ماسک خوب است. سوال بعدی؟

کاکاشی سنسه یه چیزی میدونست که هشتصد قسمت ماسکشو در نیاورد دیگه! اصلا من میخوام بقیه عمرمو با ماسک سر کنم. حتی بعد کرونا. از اون ماسکای سفید که کشش میره پشت سر. اون سه تا خط سیبیل گربه مانند رو ماسکم خیلی قشنگتره، تا چونه و دهن و بینیم. حتی گونه هامم ارزش ماسک نزدن ندارن. 

ولی چشام...چشام مهمه. اصلا امکان نداره بری تو آیینه نگاه کنی و بگی:«واه! این چشم منه؟ من اونطوری تصورش کرده بودم.» ابرو هم بد نیست. اصلا من دوست دارم فقط یه جفت چشم و ابرو باشم که به یه گردن و بقیه بدن چسبیده. 

Fire born:wanted, dead or alive

واقعا به نظرتون وجود داشتن فن فیکشنی که وقتی تمومش کنم، به اندازه تموم شدن خود ناروتو باعث پوچیم بشه غیرقانونی نیست؟

سه تا چیزی که یاد گرفتی

اگه آنی شرلی رو ترجمه قدیانی خوند ه باشید،  احتمالا به واسطه اون مربع زشت صفحه اول، میدونید که اسم آنی شرلی، در واقع آن شرلی خونده میشه و در ترجمه فارسی اون ی آخر رو اضافه کردن که با «آن/این» اشتباه گرفته نشه. حالا فکر کنید اگه آنی میدونست تو یه کشوری مجبورن املای اسمشو با «ی» آخر بنویسن چقدر ذوق می کرد D;

 

 

یه زمانی همه جا جاز میزدم که از آدمای عادی متنفرم و حتی توی لیست تنفرهای من و منم هستم. اما بعدا فهمیدم که خودمم آدمی به شدت عادی هستم پس اینطوری یعنی از خودم بدم میاد. دیشب موقع خوندن کافکا در کرانه متوجه شدم که کسایی که ازشون بدم میاد درواقع آدمای بدون تخیل، و به قول سی اس الیوت آدما پوکن. هیچ آدمی نمیتونه همزمان هم تخیل داشته باشه، هم به شدت روی مخ باشه. کسی نمیتونه هم تخیل داشته باشه، هم یه زندگی «کاملا عادی» داشته باشه. درسته، بعضیا مثل من زندگیشون به شکل عادی غیرعادیه. یعنی یه طورایی ادای غیرعادی بودن رو در میارن. ولی خب...به هرحال زندگیم کاملا عادی که نیست، هست؟

خلاصه اینکه، خوشحالم که برای این نفرتم اسم درست پیدا کردم.

 

+باران.

-نه.

+باران.

-نـــه.

+سه تا چیزی که امروز یاد گرفتی رو بگو.

-بیخیالم شو تو روخدا.

+باران

-(گریه)

(آه می کشد)

باورتون میشه یه بهار از عمرمون بدون نمایشگاه کتاب گذشت؟

مثل اینکه دنیا زیادم یه انیمه شونن نیست!

از بی عدالتی های دنیا، میشه به این اشاره کرد که هرچی بیشتر درس میخونی و تلاش میکنی، لیست کارات دراز تر میشه :|

 

in which i became a sakura haruno

از حقایق جهان میشه به این اشاره کرد که من، هلن پراسپرو، هرگز نمی تونم از لحاظ مثل تراکتور کار کردن و ژاپنی رفتار کردن به مامان برسم. حالا هرچقدر هم که با چوب نودل بخورم و آهنگ های ژاپنی حفظ کنم، اون می تونه با چهار ساعت از زندگیش همه تلاش های منو مسخره کنه. چهار ساعتی که توش غذا و سالاد درست کنه، یه کلاس دو ساعته آنلاین بذاره، و با رو مخ ترین موجود زنده دنیا سر حقوقش بحث کنه و خونه و آشپزخونه رو تمیز کنه.

دقیقا حس یه گنینی رو دارم که با یه هوکاگه میره ماموریت و به جای کمک کردن فقط تو دست و پاشه...می فهمید چی میگم؟

Kawaii son!

باران دیگه فهمیده وقتی داره از اتاق میره بیرون مثلا آب بخوره، باید سر راه از روی میز وسط خونه یه مشت شکلات بیاره، قبل اینکه بشینه پشت میزش بریزه رو تخت من. و یه جواب«هوم» مانند و صدای خرچ خروچ باز شدن شکلات بشنوه :/

 

 

 

 

 

 

(تایتل به مناسبت تموم کردن انیمه شیطان کش. معنی: بچه بیچاره!)

نکته:اصلا توجه نکنید چند تا مسابقه انیمه فلان و انیمه بهمان اول شده و شخصیت اصلیشم شده بست بوی(حرومش بشهههههه)-__- تقلیدی بود بس مسخره از چندتا انیمه شونن دیگه..

​​​​​اهنگش قشنگه ولی ^_^

​​​

مشکل اصلی

اصلا مشکلم این نیست که هواپیما هامونو می زنیم، آدم می کشیم(اشتباه انسانی) و داریم هدیگه رو به کشتن میدیم

مشکلم اینه که نمی دونم الان باید کیو نفرین کنم؟

خلبانو؟ آمریکا رو؟ ایران رو؟ یزید لعین رو؟ کیو آخه؟ تکلیفمونو روشن کنید.

تقصیر کیه؟

یکی باید تاوانشو پس بده نه؟

ایکاش نمی مردی

خبر مهم:

32 کشته و 48 مصدوم در مراسم تشیع سردار سلیمانی در کرمان، به دلیل ازدحام جمعیت.

:|

:/

تمومش کنید.

تلوزیون چهار تیکه

شبکه سه روشنه. سه چهارمش، پره از مردم. از وحدت و دوستی مردم. از علاقه مردم به کشورشون.

نشانه واقعی یکی برای همه، همه برای یکی.

کشور باید برای مردمش باشه. هر کدوم از ادمای ریز تلوزیون. مردم هم همه باید برای کشور و همدیگه باشن.

خب ما که هستیم. شما کجایید؟

تیکه چهارم تلوزیون، مصاحبه با فرزند و همسر شهیده.

فرزند و همسر شهیدی که زندگیشونو، عزیز ترین کسشونو برای حفظ امنیت از دست دادن. 

نه فقط همین همسر شهید، خواهر و برادراشون، پدر و مادرشون، چه بسیجی چه نه، چه مخالف آمریکا چه موافقش، چه چادری چه مانتویی، یه چیزیو فدا کردن تا در امنیت باشیم.

ولی سوال اینجاست

همیشه باید یه چیزو قربانی کنی تا چیزی بدست بیاری. این قانون اساسی و مبادلع برابر در کیمیاگریه.

ما انسان فدا کردیم، ولی آیا امنیت، شادی، آسایش و ... که حقمون بود رو گرفتیم؟ از أین به بعد چی؟

~ اینجا صداها معنا دارند ~

,I turn off the lights to see
All the colors in the shadow

×××
,It's all about the legend
,the stories
the adventure

×××
پیوندهای روزانه و منوی بالای وبلاگ را دریابید.
Designed By Erfan Powered by Bayan