𝐢𝐧 𝐔𝐍𝐈𝐕𝐄𝐑𝐒𝐄--

من تجربی رو انتخاب کردم رفتم به چند دلیل.

دلیل اول:ریاضی به هیچ وجه با من جور در نمیاد. اصن آبم باهاش تو یه جوب نمیره پس نه.

دلیل دوم:من میخواستم انسانی بخونم.

با عشق و اوج ذوق دیوونه انسانی ام. ادبیات، فلسفه، منطق، اجتماعی، تاریخ، جغرافیا، حتی عربی که کمترین علاقه رو بهش دارمم میتونم تحمل کنم، از سر و کله زدن و بحث درمورد مسائل فلسفی و خوندن دین برای فهمیدن اینکه چقدر از بهشت دورم خوشم میاد. آرایه های ظریف سعدی و قافیه های حافظ و مفهوم نوشته های مولانا رو هم دیگه نگم؛ و انسانی معقول ترین راه برای رسیدن به رشته دانشگاهی ای که میخوام بخونم یعنی مشاوره بود.

اما چرا نرفتم انسانی؟

چون مشاور باکامون موقع هدایت تحصیلی نمره های منو به دروغ وارد کرد تا انسانی پذیرش نشم و وقتی دلیلشو پرسیدم گفت چون تو توی تجربی و ریاضی آینده بهتری داری:)

یا خدااا*___*
چه جور... چه جور اینکارو کرد!!!؟ یعنی... اصلا اجازه اینکارو داشته... و واسه چی!! چه عقل سلیمی همچین کاریو می کنه*___*
یه نفرم که تکلیفش با خودش و آیندش معلومه رو همچین کردن *___*

انسانی معمولا همه‌جا تراز آدم اجازه میده بری... حتی اگه امتیازت کم باشهه *__* چه جوری شد که اینجوری شد؟!
Violet J Aron ❀

یعنی قشنگ بی‌اعصابی و ناامیدی رو از توی کامنتم میشه فهمید :)))

ای کاش بالاخره تکلیفمون با آینده مشخص می شد‌. من که به جز نویسندگی نمیدونم چی میخوام :(

 ولی نظر نوبادی رو که خوندم فهمیدم منم به خاطر سخت بودن ریاضی و ناتوانیم توی زیاد حفظ حردن رفتم تجربی. وگرنه از زیست متنفر بودم. 

هرچند یازدهم ازش خوشم امد :)

 

راستی الان قسمت ۲۲ پاندورا هارتزم. اولاش میخواستم ولش کنم اما وقتی درمورد گیل بیشتر فهمیدم ازش خوشم امد. خلاصه که گیل و بریک شخصیتای موردعلاقمن XD

آره... انقدر شدیده که میخوام بیام با رعایت پروتکل های بهداشتی بغلت کنم :"""] 
نویسندگیم که لعنتی انقدر گنگ و مبهمه وجودش که نمیتونی به هیچ زخمی بزنیش :__/ هی میاد و میره.
منم از زیست خوشم میاد الان... ولی تحملش اونطوری که مائو تو کامنتش گفت رو هیچ تضمینی نمیدم.


واهای رسیدی به قسمت های جهنمین!! از اینجا به بعد فکر کنم فیلره... باید بری سراغ مانگا.
گانباره :_)
(: NarXeS

من اولویت‌ اولم ریاضی بود!

بابا و مامان و کل فک و فامیل پیله کرده بودن که بااااید بری رشته تجربی!

خودم هنرستان رو دوست داشتم، اما در اخر علوم انسانی خوندم :)

هنرستان رو خیلی فکر کردم، بعد از مدرسه یا حتی در کنارش میتونم برم اموزشگاه و حتی بهتر از مدرسه چیزایی که دوست دارم (مثل برنامه نویسی!) رو یاد بگیرم!

و خب بعد از هنر علاقم به درسای علوم انسانی وصف نشدنیه =") درسته ریاضیم خوبه! یا سال نهم تنها کسی بودم که همه امتحانارو از فصل‌های فیزیک ۲۰ میگرفتم! اما اونی که قلبمو به تپش مینداخت رسیدن به جواب مسئله‌ها نبود؛ غرق شدن توی شعر بود! و تاریخ، جامعه شناسی، جغرافیا! البته عشقم به ادبیات فراتر از حرفه!

همین باعث شد عربی رو سه سال تحمل کنم! (البته هیچ وقت عربی رو کمتر از ۱۷ نشدم اما فقط تحملش کردم هیچ وقت ازش لذت نبردم!)

به نظر من ورای همه معادله‌های استعداد، بازار کاری و امنیت شغلی فقط علاقه مهمه!

کی میتونست منو که روی همه عکسهایی که از بدن انسان بود توی کتاب علومم کاغذ چسبونده بودم چون از دیدنشون حالم بد میشد رو بفرسته رشته تجربی؟ هیچکس نتونست! D:

وای!! یعنی علاقه نداشتنتون به تجربی در حد کاغذ چسبوندن بودXD؟
به هرجا نگاه می کنم انگار کسایی که دنبال علاقه شون رفتن خوشحال ترن.. راضی ترن. واقعا جرا اینجوریه :_)) چرا آدم نمیتونه تصمیم به این مهمی رو دلی بگیره... حتی با اینکه میدونه آخرش مثل شما خوب در میاد :_)؟
Maglonya ~♡

بذار اندکی از انتخاب رشته ی خودم بگم...

