خبر مهم

با یه گشت توی چند تا سایت و کانال، فهمیدم تک انیمه، راستی راستی فیلتر شده.

با خودم گفتم تک انیمه بیدی نیست که با این بادا بلرزه و میره سایت جدید میزنه و اینا...

ولی خب...

خودتون بخونید:

وداع نامه مدیریت تک انیمه:

TakAnime | تک انیمه, [29.12.19 02:16]
تک انیمه بسته شد

سلام به انیمه دوستان عزیز


همون طور که می دونید سایت مدتی هست قطع شده

از طرف دادسرای تهران برا بنده احضاریه فرستادن و متاسفانه کل سایت برا همیشه جمع میشه
منم فعلا تهرانم و درگیر کارای پرونده بودم تا همین الان و پرونده فعلا در جریانه و حکایت ما چی بشه خدا داند


خلاصه که هر کی راضی بود یا ناراضی بود به هر دلیل ، بنده هم تمام تلاشم رو کردم در جهت یه سرگرمی سالم توی خونه برای دوستان که یه دل خوشی داشته باشن
حالا بعضی ها هم از بودن انیمه ها به دلایلی مثل نامناسب بودن رده های سنی و محتوا ناراضی بودن داخل سایت و ...

به شخصه قصد من منحرف کردن کسی نبود ، علاقه خودم به انیمیشن و سایت سازی و کار با کامپیوتر بود اما خب ظاهرا یه سری ها اشتباه برداشت کردن و ..
زحمت ما که هر چی بود و هر تلاشی بود و هر چیزی بابت این سال ها بابت سایت از دست دادیم از تفریح و درس و اینده و گذشته و ... کلا همه به فنا رفت ، این که چطور یه نفر تنهایی یه سایت رو می گردوند و بهترین سایت دانلودی انیمه در رتبه الکسا و میزان دانلودی شد و چطور پیش رفتنش و پول هایی که دوستان کمک می کردن حکایتی داشت برا خودش که فعلا وقتش نیست تعریف بشه ، اگه فرصتی شد بعدا تعریف می شه

خلاصه اگه دلخوری از ما داشتید یا اشتباهی از طرف ما بود یا کم بودی بود یا ... به بزگواری خودتون ببخشید  ، به عنوان یه نفر که تمام کارای سایت رو انجام می داد سعی ام رو کردم که یه سایت با کیفیت برا دوستان به وجود بیارم صرفا جهت یه تفریح سالم اما خب ظاهرا اون طور که باید و شاید کافی نبود و یه سری اشتباهات هم داشتم 


انشالله همگی سالم و سلامت باشید و بر خلاف من ، شما داخل دنبال کردن هدف زندگیتون موفق باشید و قانون مند تر هدف هاتون رو دنبال کنید که اخرش زحمت هاتون به فنا نره

روز همگی خوش

مدیریت تک انیمه

 

 

-*-*-*-*

بعدش یه سر زدم به مانگا لودر، برای دانلود مواد:) و با این روبرو شدم:

 

 

 

 

نمی دونم باید چیکار کنم. احساس لمس بودن دارم.

در راستای انیمه ترجمه کردن و زیرنویس و انکود، تک انیمه و مستر انیمه و انیمه ورلد، سکان دارن. انیمه ورلد تا حالا 7 8 بار فیلتر شده، مستر انیمه به تلگرام روی آورده(البته سایتشون هنوزم هست، ولی بیشتر تو تلگرامن) و اینم از تک انیمه. یه سری کانال و فند خصوصی هم هستن که فعالیت می کنن.

از اونجایی که کار فرهنگی چندان تو ایران فایده ای نداره، نه تنها سود نداره، ضررم میکنی و برچسب بی فرهنگی میخوری، پیشبینی میکنم تا حداکثر دو سه سال دیگه، نه مترجم مانگایی تو کشور میمونه نه انیمه ای.

حتی صحبت جمع کردن وبسایت های خراجی هم هست(که البته این یکی کار خود ژاپنیاست) و در این صورت دسترسی اوتاکو های ایرانی  کللللا قطع می شه از اخبار و انیمه و ها ومانگاهای جدید. چون نه امکان وصل شن به شبکه های خارجی هست، اگه امکانشم باشه خیلی سخت و هزینه بره، نه وصل شدن به شبکه های ژاپنی.

