مهم نیست بقیه چی میگن. محرم... واقعا زیباست.
کیفیت صدا خوب نیست... صدای موتور هم توش افتاده. ایکاش بهتر میتونستم ثبت و ضبطش کنم. اونوقت دیگه هیچوقت نمیتونست بگه زیبا نیست. هیچکس نمیتونست وجودشو انکار و تحقیر کنه.
صدای سازهای بادی و ضربه ای، رنگ طلایی که سازهای برق افتاده داشتن، نور سبز لرزان چراغ ها، دودی که از منقل بلند میشد و دنیا رو خاکستری میکرد... واقعا زیبا بود.
قشنگترین محرمی که تا حالا دیدم، برای این شهرای بزرگ پر زرق و برق نبود. ملایر بود. خیلی وقت پیش، تکیه ی ابولفضل، سینه زنی و روضه خوانی، مردهای پیر و جوونی که رد می شدند و گریه میکردند و زنجیر میزدند. زن ها وبچه ها که پشت شون مرتب راه افتاده بودن. اون با نظم ترین و زیباترین و حقیقی ترین صحنه ای بود که در عمرم دیده بودم.
راستش همیشه نسبت به ملایر همیچن حس عجیبی داشتم. شهری که هر طرف رو نگاه کنی، دور تا دورشو کوه ها گرفته ان و همیشه بوی کلوچه و نون شیرمال و شیره میده. ولی این صحنه یکی از مهمترین چیزهاییه که راجبش تو ذهنم مونده.
همهی شما هم باید همچین صحنه ای رو داشته باشید. با هر عقیده ای، اگه تو ایران زندگی کرده باشید و سال به سال اومدن و موندن و رفتن محرم رو دیده باشید، حتما یه همچین صحنه ای رو ازش داشتید. از شهرهای مختلف، از زمان های مختلف.
وقتی خواهرم ازم میپرسه دلیل محرم چیه، اولش نمیدونم چی جواب بدم.
وقتی می پرسه دلیل تعریف کردن یه داستان تکراری دوباره و دوباره چیه، میخوام بهش بگم به خاطر اینه که ما فراموش می کنیم. به خاطر اینه که من خودمم قبل از اینکه پا بذاریم بیرون و پرچم های سیاه رو ببینیم، غرق در درس و زندگی و دنیا فراموش کرده بودم. وقتی هم که این چند روز تموم بشه، بازم میرم توش غرق میشم. اصلا همین الان کلاس دارم.
بهش میگم خود داستان محرم، حداقل برای ما، بخش فرعی ماجراست. محرم یه اتفاقه، اتفاقی که کارش کنار هم اوردن باورکنندگان - مومنون به عربی، Believers به انگلیسی - کنار همه.
بهش میگم بحث محرم از مناسبت های "ملی" جداست. سال ها حکومت ها اومدن و رفتن، باز هم میان و میرن. اینطوری نیست که ما خیلی خاص باشیم. اینجور مناسبت ها دروغ میگن، اغراق می کنن، فریب میدن، ذهنها رو به جایی که میخوان هدایت می کنن، ولی محرم هیچوقت دروغ نمیگه. تا وقتی تو این کشور زندگی می کنیم، محرم چیزیه که میتونی ازش به عنوان منبع، مرجع، و مقصد استفاده کنی. به عنوان قطب نمای درونی، چون کاملا مشخصه. کاملا منطقی، و به شدت مظلومانه است. جاییه که حق و باطل، واضح ترین مرز رو دارن.
کدوم جنگی رو دیدی که انقدر آدم بدها و آدم خوبها مشخص باشن؟ اصلا کسی هست که از هرجای دنیا، هر زمان و هر مکانی، بتونه بگه آدمایی که بچه ها رو کشتن و سر پدراشونو جلوشون روی نیزه تکون دادن، یا آدمایی که برای کمک اومدن و برای کمک موندن و برای کمک رفتن، آدمای "خاکستری"ای هستن؟
بهش میگم عیب نداره الان متوجه نمیشی، وقتی بزرگ شدی... می فهمی. تا اونوقت... اجازه نده تبلیغاتی که تمام روزهای دیگه سال دور تا دورته حواستو از چیزی که مهم تره پرت کنه.
اجازه نده بقیه بهت بگن چطوری فکر کنی.
نه حتی من.
نه حتی دنیا.