من تجربی خوندم؛ چون فی الواقع چاره ی دیگه ای نداشتم._. ...

حتی همین الانم اگه برگردم به کلاس نهم بازم تجربی می خونم، درسای دبیرستان همونطور که خودت می دونی و تصور می کنی سختن، حجمشون زیاده و تو باید سوال هایی رو جواب بدی که فقط ظاهرشون شبیه چیزیه که سر کلاس بهت گفتن، حالا فرقی نمی کنه چه رشته ای بخونی و در نهایت هم با همون سوالا قرار کل 12 سال تحصیل و 18 سال زندگیت و البته باقی روز های زندگیتو قضاوت کنن. چون واضحه، کنکورو خوب بدی ستایش می شی، خرابش کنی سرکوفت می خوری.

اجتناب ناپذیره، فقط توی خانواده های مختلف دوزش کم و زیاد می شه. به هرحال فرهنگ جامعه مون اینه.

نتیجه ای که می خوام از این حرفا بگیرم اینه که رشته ای رو بخون که بتونی تحملش کنی. این که سخت باشه و چمیدونم توش نزول کرده باشی قابل جبرانه. ولی این که تحملش رو نداشته باشی نیست.

مثلا تو حاضری هر روز 2 تا 3 ساعت زیست بخونی؟ جای "و" و نقطه و ویرگول های کتاب درسی رو حفظ کنی؟ حاضری از هر شکلی که توی کتاب درسی هست دو صفحه ی کامل نکته در بیاری؟ 

یا چمی دونم، حاضری 27 تا اتحاد مثلاثی حفظ کنی؟ حاضری 2 تا 3 ساعت در روز با اعداد و ارقام سر و کله بزنی و کلافه نشی؟ 

برای همینه می گن علاقه توی انتخاب رشته خیلی مهمه چون اگه واقعا از هرکدوم این ها بدت بیاد وقتی کتاب جلوت باز می شه حالت به هم می خوره چه برسه به این که سه چهار ساعت بشینی تحلیلش کنی!

اگه فکر می کنی این رشته ها به گروه خونیت نمی خورن، یه توصیه بهت دارم، خیلی به این گروه خونی توجه نکن|: ...

درسته که اون درس بخشی از زندگیت قراره بشه و ساعت های متوالی رو روزانه قراره به پاش بریزی، ولی در نهایت می تونی گروه خونی خودتو حفظ کنی حتی اگه اصلا به اون درس و رشته نخوره! 

اینو یادت بیار که من از ایکس و مبحث حد ریاضیات قصه ی کذایی نوشتم! پس فکر نکن اونا می تونن باعث عوض شدنت بشن، اگه نخوای طرز تفکرتو عوض کنی دیدگاهت به مسائل اصلا عوض نمی شه. 

دیدی تو یه سری فیلما یا چمیدونم یه سری کارمندای شاخ می گن که "من نمی خوام زندگی شخصیمو قاتی زندگی کاریم کنم؟" 

خب راست می گنD: درستشم همینه... کار تو تو سه سال آینده دانش آموز بودن خواهد بود و قرار نیست دانش آموزیّت رو قاتی احساسات و عواطفت کنیD: ...

 

وای ممنون مائوچان *____* این کامنت انقدر کامل بود که.. فکر کنم حالا حالاها خودم تو ذهنم ازش نقل قول کنم!نصایح درباره ی تحمل کردن و گروه خونی و...
همه ی همش رو به خاطر میسپارم و موافقم *__*. تشکر! 3>3>3>3> 3>
Just Enola

اول بگم که این پست بیش از حد مود بود. بیش از حد ! 

دو، نظرم در مورد رشته ای که حداقل به نظرم تا الان یکم بهتره، رو می‌خوام بگم. البته برای من بهتره. 

من خودم هنوز دوسال دیگه فکر کنم انتخاب رشته دارم... و راستش رو بخوام بگم، احتمال خیلی زیاد میرم ریاضی. 

دلیلش هم اینه که، این ریاضی، منو فقط به چیزی که می‌خوام نزدیک تر میکنه، آره درسته جبر و اینا دوست دارم، ولی قبول کنیم که بعضی اوقات بدجور حرص در آرن =] ( اشاره به یه ربع قبل درحال سرو کله زدن با مسئله های غول آسا ) 

آره خلاصه که می‌خوام بگم من هنوز شاید حتی ندونم اون هدف گنده هه هم درست هست یا نه... ولی خب، فکر کنم این بهترین راهی باشه که دارم... با اینکه خب می‌دونم که خیلی سخته، خیلی خیلی. 

ولی میدونی... من تلاشمو میکنم... اگه شد که شد، اگه نشد هم، شاید اون کار برای من خوب نبوده =) شاید یکم دیر بشه، ولی خب چیزای دیگه ای هم تو ذهنم هست...شاید اونا بهتر باشن، ولی خب فعلا که یه چیز فقط تو ذهنمه که بهتر از همه ست، وفقط وفقط میتونم امیدوار باشم که اون هدف هم یه جورایی منو انتخاب کنه ! 