 

پس ما باید چیکار کنیم؟

حمایت.

چه مالی، چه معنوی، چه کاری.

یکی از پیام های کانال انیمه ورلد:

دنیای انیمه ، واحه ای دربیابان بی رحم و مادی ایران  ، تقدیم می کند :

ترجمه رایگان منهای افسانه دیوان و خدایان Tales of Demons and Gods

نظر به درخواست های فراوان دوستان دنیای انیمه برای ترجمه و ارائه رایگان یکی از مطرح ترین عناوین سال های اخیر ، منهای معروف "افسانه دیوان و خدایان"  ، آماده مطالعه شد .

از تمامی اعضای تیم ترجمه و ادیت دنیای انیمه که در این شرایط سخت با تلاش های فراوان خود ، نگذاشتند چراغ ترجمه رایگان مانگا و منهوا خاموش شده و سختی ها را به جان خریدند تا دوستانشان لحظات بهتری داشته باشند ، متشکریم .

بیایید دست در دست هم به رایگان ماندن خوبی ها کمک کنیم !

-*-*-*-*-*-*-

انتظار خدمات راحت و جلیک جلیک زدن توی اینترنت و دریافت و خوندن و تماشا رو داریم، ولی حاضر نیستیم کمکی بکنیم به رایگان موندنش. 

همین.

حرف یا شعارم نمیاد.

اصنم نمی دونم الان باید چیکار کنم.

چون میدونم با رفتن تک انیمه و مانگا لودر،و جدیدا فهمیدم مانهوا هم بدون فیلتر شکن باز نمیشه، فندوم های کوچیک هم نا امید و کمکم تعطیل میشن.

 

 

برم عربی بخونم. :/

ما شانس آوردیم گم نشدیم.

دوستای پنجم و شیشمم رو می بینم گاهی.

غمگینم براشون.

زندگی مثه سوپرمارکته. تا بچه ای، نمی ذارن بری تو. خودشون میرن هرچی میخوان برات میخرن میارن.

نوجوون که میشی، میری داخل با یه سبد خالی. همههههه چی میتونی برداری. با هرچیزی خودتو پر کنی. عجیبی،درهمی، شادی.

بزرگتر که بشی، سبدت پرتر میشه. دیگه جا برای چیزای جدید نداری. میترسی چیزای قدیمیت رو دربیاری بیرون، چیز جدید بذاری. چیپس توی سبدت نمکیه، چیپس تو قفسه ماست و ریحان. ولی دلت نمیاد از نمکیه دل بکنی. میدونی ماست و ریحان خوشمزه تره. ولی برنمیداری.

پیر که میشی، از سوپر مارکت میندازنت بیرون. همه چیو برمیداری، میری سمت خونه آخر.

 

میبینم دوستام، دوستای قدیمم، شانس نیاوردن. واسشون چیزای درستی انتخاب نکردن، بهشون یاد ندادن چجوری باید انتخاب کنن. هیچکس بهشون نگفت چرا باید زندگی کنن. هیچکس ازشون نپرسید چی میخوان...چرا میخوان.

دوستای تیزهوشانمم، اونا هم براشون غمگینم. مردم واسشون هرچی میخواستن خریدن. هرگز خودشون نیاز رو احساس نکردن. سعی نکردن نیاز رو احساس کنن. از خودشون نپرسیدن ما برای چی اینجاییم. که چی بشه؟ میخوام چی کار کنم؟ چرا باید کاری بکنم.

فقط زندگی کردن.

بعضیامون شانس آوردیم. یاد گرفتیم، فهمیدیم، پدر و مادر خوبی داشتیم، شرایط داشتیم. خدا اجدادمونو دوست داشته یا...

و البته، بهمون قدرت روح رو داده.

قدرت حقیقت جویی رو.

ولی کمن.

خیلی کم.

*-*-*-

بچه بزرگترا، خودشون میرن همه چیو یاد می گیرن، تجربه می کنن، درد میکشن، اشتباه می کنن، ولی در عوض لذت یاددانش به خواهر و برادر رو دارن. 