امیدوارم تو انتخاب رشته و انتخاب هدف هممون بهترین انتخاب ها رو داشته باشیم =) 

ِاول: هعی :_)
دوم: کاملا درباره ریاضی باهات موافقم. هووف :/ و واقعا این عنصر حرص در آوری و گنــده بودن از همه ترسناک تره راجب ریاضی.
وقتی درباره انتخاب هدف حرف زدی یاد هری پاتر افتادم :""") جادوگر چوبدستیو انتخاب نمی کنه...= )

آره =))  منم برای همه همین آرزو رو دارم.
Violet J Aron ❀

همون کامنت مائو همه چیزه :)

زیاد بهش اهمیت نده اما رشته ای رو هم برو که خیلی واست سخت نیست.

این وضعیت همه ی ماست. باید قبولش کنی. درست مثل اوز که همه چیز رو همون طوری که هست قبول می کرد. نباید خیلی به خودت سخت بگیری. چون هر رشته ای درسای مزخرف خودش رو هم داره. 

 

حتی اگه مثل من از حفظیات زیاد بدت بیاد؛ آخرش تو رشته ای مثل ریاضی هم باید با کتابایی مثل آمادگی دفاعی، سلامت و بهداشت، انسان محیط، مدیریت خانواده و هویت اجتماعی سر و کله بزنی و راه فراری هم توش نیست.

هرچند واسه  بعضی هاشون فقط جاهای خاصی از کتاب رو خود معلمتون مشخص میکنه که بخونین. اما به هر حال حفظیه.

و اگه اشتباه نکنم، تو انسانی هم ریاضی هست.

فقط باید رشته ای رو بری که درس هایی که تو ازشون بدت میاد رو کمتر داشته باشه :)

 

 

مائو زندگی رو به من بخشید با اون کامنت :__))

من زیادم از حفظیات بدم نمیاد :"
یعنی، از چیزای قابل تحمل دنیان. و واقعا دلم نمیخواد به خودم سخت بگیرم.. ولی آخر هر راهی رو نگاه می کنم سختی ابدی میبینم. انگار قراره همش بدوم و بدوم و بدوم و هیچوقت هیچوقت نرسم.
همه همینطوریم.

آره...
آره :)
aramm 0_0

خب فک کنم چند وقت پیش یه تفر بهم گفت که ریاضی و تجربی، ادما رو تکنسین بار میاره و علوم انسانی آدمهارو تئوریسین. بنظرم این خیلی مهمه و باید در نظر گرفته بشه، اینکه در اینده ترجیح میدی خدمات/تولید محصولت ملموس باشه، یا میتونی این رو بپدیری که بجای دنبال یه نتیجه حسی گشتن، تاثیرت رو روی افکار و سبک زندگی آدمها بررسی کنی. از اون گذشته، یسری علوم مثل علوم تجربی یا ریاضی تمرکزشون روی جهان بیرونه، روی تجربیات و واقعیات حسی، و یسری علوم هم مثل علوم انسانی، تمرکزش روی درون و فکر انسانه. و بالطبع نتیجه اش هم اول در درون انسانها دیده میشه.

دیگه اینکه،  علاقه خیلی مهمه اما الان چشماتو ببند و چشم اندازی که از خودت داری رو توی سی سالگی تصور کن. منظورم چشم انداز اجتماعیه، نه مسائل شخصی یا خانوادگی. ببین خودتو کجا میبینی. بدون بررسی کردن محدودیتها، اینکه تو ایران ممکنه یا نه، اینکه خانوادت اوکی هستن یا نه، بدون بررسی محدویتها به اینده فکر کن و ببین ایده آل ترین ورژن خودت در آینده چیه. اینجوری میتونی راحت تر اون چیزی رو که به هدفت نزدیکه تحمل کنی. و ببین، هر رشته ای کاملا ایده آل نیست، ریاضی و علوم تجربی هم یسری درسای عمومی و حفظ کردنی سخت دارن و انسانی هم عربی کوفتیو داره، فقط به این نگاه کن با کلیت درسای کدوم رشته اوکی تری.

و نکته بعدی، میتونی از تست هوش چتدگانه گاردنر استفاده کنی تا بفهمی هوش فیزیکی،اجتماعی،درون فردی،موسیقی، طبیعی،منطقی و.. در چه حایگاهی برات قرار داره و انتخاب دقیق تری داشته باشی. یااا اینکه، تمام علایقتو رو یه برگه کاغذ یادداشت کن، نقاط مشترکشون رو پیدا کن. نثلا من به نوشتن،کشیدن،فکر کردن، ساختن، خوندن و از این دست ماجراها علاقه مندم، نقطه مشترکشون میشه فکر کردن و در ذیل اون خلق کردن. حالا ببین این میانگینی که از علایقت گرفتی به کدوم سمت نزدیک تره، ببخشید خیلی پرحرفی کردم، فایتینگ~

اگه به خودم باشه دوست دارم تئوریسین باشم. اتفاقا پست بعدی که میخواستم بنویسم درباره همین بود... که دنیا(بیشتر ایران) به انسانی خونده های خوب بیشتری نیاز داره. چون تجربی خونده ها دارن کورکورانه فقط یه چیزمیزایی تولید و کشف میکننف ریاضی خونده ها هم به همین شکل کوکورانه در حال حل کردن سوال های گیتی ان. هدف و مسیر درستی ندارن. این کار انسانی خونده ها باید باشه.. که خب، نیست. چون از انسانی نمیشه زنده موند چه برسه به انیکه بخواد تغییر ایجاد کرد. (این "نمیشه زنده موند" رو دارم با شرایط مالی و خانوادگی خودم میگم البته... امیدوارم بر نخوره به کسی "-")

ممنون که پر حرفی کردی :"")) فایتینپ بک!

mochi ^-^

خوب..عام بزار یکم از انتخاب رشته خودم بگمTT

من کل امسال رو داشتم ریاضی و تجربی و ادبیات رو مقایسه میکردم.‌.

من از ریاضی متنفرم!!از همون کلاس اول هم همینطور بودم..من اصلا اصلا هیچ استعداد و توانایی توی ریاضی ندارم..سر امتحانای ریاضی که بقیه بچه ها مثلا یه روز وقت میذاشتن بیست میشدن من باید سه روز وقت میذاشتم بعدشم ۱۸ میشدم:|خیلی خیلی کند یاد میگیرم ریاضی رو و خوب گزینه ریاضی از همون اول خط خورد

موند ادبیات و تجربی

مامان بابام اصرار خاصی داشتن که برو تجربی که بعدا میتونی رشته اتو به چیزای دیگه راحت تغییر بدی

من با زیست کنار میام..ولی دوسش ندارم!زیست امسال با نکته های معلممون پدرم درمیومد سر امتحانای آنلاینش..

ولی چیزی که از همه بیشتر منو زده میکنه از تجربی..فضای بشدت رقابتی تجربیه و خوب سمپادی هم هستم دیگه نور الی نور

و من اصلا دلم نمیخواد الکی اینقدر استرس بکشم تو رشته تجربی بعد اخرش هم رشته های تجربی رو تو دانشگاه نخونم:||| خوب این همه زحمت بعد زارت نری رشته های تجربی؟؟

و البته من از رشته های تجربی توی دانشگاه بدم میاد..از همون بچگی هم علاقه ای به دکتر شدن نداشتم

خوب پس میمونه ادبیات..ادبیات راستش قشنگه..فلسفه واقعا جالبه و اطلاعاتی که میگه..

تاریخ رو دوست دارم چون حس میکنی یه داستان داری میخونی از زمان های دور(از سختیش صرفه نظر کنیم'-')

و کلا برام درس های ادبیات جذابن

و میدونی من یه ولاگ دیدم از یه دختره ادبیات خونده..خیلی چشمامو باز کرد و خیلی چیزا بهم یاد داد..شاید یه ولاگ پیدا کنی از کسای دیگه نمیدونم.

ولی در کل..اینکه تیزهوشان ادبیات آورده منو مصمم تر کرد برای خوندن ادبیات و یکی از دلایلی که میخوام برم ادبیات اینه که..

من دل خوشی از بچه های راهنمایی ندارم و دلم نمیخواد حتی ریختشونو ببینم:///

میدونم شاید احمقانه بیاد دلیلم ولی فکر کردن سه سال تحصیلی تنهایی برام زجر آوره!!

آخ آخ زیست و نکته هاش...
ببین یه خوبی ای که من همیشه راجب سمپاد دوست داشتم، این کتابای تکمیلی بود که نگاه خوبی به رشته های دبیرستان بهمون میداد. یعنی کتاب ادبیات تکمیلی رو اگه دوست داری، پس یعنی از دبیرستانش هم خوشت میاد. اگه ریاضی تکمیلی رو نمیتونی بزنی، تو ریاضی دبیرستان هم به مشکل میخوری و...
و درکت می کنم راجب نکته های زیست معلمامون. منم نابود میشدم "-"

درس های ادبیات که جذاب هستن :") شکی درشون نیست. 
اممم.. اگه بتونی لینک اون ولاگ ادبیات خونده رو بهم بدی خیلی ازت ممنون میشم. :"")) چون واقعا نمیدونم ولاگ ها رو میشه از کجا پیدا کرد.

احمقانه نیست. اصلا.
اگه منم قرار بود کل راهنمایی رو با بچه های کلاس ششمون میخوندم الان باید از آسایشگاه روانی جمعم می کردید.
.. میخک..

خب خب خب

بسم الله ال حمن الرحیم

:)

اول از همه بگم اومدم کلی غرغر کنم که کامنت مائو(؟) منصرفم کرد. دمش گرم واسه این همه فرهیختگی‌اش من هنوز به اون درجه از ایمان نرسیدم :/

 

بعد...