بچه بزرگترا یاد می گیرن. اگه بخوان، میتونن یه شب از خواهر بزرگتر وراج و حوصله سررفته اشون که صبحم امتحان زیست داره بپرسن:آبجی. چرا بچه های ما اینجورین. عجیب و غریبن. اشتباهن. چرا؟

و تا ساعت یک به حرفای فلسفی و شالوده چهارده سال زندگی خواهر جان گوش بدن :)

-*-*-*

راستش.

من شانس آوردم هلنو داشتم. بقیه هم این شانسو دارن؟ نمی دونم. خدا خیلی عجیب حرف زده. یه جا گفته چشمانشان را کور و گوششان را کر کردیم که حرف ها نشنوند و نور را نبینند.

یه جا گفته برای همه راه هدایت گذاشتیم.

یعنی یه سریا محکومن به شخصیت بده بودن؟؟

انصاف نیست خدا. ما یه مشت شخصیت انیمه ای نیستیم. ما هم آدمیم. یه تیکه از خودتیم. رو ما برچسب نزن.

یادداشتی بر سینمای کودک و نوجوان

دیش پاستاریونی رو نگاه کردم.

درباره پسر بچه ای بود که از بچگی تو اصفهان و بریونی بابابزرگش کار می کرده، و به دلایلی مجبور میشه باید پیش بابای ورشکستش تو تهران. بابایی که میخواد رستورانی که مادر پسره، خیلی دوستش داشته رو بفروشه و بره شمال. داستان اصلی، وقتیه که این پسره، با لهجه اصفهونی و زبون پر نیش و لبدوزش می خواد رستوران رو دوباره راه بندازه

داستان، خیلی قشنگ تلاش پسر بچه، سنگ اندازی رقبا، بی اعتنایی و گاهی اشتباهات بزرگتر ها رو نشون میده. ناامید نشدن، ادامه دادن و همیچنین....غذای ایرانی این داستان رو جذاب می کنه. هیچ شخصیتی اضافه نیست. موسیقی و بازیگری عالیه و کلا...اگه چشماشون یه ذهر گنده تر بود و یه ذره بیشتر روش کار میشد، منو یاد جنگ غذا ها فقط با یه محوریت داستانی دیگه مینداخت.

چند وقت پیش هم، بمب یک عاشقانه رو دیدم(که همینجا هم توصیه کردم)، که داستان یه پسر بچه بد که عاشق جنگه چون میتونن برن تو زیر زمین و اونجا دختر همسایه رو میبینه و..

در عین حال داستان یه مردی که با همسرش مشکل داره و اینا...

داشت جنبه دیگری از جنگ رو، که اتحاد برقرار کردن بین مردم، نزدیک کردن دلها، افکار و رفتار مردم نسبت به جنگ و در عین حال، تاثیر جنگ روی بچه ها رو نشون میداد

 

حالا سوال من اینه...

چرا این فیلم ها، باید انقدر کم دیده بشن؟ 

سینمای کودک چه مشکلی داره؟

آیا برای سینمای کودک پتانسیل داریم؟

اگر بله، بلدیم از آن استفاده کنیم؟

خ ب ر مو هم

خبر مهممممممممم

اگه گفتید؟

فردا هم تعطیلهههههههههههه

دوستان بیاید کمک کنید

فیلم بفرمایید

من ببینم...

 

 

 

......

نکته:دوستان گرام.

یک انیمه یازده قسمتی هست به نام طنین ترور یا ترور در توکیو.

با کیفیت بالا در فیلیمو و دالفک قابل دانلود و تماشا هست.

درباره دو تا تروریست هست با نام اسفینیکس که بمب در نقاط مختلف کار میذارن و بعد ویدیویی در نت منتشر می کنن که حل معمای داخل ویدیو باعث پیدا شدن بمب و خنثی شدنش میشه.

ماجرای اصلی هدف تروریست ها که دو پسر نوجوان هستن، و درگیریشون با یه دختر دست و پا چلفتی به اسم لیساست و رابطه و مفهوم قشنگیو نشون میده.