این لذت غلبه بر اعداد و فورمول‌ها رو با گوشت و خونم حس کردم. آی کیف میده ریاضی... نمی‌دونم واقعا از نوشتن رمان بیشتر لذت میبرم یا سر و کله زدن با مثلثات. ریاضی یه جور خشن، سفت و محکم، قابل تکیه، با جذبه، مغرور و باثباته. مثل یه ساختمون بتنی میمونه. قاعده و قانون داره و صددرصد میک سنس! عوض نمیشه. در عین حال یکنواخت هم نیست. حوصله سر بر که به هیچ وجه و همیشه میتونه چیزهای جدیدی از اعماق درونش بهت نشون بده و غافلگیرت کنه. اما این عوض شدنش مطمینئت میکنه که قابل اعتماده. هیچوقت خیانت نمیکنه. هیچوقت هم بهت زیاد رو نمیده و همیشه این تویی که باید نازش رو بکشی. (فک کنم جدی جدی عاشقشم :)) )

تجربی حد میانه است. یه چیزی بین ریاضی و انسانیه. هم حفظیات داره هم حلیات. دروس انسانی ریزنگرانه‌تر و تخصصی‌ترن (واسه همینه تعداد کتاب‌های تخصصی انسانی بیشتره) اما تجربی کلی نگری میکنه بیشتر. مخصوصا نظام جدید که میخواد دانش‌آموز از هر مبحث یه چیزی به گوشش خورده باشه و مثل نظام قدیم اطلاعات دقیق علمی و جزئی رو به دانش‌اموزاش نمیده. حالا نمیدونم سه سال اینده وطور خواهد بود و ایا کتاب‌ها باز تغییر میکنن یا نه :/ تاحالا که هرچی تغییر بوده به سمت مفهومی‌تر کردن مطالب بوده. 

چون فک کنم توی شهر بزرگی نیستی شاید از این جهت شرایطت مشابه من باشه (نمیدونم سمپاد قضیه‌اشون چطوره و امکانات مدرسه‌اتون در چه حده) که انتظار محیط اکادمیک و ازمایش‌هلی علمی و تشریح‌ و... خیلی از تجربی نداشته باش. اینجا شبیه کالجی که تو فیلما میبینی نیست. خیلی وقتا مدارس سرسری از این مسائل رد میشن. و نود درصد معلم‌ها اطلاعات عمیقی از مباحثی که درس میدن ندارن. و این خیلی حرص در آره همش نکات کنکوری و تستی میگن اما علمی؟ به ندرت! من همون دانش‌آموزی‌ام که کله‌ی تمام معلمام رو کچل کردم چون اونا میگفتن فلان اتفاق در بدن میفته و من داد میزدم که چرااااااا و هیچوقت هم جوابی نمیگرفتم ازشون :/ همه یا نادیده‌ام میگرفتن یا مسخره‌ام میکردن که چراش به تو چه! تو فقط حفظ کن کنکورت رو بده!

شاید واسه همینه که در دروس انسانی ضعیفم. من ادم حفظ کردن و حفظیات تحویل دادن نیستم. دوست دارم تو مغز خودم کند و کاو کنم و به یه نتیجه گیری منطقی برسم. دوست دارم منطق خودم تو یادگیریم دخیل باشه اما انسانی هیچوقت این اجازه رو به من نمیده :/ سر کلاس ادبیات همیشه با معلم چون میزدم که این شعر فلان معنی رو میده یا بهمان ارایه‌ای که میگید غلطه اونم میگفت سرگروه استان اینو گفته پس حرف نزن حفظ کن :/ با کتابای قرابت معنایی مشکل جدی دارم چون برداشتم همیشه با مولف‌ها متفاوته :// تو ازمونا تستای دین و زندگیم تا سه ماه قبل کنکور هیچوقت بالای چهل درصد نمیشد. دیگه اواخر یاد گرفتم فقط کتابو بخونم و عین اون کتاب جواب بدم به جهنم اینکه چی در نظرم درسته :/

فکر اینکه بخوای منطق و فلسفه و روان‌شناسی رو حفظ کنی تنم رو میلرزونه با اینکه عاشق تک تک این مباحثم! 

خلاصه که همینا دیگه :/

یاد ملودیاس از انیمه هفت گناه کبیره افتادم :")
ساته ساته ساته!

(بله. در این بندی که نوشتید صددرصد عشق دیده میشه :""))

نه ما هم شرایطمون همین بود... حداقل تو راهنمایی. چرا، یه سال یه معلمی داشتیم که خیلی جدی می گرفت و کلا آدم منضبطی بود و همه آزمایشا و تشریحا رو انجام میداد، از طرف دیگه یه سریای دیگم داشتم...

اوه... خب اون فقط دوران مدرسه است. به دانشگاه که برسه فکر نکنم مثل الان باشه که آرایه ها رو یادداشت کنیم و دستور و اینا... 
ولی واقعا، جدا از این، سرگروه های استان معمولا چیز اشتباهی می گه :| سرگروه استان ها واقعا آدمای قابل تکیه ای نیستن.


ممنون :"")) 
یاس ارغوانی

من باید چی بگم؟ آخه من انسانی خوندم :))

آها یچیزی در جواب میخک بگم

@میخک جان

اتفاقا انسانی تحلیلی تره. مثلا منطق تو باید دلیل و برهان برای استداد بیاری. مثلا مغالطه نکنی و انواع قیاس هاا و مغالطه ها و...

ویا فلسفه که اینقدر دبیر فلسفه سوال پیچ میکنه ادم رو برای مثال اولین و ساده ترین سوالی که بچه ها فلسفه درگیرشن اینکه چرا خدا وجود داره؟ یا اصلا کی گفته خدا وجود داره. و همینا توی کلاس بحث میشه و تحلیل و تفسیر. ویا جامعه شناسی که تبیین میکنه تفسیر میکنه انتقاد میکنه. بررسی میکنه لایه به لایه اجتماع رو.

یک چیزی که اشتباه هست اینکه میگن انسانی حفظیه درواقع تا از مغز و تحلیل و منطقت نتونی استفاده کنی نمیتونی خوب انسانی رو درک کنی :)

اوه برای انسانی میخواستم یه پست جدا بنویسم... این دوتا که پرسیدم برای این بود که تنها گزینه هایی بودن که از بینشون میتونستم انتخاب کنم :")
انسانی که کاملا مشخصه :"") تقریبا همه مون که اینجاییم دلمون از یه طرف پیش انسانیه و براش می تپه. فلسفه و منطق و ادبیات... هعی.

@میخک
Nobody -

هق :__)) کیوتت نقصمقلصچقل! *سرخ شدن* راستش این تنها چیزیه که توی ریاضی دوستش دارم ولی وقتی می‌ری سراغ تست‌های نردبامت؛ خیلی اتفاق نمی‌افته. پس لذتی هم نیست. :دیی

اوهوم...

TT هارتم. تو قلب منی. 3>

 

+ عا آره. امروز از یکی پرسیدم و مطمئن شدم. خیلی وقته که حذف شده.

دیگه دارن همه‌چیو حذف می‌کنن. :ـــ

آره :_)) ولی شاید دانشگاه این لذته برگرده!! 

.

+ آره یکی هم دیروز به من گفت *__*
خدا رو شکر... فکر کنم. 
اصلا من از وقتی E=mc2 رو تو دکتراستون دیدم روش تعصب عجیبی پیدا کردم... بعد یهو پخ حذف شد :-/
.. میخک..

@یاس ارغوانی

تحلیل کردنم آرزوست... 💔💔💔

:_)
سُولْوِیْگ 🌻

با خوندن پستت یاد تموم بدبختیا و دوراهیای پیارسال و حتی پارسالم افتادم.

و یاد این‌که من در طول سال نهم و دهم اعتماد به نفسم به طرز شدیدی درمورد ریاضی بالا رفته بود و در نتیجه علاقه‌م هم. الان وقتی می‌بینم که چه‌طور ضعیف‌تر و خیلی ضعیف‌تر از چیزی که انتظار داشتم دارم عمل می‌کنم... خب علاقه‌م هم بهش تا حدی کاهش یافته. نمی‌گم که دیگه حسرت حسابان رو نمی‌خورم و اینا، ولی خب دیگه نه به شدت اون موقع.

می‌دونی هلن... حالا من که نه ریاضی می‌خونم و نه تجربی و در نتیجه نمی‌تونم سوالات رو جواب بدم چون مربوط به این دو تان. ولی می‌دونی، به نظرم اگر یه چیزی رو تو ذهنت داشته باشی بد نیست. اونم اینه که انتخاب رشته‌ی دبیرستان واقعا آخر مسیرت نیست. این‌طوری نیست که اگر یه چیزی رو انتخاب کردی مجبور باشی تمام زندگی‌ت رو وقف اون بکنی‌. راه واسه تغییر هنوز هست. ممکنه چند ماه بشینی سر کلاسای یه رشته و ببینی که واقعا باهاش حال نمی‌کنی و بعد مسیرت رو عوض کنی. می‌تونی بعد از یه سال یا دو سال این کار رو انجام بدی. یا حتی در مراحل بعدی. درسته که ممکنه حس کنی یه زمانی از زندگی‌ت رو هدر داده‌ی، ولی خب حتی هدر دادن یک یا دو سال بهتر از هدر دادن مثلا شیش ساله.

حالا در کل، i don't know if it makes sense ولی چیزی که دارم سعی می‌کنم بگم اینه که حتی بعد از انتخابت هم از تغییر نترس.

+یه چیزی رو هم این ته بگم، واقعا واقعا انسانی رشته‌ی "حفظی" حساب نمی‌شه. =))))

من خودم به این قضیه معتقدم که برخی درسای رشته‌های دیگه در مقابل برخی درسای ما سخت‌ترن، ولی این واقعا من رو ناراحت می‌کنه که تا اسم انسانی میاد همه می‌گن حفظی و فلان. انگار که بقیه دارن جون می‌کنن و پدرشون درمیاد و فلان و بیسار، ولی ما عین طوطی مشتی چرت و پرت رو حفظ می‌کنیم و تحویل می‌دیم و بعدم هورا ما رتبه یک کنکور شدیم! =) چه دیدیه آخه... :دی

برای شخص من، تنها درس حفظی انسانی تاریخه که ازش متنفر هم هستم.