این انیمه قابلیت تبدیل شدن به دو فصل و حتی بهتر شدن از دث نوت رو داشت.(نویسنده مانگاش همونه به گمونم). شخصیت های عمیق تر، داستان جذابتر و منطقی تری داشت. چیزایی که دث نوت با وجود خفن بودن، نداشتنش. فقط در چند قسمت پایانی یه ذره خیره رو مخ، که اونهم خیلی راحت درست میشه در پایان.

شخصیت ها:

ناین(۹):شخصیت خشک، باهوش و سرد. یکی از تروریست ها

تویلو(۱۲):شخصیت بچه نما، بانمک با لبخندی به گرمی خورشید، دومین تروریست

لیسا میشیمیا:دختری همیشه نگران، و دارای مشکلات خانوادگی، شریک جرم غیر رسمی

شیبازاکی:کارآگاه کهنه کار که به دلیل دخالت در کار بالایی ها، اکنون در بخش آرشیو کار می کند.

 

گرافیک چشم گیری نداره و فضای داستان تیره است، ولی موسیقیش بیییییی نظیره اونقدر که حتی یه اوپنینگ رو اسکیپ نمی کنید.

خلاصه که قشنگه. ببینید ضرر نکردید.

رباتی جوووون

بیماری روز تعطیل پریشی اومده بود سراغ اعضای حاضر خانواده. من، خواهر و مادرم. یکهو مامانم از آشپزخانه گفت: ایکاش یه ربات آشپز داشتیم.

باران کله اش را از توی کتاب در آورد: ایکاش یه ربات مشق بنویس داشتیم.

من و هلن هم از توی تنهایی مان گفتیم:ایکاش یه ربات دوست داشتیم که با هرکس همونطور بود که دلش میخواست. مثلا از مغزامون اسکن می گرفت.

قبل از اینکه فکرم بکشد به حسگر ها و ربات و هوش مصنوعی، ناگهان جواب را یافتم. ما یک همچین رباتی داشتیم....

ناگهان تلفن زنگ زد. مامان گوشی را برداشت:

_ سلام خوب هستید؟ الان به یادتون بودم. آه واقعا؟

_...

_وای ممنون. آخه باران مشق داره نمی تونیم که...

_....

_ ای بابا شمام که واسه آدم بهونه نمی ذارید. باشه. لطف دارید. ممنونننن. ساعت یک. سلامت باشید. خداحافظ.

با ذوق و شوق بالا پایین پرید و گوشی را گذاشت.

_ بچه ها آماده شید. مامان گلی آبگوشت گذاشته...گفته بارانم مشقاشو بیاره خودمون کمکش می کنیم حلش کنه.

...

الان مانده ام این همه تلاش برای رباتی که عشق را درک کند به چه دردی میخورد، وقتی آدم یک عدد مادربزرگ تو انبار قلبش دارد؟

 

شبکه نهال، دریچه ای به خیال

جدیدا شبکه نهال کارتونای جالبی پخش میکنه. خیلیاشونم انیمه هستن البته، و دوبله هاشون از حق نگذریم خیلی خوبن. با اینکه اسما همه فرق می کنن با نسخه اصلی. مثلا نبض رویش(باراکامون) هایکو(آبشار سرنوشت) قهرمانان تنیس(ستارگان تنیس) پیمان دوستی(آسمان آبی رومئو!) و داستان هایی از نویسنده معروف، آگاتا کریستی(پوآرو و مارپل)

یه سر زدم به پرتالشون ببینم چه خبره، دیدم وای... عجب شلم شورباییه. یه سری اومدن اعتراض کردن به اینکه چرا همه این کارتونای قشنگ نصفه پخش میشن، یه سریا اومدن انیمه برای دوبله معرفی کردن، که مشکلی نداره اگه اون انیمه ها هنر شمشیر آنلاین و اتک نبودن.(که یکی چیز داره یکی خون) یه سریا هم اونجا رو با اسنپ چت اشتباه گرفتن، دنبال دوستن!