با حفظ کردن و نه یاد گرفتن منطق و جامعه‌شناسی و اقتصاد و حتی فلسفه و فنون، درصد خیلی خیلی بالایی از سوالات رو کسی نمی‌تونه جواب بده. اصلا ممکن نیست. با این دید اگر بخوای نگاه کنی که خب مثلا فیزیک هم حفظیه دیگه، چون یه سری فرمول رو حفظ می‌کنی و بعد چار تا عدد رو جای‌گذاری می‌کنی و تادا، جواب به دست اومد. یعنی می‌خوام بگم دید اکثریت به انسانی تا این حد ساده‌انگارانه‌ست.

ببخشید که هی با این پستا اینکارو می کنم :_) یادآوری دوران زشت انتخاب رشته به مردم :_)
اینجوری که میگی خیلی ترسناکه.. :") 
فکر نکنم من هیچوقت بتونم راهمو عوض کنم. حتی اگه مثلا، دو ماه از زندگیمو پاش هدر داده باشم اونقدر تنبل و ترسو هستم که بچسبم به اون کاری که تا حالا داشتم میکردم و به صدای درونم بگم خفه شه و بشینه درسشو بخونه... 
ولی.. تمام تلاشمو میکنم. که نترسم. :)

+ از اونجایی که من به حفظی بودن انسانی اعتقادی ندارم، به این بخش کامنت هم اعتراضی ندارم :دی
انسانی زیادم آسون نیست. مثل این میمونه که کتابایی که ما الان برای تفریح میخونیم(فلسفه، تاریخ، ادبیات) مجبور باشی جدی و عمیق بلد باشی. اونموقع دیگه مثل قبل خوشگذرونی نیست، نه؟ =)
راستش اگه انسانی حفظی خالی هم بود مشکلی باهاش نداشتم... من حفظیم زیادم بد نیست... *ایموجی متفکر*

اممم.. میگم سولویگ سنپای، عیبی نداره یه سوالی تو خصوصیت ازت بپرسم... اگه نخواستی جواب نده "-".

Mojan ...

هر کس که این زیر پیام داده انتخاب رشته کرده برای همین گفتم یه تغییری توی جو به وجود بیارم ...😁

 

خب منم اصلا نمیدونم میخوام چه رشته‌ای برم البته الان من اول نهمم و تازه نهم شروع شده و همش به خودم میگم ، امسال دیگه می‌فهمی ، امسال دیگه می‌فهمی میخوای چیکار کنی ، امسال دیگه می‌فهمی چی رشته ای میخوای بری ، امسال همه چیزو می‌فهمی ، با اینکه زیاد هم به اینکه «امسال همه‌چیزو می‌فهمم» باور ندارم و به نظرم نهم معجزه نیست که یه دفعه بیاد ذهنم رو روشن کنه ولی بازم توی این رشته (طناب) های کم ترجیح میدم به این یه دونه رشته هم چنگ بزنم 

 

واقعا این حس مبهم عذاب آوره که نمیدونی تکلیفت با زندگی خودت چیه

به عنوان کسی که دقیقا اول نهم همین فکرو می کرده میگم: واقعا نهم معجزه نیست : )
اگه معجزه کلمه متضاد داشت اونو به کار میبردم. : )
ولی در عین حال، به عنوان کسی که دقیقا امروز(یعنی دقیقا روزی که انتخاب رشته هامون اومد تو پادا) تصمیم نهاییشو گرفت، می گم در نومیدی بسی امید است. : )

خیلی. خیلی عذاب آوره.

.
سُولْوِیْگ 🌻

منم دارم توصیه‌ای رو به تو می‌کنم که خودم هیچ‌وقت از پس انجامش برنیومده‌م. :')

+هوممم... بابا بیا انسانی دیگه معطل چی هستی؟ :دیی

معلومه که عیبی نداره. =)

یه طور طنز تلخ بی مزه ای داره :_) 

+ :__))) ایکاش به همین سادگی بود خدایی
وای... ممنون ممنون!
Mojan ...

اوه با اینکه اننظارشو داشتم ولی بازم یه کم ناامید شدم...😅

ممنون از نصیحت😁(یا شایدم چیز نمیدونم چی😅)

الان که نگاهش میکنم بیشتر از نصیحت شبیه درد و دل بود
ولی به هرحال خواهش می کنم .
.
Mojan ...

پس میشه گفت با یه تیر دو نشون زدی😁😁❤️

بهله *-* درد و دل و نصحیت...
حس مادربزرگا بهم دست داد!
شی‍ ‍فته

سلام هلن:))) 

من الان اومدم یکم بگم که چقد همه چیو دوس دارم و راضیم و جوووون چه حالی میکنم من. خاک تو سرتون ...XDDDD (اهم اهم ، ببخشید آریا آقای جووونو پیدا کرده و من باز دوباره توی فازش فرو رفتمXD ) 

من پارسال که میخواستم انتخاب رشته کنم، انقد سردرگم و اینا بودم. عاشق ریاضی بودم ولی نه اونقد، یعنی دوست داشتم که سوال حل کنم ولی واقعا نمیدونستم چرا باید ریاضی بخونم. تجربی رو هم انقد بقیه میگفتن برو فکر میکردم بهش، ولی چون معلم علوممون خیلی خسته بود همیشه، من نصف کلاسای علومو خوابم می‌برد. 

برای همین رجوع کردم به خودم، گفتم دختر حسابی تو قراره سه سال از عمرتو بذاری پای خوندن درس، بعدشم داشنگاهه بعدشم کار و شغل و .... اووووو .... واسه همین گفتم که چه کاری دوست دارم که وقتی انجامش میدم زمان از دستم در میره(البته الان که فکر میکنم شاید با میرفتم بازی میکردم کل عمرمو:/ XD ) بعد دیدم من همهههه چی رو توی هنر دوست دارم، ترجیح میدم ساعتها سایتارو بالا پایین کنم که ببینم "مونه" نقاش امپرسیونیست بود یا "مانه"، به جای اینکه بشینم و مسئله ریاضی حل کنم. و دیدم واقعا هیچ چیزی به علاقه‌ی من به نوشتن نمیرسه. چرا نویسندگی نخونم؟ 

باز اینجا چندتا راه باز شد واسم. میتونستم برم انسامی بخونم. گفتم ایوللل فلسفه دارههههه، ولی حفظیات من افتضاحه، برا همین کلا انسانی رو فراموش کردم و تصمیم گرفتم برم هنرستان. حالا مگه الکی بود؟:/ 

کلی گشتم ببینم که نویسندگی توی کدوم رشته‌ی هنر هست و بقیه درساش چیه؟ قراره آینده اگه کتاب نوشتنم چند سال طول کشید، اون تایم وسطش پول چجوری درارم؟ 

اونموقع بود که نمایشنامه هملت و اتللو شکسپیر رو خوندم گفتم مامان بابا، من میرم ادبیات نمایشی، این رشته‌ی منه. 

بعد فهمیدم باید نمایش بخونم، باید بازیگری تئاتر یاد بگیرم، عروسک گردانی یاد بگیرم و... و کلا دوتا هنرستان توی تهران دارنش. هول ورم داشت که پر میشه و سریع مامانمو بردم که ثبت نامم کنن. 

حالا اونجا مدیرش بهم گفت که مطمئنی میخوای نمایش بخونی؟ و کلی صحبت کرد و اینا . بعدشم گفت که بین این دوتا رشته هرکدومو که خواستی میتونی انتخاب کنی تا فلان تایم. 

حالا کدوم دوتا رشته؟ دیگه خیلی وارد بحث نمیشم، فعلا خداحافظ.

*میدونم نصیحت های کسی که رفته هنر به دردت نمیخورهXD فقط میخواستم بگم که من همیشه علاقه‌م جلوی چشمم بود، ولی انقد که جلوی چشمم بود، نمیدیدمش. 

حس میکنم متنم پر از نقطه‌های تیره‌س، اگه ابهامی بود بگوD": الان خوابم میاد حوصله ادیت کردنشو ندارم

سلام!
وای شیفته من نمیدونستم تو هنر میخونی!
خب البته... اینکه تهران زندگی می کنی هم احتمالا نقش داشته تو تصمیم گیریت :) تو کل استان ما بهترین هنرستان ممکن جز ده تا مدرسه ی برتر هم نمیتوه باشه :-( 
ممنون برای کامنتت :")) 3>
زهرا یگانه

سـلام هلن چان، خوبی؟
*استاد کامنت بی ربط وارد می شود*
فعلا برای شروع، اون سه تا فیلم سینمایی که از ناروتو ساخته شده و یه دونه هم از بروتو اگر اشتباه نکنم، دیدنشون رو پیشنهاد می کنی آیا؟

سلام!

هومم... من از سینماییای ناروتو فقط the last و prison of blood و road to the ninja رو دیدم... که دومی هم ایکاش نمیدیدم. 
اون اولی فقط دیدنش لازمه... درباره اینه که هیناتا ناروتو چطور به هم رسیدن. بعد از اون مستقیم میتونید برید سراغ بوروتو.
بوروتو تا یه مدت طولانی خیلی رومخه... باید ارک ارک ببینید فقط ارکای خوبو. تو اینترنت به انگلیسی اگه سرچ کنید راهنماش هست...
که بازم سلیقه ایه. شاید از فیلرا هم خوشتون اومد اگه ببینید.
شی‍ ‍فته

اره خب اونم هس ولی کلا هنر یه چیزیه که بیشترش به خودت بستگی داره. ولی کلا بودن توی مسیرشم ، دوست داشتنیه:)

تو کجایی راستی؟ 

امیدوارم رشته ای رو انتخاب کنی که از صمیم قلبت عاشقش باشی و از لحظه لحظه‌ی تلخی و شیرینیاش لذت ببری:)))

اره مسلما!! :) سختم هست ولی *--* من فکر نکنم بتونم بالا و پایینای احساسی شو تحمل کنم. تا حالا که نتونستم :*)
ممنون شیفته چان!
خودمم امیدوارم.:*)

امم.. یه شهر فسقلی تو یه استان فسقلی. :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
Designed By Erfan Powered by Bayan