به همین بهانه، من مشکلات شبکه نهال رو نتیجه گیری کردم، که تقریبا میشه این:

1)بی برنامگی برای پخش

2)پایان ندادن انیمه ها

3)استفاده از دوبله های استودیو های کوچک بدون اجازه

4)سر نزدن به بخش نظرات و جمع نکردن این یه سریای عزیز

5)پاسخ ندادن به درخواست های مردم

6)پخش کارتون تکراری.

همین مشکلات باعث شد من یاد یکی از رویاهام بیافتم، که نوشت فیلنامه یه انیمیشن تو سبکای ایرانی فانتزی بوده. نه تو مایه های رستم و سهراب و آریو پهلوان کوچک و غیره. جادویی با پس زمینه اییرانی. چون به شدت دلم میسوزه برای این بچه ها که کارتون هایی به این قشنگی ازشون دریغ میشه با عدم مجوز دادن و یا پخش نصفه شون. کارتون، یکی از مهمترین دلایل رشد ژاپن بوده که به بچه هاشون راه زندگی رو توش یاد دادن، یعنی همون ژاپنی که میخواستم سی سال آینده  بسازن رو تو انیمه هاشون نشون دادن. بعد چرا شبکه کودک ایران، فقط یدونست و اون یدونه هم انقدر قاطیه؟ و تنها برنامه های منظمش یک دو سه خنده، مل مل، و دورت بگردم ایران هست؟

از شبکه پویا هم...ترجیح میدم چیزی نگم. :|

کیف به مثابه شوهر

سه روزمونده به اول مهر و من کیف ندارم. یه کیف فروشی تو شهر ما هست، که مردم خیلی قبولش دارن و خرید از جای دیگه تابو محسوب میشه. هر سال، کیفای خوب میاورد. امسال نیاورد.

دوستشون نداشتم. چون:سرمه ای نبودن و به اندازه ای گنده نبودن که بتونم به جز کتابای خودم، چهار تا کتاب هری پاتر توش جا بدم :)

خلاصه اینکه، به زور پدر و مادر یه کیف خارجی و جادار و زشت خریدم،هرکاری کردم، نتونستم...نتونستم براش ذوق داشته باشم. مادرم می گفت یه چند بار بری مدرسه بهش عادت می کنی ولی...

خیلی حس بدی داشتم. چون به جز مدرسه، کیفمم نمی تونم خودم انتخاب کنم.

شب، با چشم گریان رفتم پیش مادرم و بالارخه حرف دلمو زدم:

- ببین مامان، کیف مثل شوهره. نمی تونی با یکی چون پولدار و خوشتیپ و مهربونه ازدواج کنی، ولی ازش خوشت نیاد. بعد بگی عیب نداره، در طول راه عاشقش میشم. اگه خوشت نیاد، نمیاد دیگه.

و میتونید تصور کنید عکس العمل مادر من چی بود دیگه؟ زنگ زدن به تیمارستان :))

گفت که اصلا کیف به شوهر ربط نداره و نمی تونی اینا رو مقایسه کنی، درحالیکه ربط داره. باید کیفتو نه ماه تحمل کنی، پیکسل بهش بدی، ازش بگیری، با هم گریه کنید، وفتی  عصبانی هستی بندازیش رو دوشتو دستش رو فشار بدی. کیف...خیلی مهمه.

لطفا، دعا کنید هیچ جوونی بی کیف نمونه امسال.

دعا کنید منم برم سر درس و مشقم(خونه زندگیم) :))

انیمه و...

 

مدتیه که به یکی از روتین های زندگی من تبدیل شده. مثل یه تکلیف که باید انجامش بدم، یا مثل دوستی که باید هر روز بهش سر بزنم. این شخصیت های چشم درشت و موهای رنگی رنگی.... یه چیز دیگن

 اسم این فصل از انیمه زندگیم، فکر کنم همون انیمه است... تابستون پر از تماشای انیمه. اونم نه مثل بچه آدمیزاد، به صورت... هلنی:

خرداد و تیرماه من به اتک آن تایتان، یا حمله به تایتان ها اختصاص یافته بود. وسط امتحانا، وقتی کل خانواده زود می‌خوابیدن که من هم زود بیدار شم و خواب آلوده نباشم، تا ساعت دو یا سه بیدار میموندم و زیر پتو به سبک هری پاتر، آنلاین، انیمه میدیدم. یادمه قسمت سرنوشت ساز داستان افتاده بود قبل امتحان ریاضی، دقیقا همونجایی یود که باید بین جون شخصیت مورد علاقه شماره یک و دوم ام یکی رو انتخاب میکردن. کارگردان هم بی معرفتی نکرد و این انتخاب رو یه اپیزود کش داد. دقیقا وقتی زمان انتخاب نهایی بود، یه پیام اومد بالای تبلت که:دستگاه شما به اینترنت متصل نیست و دایره قرمز سایت نماشا چرخید و چرخید و چرخید.... تا ابدیت چرخید. 

خوشبختانه امتحان ریاضی آب خوردن بود... وگرنه اتفاقات بدی می‌افتاد. :))

فردا توی خانه بحث بود که چطور اینترنت بیچاره ما یک ماهه تمام شده و چکار کنیم... پدر اذعان(؟) داشت که حتما کار هکر هاست و روی مودم خانه هزاران نوع دیوار و مانع گذاشت. بی آنکه بداند خائن خودیست. :)

یک فصل انیمه دیگر هم بی دردسر گذشت و اتک تمام شد. من هم افتادم توی سایت ها دنبال سایت نقدی که کمی داغ دل مرا خنک کند تا زمان آمدن فصل بعد. در میان کامنت های سایت ها می گشتم که... اسپویل وحشتناکی از مانگا به صورتم سیلی زد. دیگر ادامه نمی دهم که اوتاکو ها دردم را می‌فهمند... فقط یک عدد نصیحت:به هیچ عنوان طرف مانگا نروید و تا زمان رسیدن انیمه اش زجر بکشید. خداوند حامی صبرکنندگان است :)) 

.......... 

ماه دوم، مرداد ماه مهمی بود. خبر رسید که آزمون تکمیل ظرفیت تیزهوشان هست پس ما نیستیم. نه اینکه نیستیم... نیست و نابودیم. تبلت بیچاره و چراغ تاریکی شب های من بی اینترنت شد چون: باید درس می‌خواندم

هلن شاهد است که هیچ قفل و رمز و دیوار آتش و غیره ای تا به حال سر راه من نبوده و همه را با قدرت اراده و مغز، هک کرده یا به روش های مختلف از زیر زبان والدین بیرون کشیده ام. پس رمزگذاری مودم بس آسان می نمود. ولی اوضاع زمانی تغییر کرد که پدر به این نتیجه رسید که تبلت کلا باید جمع شود. ​​​​​​

اینکه چطور تبلت را بین سی و سه کیلو بالشت و ملحغه و تشک در کمد پیدا کردم، داستان طولانی دارد، فقط بگویم که بنده هر روز صبح یک لیوان شیر، کیک، و دو اپیزود انیمه نوش جان میکردم. 

میدانم. روزی دو اپیزود برای من افت دارد. اما چه می‌شود کرد. اگر بیشتر میدیدم سریع حجم خریداری شده تمام می‌شد و به قول بچه ها پخ پخ. 

در این میان از بحث پیش آمده سوء استفاده کرده و شما را به دیدن پیام بازرگانی انیمه مورد علاقه ام جلب می کنم:

کیمیاگر تمام فلزی:برادری، یک انیمه سریالی 64 قسمتی بی نظیر است. همین و بس.

فقط اضافه کنم که درباره دو برادر است که دنبال راهی برای بازگرداندن مادرشان می‌گشتند، و دست، پا و بدنشان را در این راه از دست داده اند. پس بیخیال مادر شدند و افتادند دنبال راه علاج برای خودشان. 

فقط سه قسمت 20 دقیقه ای ازاین انیمه، به اضافه یکبار گوش کردن اوپنینگش کافیست تا عاشق آن و شخصیت اصلیش شوید. نوش جان :))

 

:)) 

پ. ن:میدانم خیلی وراجی کردم. ببخشید :) 

۱ ۲ ۳ . . . ۱۲ ۱۳ ۱۴
~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan